یاد شهید #مجید_قربانخانی بخیر؛
يك نيسان داشت كه با آن كار ميكرد و روزياش را در ميآورد. پشت دخل نان بربري هم تنها به اين دليل ميرفت تا اگر مستمندي را ميشناسد، #نان_مجاني به دستش بدهد.
آقا مجيد از آن دست بچههاي جنوب شهري لوطي مسلكي بود كه دست خيرش زبانزد است. بچه زبر و زرنگي بود و درآمد خوبي داشت. اما عجيب دست و دلباز بود و اگر مستمندي را ميديد، هرچه داشت به او ميبخشيد. فكر هم نميكرد كه شايد يك ساعت بعد خودش به آن پول نياز پيدا كند. گاهي طي يك روز كلي با نيسانش كار ميكرد، اما روز بعد پول بنزينش را از پدرش ميگرفت! ته توي كارش را كه درمي آوردي ميفهميدي كل درآمد روز قبلش را بخشيده است. واقعاً دل بزرگي داشت، تكه كلامش اين بود كه « #خدا_بزرگ_است_ميرساند. »
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
خيلي شوخ طبع بود و شيطنت داشت، در عین حال قلب بسیار مهربانی داشت. ميديدي كله سحر زنگ ميزد و ميگفت مريم خانم سفره را بينداز كه كلهپاچه را بياورم. (به مادرش می گفت مریم خانم) گيج خواب ميگفتم يعني چه كلهپاچه بياورم؟ ميگفت با بچهها رفتيم طباخي دلم نيامد تنهايي بخورم.
يك بار سه روز با ما قهر كرده بود، زنگ ميزد برايتان غذا فرستادهام. ميگفتم آقا مجيد شما با در و ديوار خانه قهر كردهايد يا با ما؟ ميگفت با اين چيزها كاري نداشته باشيد، بيرون غذا خوردم #دلم_نميآيد شما از اين غذا نخورید.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid