پسر فداسرت، اشکال نداره که ذهنمو خط خطی کردی! مشکلی نداره اگه دلت با من نباشه.. باهاش کنار میام اگریادتم سمت من نیاد. فقط از خدا میخام نشی فرهادی که جلوی چشمش بردن شیرینشو؛تا مجبور به درک کردنم نشی.

بگو هنوز مال منی؟عشق منی یانه!؟

‏لما بتَعرف حقيقة حد بتحس حتى شكله اتغير! وقتی شخصیتِ واقعی یه آدم رو می‌فهمم حس می‌کنم حتی چهره‌ش هم برام تغییر می‌کنه

میدونی،خیلی سخته که کاری کرده باشی که همون احتمال یک درصد قشنگ بودن زندگیت از بین بره .. فکر میکنی نشدنیه،اما یک دقیقه شایدم کمتر به این نیاز داری که جزعی از خودتو،از خودت برونی. تمام وجودم دوست نداشت اما اینکارو کرد. و حالا فقط و فقط پشیمونی گردنمو سفت چسبیدهُ ول نمیکنه؛تا از چشام بزنه بیرون.

غریبه ای، اما دلم برایِ تو پر میزنه..(:

نمیدونم چقدر چهرم یا طرز دیدت به من تغییر کرده. اما من در هر حال دوستت دارم؛جانم.

وقتی روحم فریاد میزنه بهش بگو؛ <دوستت دارم> و عقلم خجالت میکشه،یه آه بلند میکشم!

گاهی اوقات نمیتونم حرفامو بزنم ؛برای همین خدا بهم گریه رو هدیه داد:)

فکری که ادما راجع به من میکنن برام ترسناکه.

دکتر بهم گفت :دخترچیکارکردی با چشم چپت که اینقدر ضعیف شده؟ خواستم بگم دکتر جان بخاطر شکستن دله.میتونم بگم اشکای عزیزم لطفا بغض بمونید و سرازیر نشین روی گونه هام؟ خواستم بگم :دکتر جان میشه شما بهش بگید که چشامو فدای یه لحظه بودنش میکنم؟ بهش میگید ؛بجای اغوش اون هر شب زانوی غمو بغل میکنم؟ یه لبخند ملیح تحویل دکتر دادم و گفتم:بخاطر شب بیداریه:)))

:)