روح!
یه آینه بهت دادم تا بفهمی چقد خوشگلی؛شکوندی هم آینه رو هم قلبمو،تا فهمیدی چقد شبیه منی!
گفت به خاک قسمشون بدین،بعد زیر لب اشهدشون رو بگین.
روح!
و بازهم سلام هرکسی. طبق عادت که ترک نشده اش هم مرض است، آمدم کمی روزم را تعریف کنم. مثلا امروز قبل آ
سلام هر کسی .
آمدم که دفتر امروز را برایت باز کنم؛
از آنجا که امروز هم سُرب کنگر خورده و لنگر انداخته در شهرمان، مثل زن های زائو هشت تا یک ظهر را در تختم گذراندم.
راستی هر کسی جان،نصیحتی میکنم که به یاد داشته باش..
هیچوقت برای سدیم کلرید بازی در آوردن و مفرح شدن روحت پیوی کسی نرو .
چون درآن صورت خودت در دام می افتی.
خودم را سپردم دستی گروهی جهادی برای نوشتن.
من و نوشتن؟ آن هم غیر از خودم؟ عجیب است.
احتمالا بعد از یک هفته با اردنگی به بیرون هدایت شوم،درهر حال تجربه جالبی است.
هر کسی من در یک دو راهیی گیر کرده ام.
گناهِ خود خواسته یا یک قاطعیتی که از من بعید است.
میدانی،اگر یکبار کار اشتباهی را انجام دهی قبحش میریزد*البته این را عری جان به یاد دارم.
ولی حرفش مو لای درزش نمیرود.
نمیدانم چه چیزی در من دیده اند که ول کن من نیستند.
هر کسی اگر از من نامه دریافت نکرده ای، بدان از دست اینها خودم را در سد کرجی ،لتیانی چیزی غرق کرده ام.
سرت را درد نمیاورم،میسپارمت به خالقم.
-10-
روز جهانی آغوش بود.
و من سالهاست در فکر بوئیدن آغوشت.
آغوشی که مرا از خود محروم کرده مگر در خواب ببینم.
کاش کمی انصاف اش را خرج میکرد و قبل از رفتن مرا در بغلش میکشت.
در آغوش تو مردن صد ها بار بهتر از هزار سال زندگیست، اما چاره ای نیست تو رفته ای و فقط میتوانم حسرت را نوش جان کنم.
روح!
سلام هر کسی . آمدم که دفتر امروز را برایت باز کنم؛ از آنجا که امروز هم سُرب کنگر خورده و لنگر انداخت
سلام هر کسی عزیزم.
امیدوارم حالت با دمش گردو بشکند.
امروز با وجود سربِ لنگر انداخته ناچار پای کلاس درس نشستیم.
برای همه حال هوایی عجیب داشت انگار اول مهر بود و همه بعد از تعطیلات با سرگردانی سر کلاس نشسته بودند.
انسان است ،عادت میکند و اصلا کدام ادمی زاد را دیده ای که عادت به کار خوب کند؟
کافیست پشتش باد بخورد، که پشت بندش و دودمانش به باد دهد.
بعد هم که باد وطوفان تمام شود. تازه حافظه ماهی وارش گل میکند که چه خبط و خطایی مرتکب شده که قطعا دیر است.
بگذریم هر کسی.
وقتی هم که گشنه وتشنه خودم را به زورو خود تصدقی به خانه رساندم بدون معطلی آغوشم را باز کردم برای دوش آب گرم؛میدونم هر کسی جان که ربطی به هم نداشت اماخب.
در هر حال من و کلی درس تلمبار شده مثل کارد و پنیر بودیم و البته هستیم .
اما به هر سختی پنیر را بریدم؛ لامذهب فکر کنم، لیقوانی چیزی بود از بس فشار اورد به تمام روانمان.
این را برایت نگفتم.
امروز اولین کارم را بصورت چکیده و خلاصه نویسی تحویل دادم، بیشتر از آن بنده ی خدا من ذوقم را نمیتوانستم پنهان کنم.
و آن دوراهی هم به یک جاده یکطرفه تبدیل شد امیدواریم که راه و شهرسازی تدابیری برای این جاده یکطرفه بی حاشیه نداشته باشد و برای ما دردسر تهیه نکند.
دوست من مراقب جاده یکطرفه مغزت باش؛رحمت باشد روزت.
-11-
رفت و 'ای کاش بودی' رو بغل کرد.
با چیزی مثل اشک،رفت و شد آخرین روز دنیا.
اما مرد!
مثل کوه باش،این دل توعه پس چرا برای اون تنگ شه؟
یادت نره که میتونی اشک بریزی.
مرد،غم رو بالا بیار و نزار قلبتو خونه کنه..
اون رفت اما چشماش،بوش،دستاش.
و این واژه ها قرار نیست با این حس تکرار بشه.