eitaa logo
🌹 شبنم 🌹
378 دنبال‌کننده
39.2هزار عکس
28هزار ویدیو
359 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره| خلبان شدن من با بود: ⭕️دوره خلبانی ما در امریکا تمام شده بود،ولی به خاطر گزارش هایی که در پرونده خدمتی ام درج شده بود تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیداند.تا سرانجام به دفتر ژنرال امریکایی احضار شدم.ژنرال اخرین فردی بود که می بایستی نسبت به قبول شدن یا رد شدن من اظهار نظر میکرد.ژنرال پرسش و پاسخ هایی کرد و من جواب دادم.از سوال های ژنرال معلوم بود که نظر خوشی به من ندارد.احساس میکردم رنج ۲ساله و دوری از خانواده ام همه در یه لحظه در حال نابودی است و باید دست خالی و شرمنده به ایران بازگردم.در همین فکر بودم که ناگهان درب اتاق به صدا در امد و ژنرال را برای کار مهمی خواستند.با رفتن ژنرال مدت زیادی در اتاق تنها ماندم.به ساعتم نگاه کردم،وقت ظهر بود.با خود گفتم کاش در اینجا نبودم و نمازم را اول وقت میخواندم.انتظارم برای امدن ژنرال طولانی شد.با خود گفتم هیچ کار مهمی بالاتر از نیست،همین جا را میخوانم.إن شاءالله تا قبل از امدن او نمازم تمام میشود.در حال خواندن بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شد.با خود گفتم چه کنم؟ادامه بدهم یا بشکنم؟بالاخره گفتم را ادامه میدهم،هر چه خدا بخواهد همان میشود.سرانجام را تمام کردم.ژنرال پس از چند لحظه سکوت پرسید چه میکردی؟؟ گفتم میکردم. گفت بیشتر توضیح بده. گفتم در دین ما دستور بر این است که در ساعاتی معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود و از نبود شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت:همه این مطالبی که در پرونده ات امده مثل این که راجع به همین کارهاست.درسته؟ گفتم:بله درسته. او لبخندی زد،از نوع نگاهش معلوم بود از صداقت من خوشش امده است.با چهره ایی بشاش خودنویس را از جیبش دراورد و پرنده ام را امضا کرد و با حالتی احترام امیز پرونده ام را به سویم گرفت و گفت: به شما تبریک میگویم.شما قبول شدید.برای شما ارزوی موفقیت دارم. من هم متقابلا از او تشکر کردم از اتاق خارج شدم و به اولین جای خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خدا بهم عطا کرده ۲رکعت شکر خواندم. 📚کتاب پرواز تا بی نهایت(یاد نامه سرلشگر خلبان شهید ) @shabnamshabna 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸