#عاشورایحسینی
#بیستوسوممحرم
#نویسنده_مریمالساداتچاوشیزاده
شهادت جناب قاسم بن الحسن بن على بن ابيطالب
قاسم بن الحسن به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد. وقتی سیدالشهداء(ع) نظرش بر فرزند برادر افتاد دست به گردن قاسم درآورد و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حتی غشی علیهما، قاسم اجازه خواست، حضرت مضایقه نمود، پس قاسم دست و پای عمو را چندان بوسید تا اجازه داد. پس به میدان رفت، در حالیکه اشکش به صورت جاری بود، پس کارزار سختی نمود و با آن صغر سن و خردسالی، ۳۵ تن را به درک فرستاد تا آنگاه که نامردی شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او را شکافت، پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت: یا عمّاه، چون صدای قاسم به گوش امام حسین (ع) رسید عجله کرد مانند عقابی که از بلندی به زیرآید صفها را شکافت و بر دشمن حمله کرد و با قاتل او جنگید، پس وقتی گرد و غبار میدان فرونشست، دیدند امام(ع) در بالای سر قاسم است و آن جوان پا بر زمین میکوبد و در حال جان کندن است امام فرمود: به خدا سوگند دشوار است بر عموی تو که او را بخوانی و اجابت نتواند، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که تو را کشتند، آنگاه قاسم را از خاک بر داشت و در برکشید و سینهی او را به سینهی خود چسبانید و به سوی سرا پرده روان گشت، در حالیکه پاهای قاسم بر زمین کشیده می شد، پس او را نزد پسرش علی بن الحسین در میان کشتگان اهل بیت خود، جای داد. سپس گفت: بارالها تو آگاهی که این جماعت مارا دعوت کردند که یاری ما کنند اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند .
شهادت اولاد امیرالمومنین برادران حضرت عباس(ع)
جناب ابوالفضل العباس(ع) چون دید که بسیاری از اهلبیتش شهید گردیدند رو کرد به برادران خود عبدالله، جعفر و عثمان فرزندان امیر المومنین(ع) از مادر خود ام البنین و فرمود: ای برادران من جان من فدای شماها باشد پیش بیفتید و بروید در جلوی سید و آقایتان، خود را کنید آقای خود را حمایت کنید و از جای خود حرکت نکنید تا تمامی در مقابل او کشته شوید برادران اطاعت نموده و به میدان رفتند تا به شهادت رسیدند (سن ایشان عبدالله ۲۵ ساله جعفر ، عثمان ۲۱ ساله)
* وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَ النّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ *
ادامه دارد ... .💯
@shabih_shohad_bashim
#عاشورایحسینی
#بیستوچهارممحرم
#نویسنده_مریمالساداتچاوشیزاده
شهادت حضرت ابو الفضل العباس (ع)
حضرت عباس(ع) بزرگ اولاد ام البنین و پسر چهارم امیرالمومنین(ع) بود، کنیه اش ابوالفضل و ملقب به سقا و پرچمدار امام حسین(ع) بود، چنان جمال دل آرا و طلعتی زیبا داشت، که او را ماه بنی هاشم مینامیدند و چندان بلند بالا بود که بر پشت اسب قوی که مینشست پای مبارکش بر زمین کشیده میشد سه برادر داشت که هیچکدام فرزند نداشتند، حضرت ابوالفضل(ع) آنان را به جنگ فرستاد تا کشته ی ایشان را ببیند و ادراک اجر مصائب ایشان فرماید.
و اما جنگ ایشان در روز عاشورا
وقتی آن جناب تنهایی برادر خود را دید، به خدمت برادر آمده عرض کرد: ای برادر رخصت میدهی که جان خود را فدای تو گردانم؟ امام حسین(ع) از شنیدن سخن او به گریه آمد و بسیار گریست، سپس فرمود: ای برادر تو صاحب لوای منی، چون تو نمانی کس با من نماند. حضرت ابوالفضل (ع) فرمو:د از زندگی دنیا سیر گشته ام و اراده کردم از این جماعت منافق، خونخواهی کنم امام فرمود: حال که عازم سفر آخرت گردیده ای کمی آب برای این کودکان بیاور، پس حضرت عباس(ع) حرکت کرد مشکی برداشت و آهنگ فرات نمود، ابتدا لشکر کفر را پند و نصیحت کرد، ۴۰۰۰ تن که موکل شریعه بودند، بر او حمله ایشان از هر طرف دشمن را میراند تا ۸۰ تن را به درک رسانید. و خود را به فرات رسانید چون از جنگ و زحمت و شدت عطش جگرش تفته بود، خواست آبی به لب خشک تشنه ی خود برساند، دست فرا برد و تشنگی سيد الشهداء(ع) و اهلبیت(ع) را به یاد آورد آب از کف بریخت.
پرکردمشکوپسکفیازآببرگرفت
میخواستتاکهنوشدازآنآبخوشکور
آمدبه یادشازجگرتشنهیحسین(ع)
چوناشکخویشریختازکفآبوشدسوار
مشک را پر نمود و از شریعه بیرون آمد (مشک بر کتف راست افکنده بود) به او حمله کردند شمشیری بر دست راست آن حضرت رسید و دست راست از تن جدا شد حضرت مشک را به دوش چپ افکند و با دست چپ می جنگید سپس دست چپش را بینداختند مشک را به دندان گرفت، ناگاه تیری برمشک آمد و آب آن بریخت و تیر دیگری بر سینه اش رسید و از اسب افتاد پس فرمود: ای برادر مرا دریاب، وقتی امام حسین(ع) صدای برادر راشنید خود را به او رسانید دید برادر خود را در کنار فرات با تن پاره پاره و مجروح با دستهای مقطوع، بگریست و فرمود:
الآن انكسر ظهری و قلت حیلتی
اکنون پشت من شکست و تدبیر و چاره ی منگسست.
حضرت عباس(ع) در وقت شهادت ۳۴ ساله بود و ام البنین مادر حضرت عباس(ع) در ماتم او و برادرانش در بیرون مدینه (در بقیع) چنان ندبه و گریه میکرد که هر که از آنجا می گذشت، گریان میگشت (مروان حکم که بزرگ دشمنی بود از گریه ی او گریه می کرد).
* اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَ وَلِیُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ *
ادامه دارد ... .💯
@shabih_shohad_bashim
ازامامزمانسوالمیشهکهاونکدوم داغیهکهشماصبحوشامبراشگریه
میکنید؛داغعلیاکبرعلیهالسلام؟
گفتنخیر
+داغعلمدار؟
گفتنخیر
داغجدتونامامحسین؟
گفتنخیر،داغاسارتعمهامزینب(:
@shabih_shohad_bashim
شهیدے که عکس آن در اتاق مقام معظم رهبرے قرار دارد...
وصیت نامه شهید هادے ثنایے مقدم
بسم الله الرحمن الرحیم
«ولا تحسبن الذین قتلوا فے سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم برزقون»
گمان نکنید آنانکه در راه خدا به درجه رفیع شهادت نائل گشته اند مرده اند بلکه زنده اند و در پیشگاه خداوند روزے مے خورند.
با درود و سلام به اسلام راستین و مهدے موعود (عج) و با درود و سلام بر نایب بر حقش امام بت شکن و رزمندگان کفر ستیز و شهداے گلگون کفن اسلام از صدر تا به حال وصیت نامه خود را شروع مے کنم. خدایا تو مے دانے که من جز براے رضاے تو به جبهه نیامده ام. من براے کمڪ به مستضعفان و مبارزه با ظلم و استکبار جهانے به جبهه آمده ام تا انتقام شهداے خرمشهر و انتقام شهداے اسلام را بگیرم. آمده ام تا انتقام خون بچه هاے شیرخوار را که در زیر بمباران وحشیانه صدام به درجه رفیع شهادت نائل آمده اند بگیرم و نگذارم که حق انان پایمال گردد.
از شما امت حزب الله مے خواهم که جبهه ها را خالے نگذارید. امام عزیزمان را تنها نگذارید. مراسم دعاے کمیل و دعاے توسل را هر چه با شکوه تر بر پا کنید و در تشییع جنازه من پرچم آمریکا را به آتش بکشید تا مردم بدانند که من ضد آمریکایے و تابع ولایت فقیه هستم.
خطاب به پدر و مادر عزیزم. از پدر و مادرم مے خواهم که براے من گریه نکنند و از اینکه من شهید شدم ناراحت نباشید بلکه خوشحال باشید که فرزندے را بزرگ کرده اید و او را در راه دین و قرآن و در راه وطن قربانے کرده اید و در آخر از تمام اهل خانواده و قوم و خویشان حلالیت مے خواهم و مے خواهم که راهم را ادامه دهند.
شهید هادے ثنایے مقدم در ۱۳ سالگے به شهادت رسید، او به همه دوستان و اطرافیان خود گفته بود که در مراسم تشییع او پرچم آمریکا را آتش بزنند تا همه بدانند که ایشان یڪ ضد آمریکایے و پشتیبان ولایت فقیه هستند
پیکر پاڪ و معصوم این شهید گمنام ماند ولے مادرشان توانستند از طریق عکس این شهید ایشان را شناسایے کنند.
شهید هادی ثنایی مقدم♥️🕊
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌹
@shabih_shohad_bashim
12.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میبینی خواهرم برای دفاع از این حرم
دارم میرم ولی به تو وصییتی دارم ...🕊
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حاج_سعید_کمالی
@shabih_shohad_bashim
شما را نه تنها روی سر
شما را روی چشم باید گذاشت!
که یادمان نرود
این حسین حسین گفتنها
در آرامشِ این روزها و شبهایمان
ثمرهی خون شماست... 💔
🌺یادشهداباصلوات 🌺
#شهیدانه
@shabih_shohad_bashim
14.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 ته دلِت چه خبره؟
🔹خدا یه روزی بیماریهای ته دل را بیرون میکشه و رسوا میکنه!
🔹چرا عاقبت زبیر به دشمنی با امیرالمؤمنین(ع) کشید؟
🔹نهان خانۀ دل رو باید پاک کنیم.
#اربعین
#پناهیان
@shabih_shohad_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 سردار شهید سلیمانی: اگر همه عالم از شرق و غرب و اهل سنت و یهودیان و مسیحیان بیایند، نمیتوانند در برابر شیعیان بایستند! چون این یک امر الهیست!
🔹صحبتهای سردار شهید سلیمانی در جمع گروهی از فرماندهان حشد الشعبی عراق قبل از عملیات آزادسازی کرکوک از داعشیان
@shabih_shohad_bashim
باغیرت جات خیلی توی صحنهی بی غیرت
بودن اون مرد توی شیراز خالی بود:))
#شهید_علی_خلیلی
@shabih_shohad_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما یه کارایی میکنیم که امام زمان برای ما اشک میریزه...😔
#امام_زمان ♥️
#استاد_رائفی_پور
@shabih_shohad_bashim
و َ شاید این تقدیر ِماست،
که در ره ِتو جان را قربانی کنیم. . .
@shabih_shohad_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبا ترین متن دنیا
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم…❤️❤️
@Shabih_shohad_bashim
#شهیده_صدیقه_رودباری🥀
نام: صدیقه
نام خانوادگی : رودباری
تاریخ ولادت : 1340
تاریخ شهادت : 25 مرداد 1359
مزار شهید : بهشت زهرا(س)-تهران
@shabih_shohad_bashim
💜✨✨💜
فرازی از وصیت نامه شهیده صدیقه رودباری
اما چرا گفتم خدا؟
چون که میخواهم بدونی خدا وجود دارد، نه وجودی که من و تو داریم، نه؛ بلکه خیلی عظیمتر و بزرگتر از آن چیزی که میدونیم و هستیم. بارها میخواستم موضوع خدا را به میان بکشم، اما دیدم هر بار سدی فرا راهمان هست، در ثانی تو آنقدر پاک و بزرگ و عزیز برای من بودی که باور این مسئله که تو خدا را نفی میکنی، برایم غیر قابل فهم و حتی غیر قابل قبول بود..
پس باید چیزی باشه که تو بگویی نیست، که آن هم میشود انکار، مثل این که من درختی در اطاق میبینم، بعد میگویم نیست.
خوب این مسئله خود بخود انکار حقیقت است. در ثانی من به تو میگویم که پرستش خدا کلا پرستش در ذات و فطرت هر انسانی است، چرا که وقتی خدا را برداشتیم جایش علم را گذاشتیم و حتی هگل در گفتههای مشهور خود به خوبی این مسئله را روشن میکند و تاریخ را به جای خدا گذارده است.
#وصیت_نامه
#شهیدانه
#خواهر_صدیقه
@shabih_shohad_bashim
💜✨✨💜
#طرز شهادت شهیده صدیقه رودباری❤️
28 مرداد سال 59، روزی بود که صدیقه ودوستانش خسته از مداوای مجروحین ودر حالی که پا به پای پاسداران دویده بودند،در اتاقی دور هم نشسته واستراحت می کردند.در همین هنگام دختری وارد جمع 3 نفره شان شد.صدیقه او را می شناخت.گاهی او را در کتابخانه دیده بود.آن دختر به بهانه ای اسلحه صدیقه را برداشت ومستقیم گلوله ای به سینه اش شلیک کرد.پاسداران با شنیدن صدای شلیک گلوله به سرعت به سمت اتاق دویدند.محمود خادمی خود پیکر نیمه جان صدیقه را به بیمارستان رساند.او بیشتر از 3 ساعت زنده نماند و بالاخره به آرزوی خود که شهادت بود رسید.همانطور که در آخرین تماس تلفنی اش با خانواده اظهار داشت که "هیچ گاه به این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است..."
پس از چند ساعت که از ان اتفاق دلخراش می گذشت،محمود با چهره ای غمگین وبرافروخته به جمع سپاهیان برگشت وبا حالت خاصی خبر شهادت او را اعلام کرد ودر آن جمع اظهار داشت"بچه ها من هم دیگه عمری نخواهم داشت.شاید خواست خدا بود که عقد ما در دنیای دیگری بسته شود..."
@shabih_shohad_bashim
#شهیدمحمودخادمی🥀
همسر شهیده صدیقه رودباری🥀
حدود 2 ماه بعد،در 14 مهر سال 59 ،محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه در حالی که داوطلب شده بود که دوست بیمارشان را به بیمارستان برساند،ماشینش توسط ضد انقلاب مورد حمله قرار گرفت .او تا اخرین گلوله خود مقاومت کرد.افراد مهاجم، غافل از این که او راننده ماشین نیست ،بلکه محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه است،پس از به شهادت رساندن وی برای خاموش کردن آتش خشم وکینه خود،قسمتی از صورت او رانیز با شلیک گلوله های تخم مرغی از بین بردند.وبه این ترتیب بود که محمود خادمی نیز پس از 2 ماه جدایی از صدیقه به او پیوست تا همانطور که خود گفته بود"عقدشان در دنیایی دیگر ودر آسمانها بسته شود..."
@shabih_shohad_bashim
سلام رفقا✨
متاسفانه نتونستیم امروز فعالیت زیادی داشته باشیم .
انشاءالله فردا جبران می کنیم .😊