ོ شَبیهِ اَبر...
سلام علیک، خداروشکر 🦋 شما بخواین، شهدا انقد دست گیرن که خودشون میان و آروم آروم یه گوشه قلبتون میشین
وقتی دستش رو دراز کرد و من و از دنیای خاکستریم بیرون کشید، نگاهم و با رنگین کمانِ هفت رنگ آشنا کرد 🦋
اسمش، رسمش، نگاهش، وجودش، حضورش با زندگیم گره خورد 🌱 ورق های معجزه وارِ توی دست هاش و کم کم برام رو کرد
دلم و دادم بهش بال هاش و گرفت دورم و من اولین پناه زندگیم و پیدا کردم...🕊
پناه، دوست، رفیق، برادر، همدم، همراه
من زندگیم و با احمد ساختم...
گاهی دلم و از دستاش بیرون میکشیدم، دنبال طناب دنیا توی چاه میرفتم...
یکم صبر میکرد، نگاهم میکرد
دوباره مثل کبوتر برمیگشتم به آشیونم...
دلم و میدادم دستش، دوباره میشد برادرم 🙂
کم کم
وضعیت تغییر کرد
یه جاهایی نگاه احمد نمیتونست بَرَم گردونه پیشش
دلم پیشش بود اما راه و رسم و رفتارم خلاف خواسته ها و اصولش 🥀
بازهم منجلاب
بازهم سیاهی
و باز هم اومدن فرشته های نجات ✨
علی
با نگاهش مظلومش
رسول
با مهربونیش
روح الله
با مردونگیش
هادی
با معجزه هاش
و میلاد
با چهره ی آشنایی که داره و من هنوز نمیدونم کِی و کجا دیدمش... 🙃
اینجوری شد که هر کدوم، یه جور خاصی
برادرن :)
رفیقن :)
همراهن :)
و حاضر و ناظر به زندگی خاکیِ من🍁
حال و هوای این موقعیت...
خاصه، نمیشه توصیف کرد، تو دیگه هیچ جای زندگیت تنها نیستی...
بی کَس نیستی...
حتی اگه انسانِ تنهایی باشی...
وجود، فرشته و فرشته ها جای تنهایی باقی نمیذاره...
شیرینه :) 🍏 خیلی...
کافیه دلت و بزاری تو دستاشون
بعد بشین ببین چیکار میکنن...
امتحان کن...
هیچوقت برای برگشت دیر نیست...
#شهداامامزادگانعشقند ♥️
#دلآنه
@shabih_abr