یاد شهید #سید_مرتضی_آوینی بخیر؛
وارد خانه که می شد، آنقدر #شوق داشت که گویی مدتهاست ما را ندیده، #مهربان بود، زیاد اهل حرف زدن نبود، بیشتر به حرفهای ما، دل می داد. اگر از چیزی ناراحت می شد، سعی می کرد به جای برخورد و تذکر، شرایط را به گونه ای فراهم کند تا تغییرات مورد نظرش خودبخود اتفاق بیفتد. با وجود مشغله های سنگینی که داشت، هیچ وقت #خرید_خانه را فراموش نمی کرد
از کتاب #دانشجو
@shabhayeshahid
🌴 یاد شهید #جواد_الله_کرم بخیر
مادرم هیچ وقت دغدغه ی جواد را نداشت همیشه راه های خوبی را انتخاب میکرد. پایش که به خیابان باز شد رفت به مسجد، زندگی و تفریحش شد بسیج و مسجد.
بسیار #مهربان بود از همان کودکی همینطور بود، همینطور بزرگ شد، در هر جمعی که می نشست دوستی و محبتش جمع را تحت تاثیر قرار می داد.
خودش را موظف می دید برای هر نعمتی که خدا بهش داده #شکر بجا آورد خیلی وقت ها #سجده_شکرش هم بجا می آورد.
همیشه #دست_پدر_و_مادرش را می بوسید. طوری که ناگفته پچه هایش هم این را وظیفه خودشان می دانستند.
کار را بهش می سپردی خیالت راحت بود تمام و کمال انجام می دهد اگر مسئولیتی می پذیرفت جواب گو بود می گفت: «کار را باید با سختی و مسئولیتش پذیرفت» .
حتی هزینه تصمیمات اشتباه و خسارتش را هم شخصا خودش به گردن می گرفت. #مسئولیت_پذیری از توصیه های همیشگی جواد به پسرش بود.
با اینکه فرمانده بود و همه گوش به فرمانش ولی در عملیات های سخت بعد از تشریح دقیق منطقه و دشمن، راه می افتاد می گفت: دارم می روم هر کس می خواهد بیایید، کسی را صدا نمی زد، نگاه نمی کرد چند نفر دنبالش می آیند. همرزم هایش می گفتند: «در چشم جواد هیچ ترسی وجود نداشته» .
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid