eitaa logo
🌹 شبنم 🌹
379 دنبال‌کننده
39هزار عکس
27.8هزار ویدیو
359 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 👈 برکت مهمان 💠 زنی بود که مهمان دوست نداشت...!! روزی همسر او به نزد حضرت محمد(صل الله علیه و آله وسلم)میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد...!!! حضرت محمد به مرد میگوید: برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم... فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن و مرد میشود... هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد(ص) پر از مار و عقرب است. زن فریاد میزند یا محمد(ص) عبای خود را بیرون بیاورید... حضرت محمد(ص)* می فرمایند "... اینها قضا و بلای خانه شما است که من می برم... پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد... 📚«داستانهای بحارالانوار» 🌺🇮🇷 @shabnamshabna
📚 👈بخشش و بزرگی روايت شده است كه مردى به حضور امير المؤمنين على(عليه السّلام)آمد و گفت: اى امير المؤمنين مرا به تو نيازى است. فرمود: آن را روى زمين بنويس كه درماندگى را در تو آشكار مى‌بينم. او بر روى زمين نوشت، من بينوايى نيازمندم. آن حضرت به قنبر فرمودند: دو حله بر او بپوشان و آن مرد اين ابيات را سرود : «بر من جامه‌يى پوشاندى كه كهنه خواهد شد و من بزودى از ستايش بر تو جامه‌ها مى‌پوشانم. هر چند تو،در جستجوى پاداشى به آنچه كه من رسيدم نيستى ولى با نيايش و ستايش من به مكرمت مى‌رسى.همانا ستايش موجب زنده شدن ياد و نام كسى است كه ستايش مى‌شود،همچون باران كه كوه و دشت را زنده مى‌كند.در روزگار نسبت به كارهاى نيكى كه آغاز كرده‌اى كوتاهى مكن كه هر بنده بزودى به آنچه انجام داده، پاداش داده مى‌شود.» ✅ اميرالمؤمنين فرمود: صد دينار به او بدهيد! گفتند:او را براستى بى‌نياز فرمودى. گفت:آرى، شنيدم پيامبر مى‌فرمود،از مردم به اندازۀ منزلت ايشان قدردانى كنيد و سپس فرمود: من در شگفتم از مردمى كه بندگان را با اموال خود مى‌خرند و آزادگان را با بخشش و نيكى خويش نمى‌خرند 🌺🇮🇷 @shabnamshabna
📚 👈داستان شگفت انگیز علما 💠حضرت آیت الله بروجردی می فرمودند: ✔️در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نشد. حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند. تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دستجات عزاداری به منزل ما می آمدند ،نشسته بودم اشک می ریختم. درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود. در همان حال گویا به من الهام شد از آن گل هایی که بسر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم. مقداری گل از شانه و سر یک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشود گرفتم و به چشم خود مالیدم. فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم. و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه بکلی کسالت آن رفع شد. بعداً نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم. 🌸در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می گفتند: به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد. ▪️مردان علم در میدان عمل، جلد۱ 🌺🇮🇷 @shabnamshabna
📚 👈دنیا مانند گردویی است بی مغز! 🌕ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند... به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد. یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، ◀️گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند... ✅ ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. 🔅پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟! گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت... 🔘 دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه می‌رویم... 🌺🇮🇷 @shabnamshabna
📚 👈تـوڪّل ✔️گويند كه...در زمان موسی خشکسالی پيش آمد. آهوان در دشت، خـدمت موسی رسيدند كه ما از تشنگی تلف می شويم و از خداوند مـتعال در خواست باران كن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهـوان را نقل نمود. خداوند فرمود: موعـد آن نرسيده موسی هم بـرای آهوان جـواب رد آورد. ✔️تا اينڪه يكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت و مناجات بالای كوه طور رود. به دوستـان خود گفت: اگر من جـست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران می آيد وگرنـه اميدی نيست. آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هـم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشـمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می ڪنم و توكل می نمـایم. تا پایـین رفتن از کوه هنوز امیـد هست. تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريـدن كرد ✔️ موسي معترض پروردگار شد. خـداوند به او فرمود: هـمان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرڪت کرد و اين پاداش توكل او بود. 🔸هیچوقت نا امیـد نشـويد... 🔸شايد لحظه اخر نتيـجه عوض شود؛ 🔸پس مجـددا توكل كنيد... 🌺🇮🇷 @shabnamshabna