eitaa logo
روح!
76 دنبال‌کننده
949 عکس
185 ویدیو
7 فایل
حرفی سخنی؟:) ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی حرفارومیزنم و بعدمتوجه میشم که متوجه نشدم چی گفتم.
شب بی رحم است،درنده است. برایش مهم نیست که تو یک طفلِ۱۷ ساله ای یا پیرمردی درمانده. مهتاب که در آسمان افتابی میشود،درد، رنج ،غم ،فقر ،غصه ،زجر، آه اشک و از این قبیل کلمات معنی اصلی خودش را پیدا میکند و پدری ازتو در میاورد که تا مغرب و عشارا خواندی خودت را از دستِ غول شب زیر پتو قایم میکنی تا خوابت ببرد ؛ این شبهای عذاب آور که حرام میکند خواب را.البته! اگر هم بخوابی، کابوس هایش با لبخندی ژکوند وارد صحنه میشوند. شریک جرم این قاتل زنجیره ای هم کسی نیست جز پائیز و زمستان. خنده ی روز را زودتر میگیرد، تا به گریه های پنهانی درگوشه اتاقت ختم کند. نه پلیسی، نه شهربانی ،نه کسی است که حریف این قاتل شود. اما تنها نکته اش این است که خورشید مارا هنوز تنها نگذاشته. هنوز هم دل میبندیم به طلوع صبح . .
روح!
رنگِ سبز گلدون هام منو تحت تاثیر قرار میده،با شکوهه🌝🌿
درخشش این نگین طلایی رنگ یک جان به جان های دیگرم می افزوند. درست است در قفس آپارتمانی ام حبس شدم و توانایی درست کردن بهشت کوچکی در حیاط خانه را ندارم؛ اما همین گلدونهای پشت طاقچه زندگی می آورد و زندگی میدهد به روح خسته و دلگیر این خانه.
روح!
هر کسی،سلام. امیدوارم خوب باشی. امروز را بگویم به این شرح است": امروز با خوابی عجیب تر از همیشه از ج
سلام به تو امروز روزی معمولی بود . و تنها قسمت کمی خاصش مشورت با یک نویسنده بود. هر کسی جان احساس میکنم زود خود را در جمع بازنده ها میبینم و با یک حرف سست میشود اراده به ظاهر آهنینم. آن نویسنده جوان خیلی تعریفی از کار من نکرد و این مرا سست کرد که سمت نوشتن نیایم تا ادبیات فارسی را یک تنه رو به زوال نبرده ام. اما مگر چقدر است که دستان قلم را حس میکند؟ من سالها وقت دارم که بهتر از این بشوم. اصلا چه بهتر هر کسی، اینطور بیشتر برای خطاطی ام تمرکز میکنم. مگرهمه آدما باید از هر انگشتشان هنر چکه کند؟ همین که در یک کار موفق باشند و درقله کافیست. درست است که رفتار ایشان به مزاجمان کمی خوش نیامد اما پیگیر تر از این حرف هائیم ما. حتی جناب لسی الغیب هم این موضوع را تایید و تاکید کرد. پس شعله زیر دلمان را بی جهت و بیخود خاموش نمیکنیم و با انگیزه تر از قبل ادامه خواهیم داد. منتظرِ دلداری از طرف توهم هستم هر کسی جانم. بخیر باشد روزهایت. -8-
روح!
سلام به تو امروز روزی معمولی بود . و تنها قسمت کمی خاصش مشورت با یک نویسنده بود. هر کسی جان احساس می
و بازهم سلام هرکسی. طبق عادت که ترک نشده اش هم مرض است، آمدم کمی روزم را تعریف کنم. مثلا امروز قبل آبی شدن اسمان و زرد شدن خورشید میخواستم دل بکنم از تخت نازنیم تا کتاب را حداقل ورقی بزنیم ،اما این خواب هیجان انگیز تا تمام شد ساعت ده بود . وقتی بلند هم شدم ،بر پلک زدنی خودم را در لباس اصطلاحا پلو خوری مشاهده کرد. با هزار دروغ دغل از سوال های پی در پی خواهر گذشتم و حرکت به سمت گلزار شهدا. با اینکه سوزن هم در بین جمعیت گم میشد ،اما تا حدودی فیضی مطلوب را بردیم.. برای خواندن نماز هم درد به در دنبال تکه فرشی،مگر پیدا میشد؟ همینطور که گلزار را زیر رو میکردیم متوجه چیز جالبی شدیم هر کسی جان. هنوز هم هستند پسر هایی بیکار که مثل دوران دهه هفتاد و شصت دنبال دختر را بیوفتند. بیشتر این وضعیت تمسخر آمیز بود. البته این کارشان بی جواب نماند. بعد هم که یک ایل و تبار حبیب خدا در چشم ما جای داشتند تا شب، که ما قدم گذاشتیم بر چشمهایشان. حالا با این همه تفاسیر بنظرت میشد درس خواند؟ با دعا و رو زدن ها به خدا بلاخره دعا گرفت و الودگی هم شهر مارا. و اینطور شد که امشب بس نشستم و برایت نوشتم . هرکسی دوست من؛ بعد از خواندن این نامه حتما یک استراحتی بکن، طولانی بود. پس نگهدارت باشد خدا. -9-
روح!
ببوسمت در گوشه یِ مسجد نبِلرزی؛
یه آینه بهت دادم تا بفهمی چقد خوشگلی؛شکوندی هم آینه رو هم قلبمو،تا فهمیدی چقد شبیه منی!
روح!
کجائیش فقط:> >>>>
غرور<<<<دل تنگی
وای چقدر حرف میزنم😐
نام اثر: بچه مهمون.
روح!
و بازهم سلام هرکسی. طبق عادت که ترک نشده اش هم مرض است، آمدم کمی روزم را تعریف کنم. مثلا امروز قبل آ
سلام هر کسی . آمدم که دفتر امروز را برایت باز کنم؛ از آنجا که امروز هم سُرب کنگر خورده و لنگر انداخته در شهرمان، مثل زن های زائو هشت تا یک ظهر را در تختم گذراندم. راستی هر کسی جان،نصیحتی میکنم که به یاد داشته باش.. هیچوقت برای سدیم کلرید بازی در آوردن و مفرح شدن روحت پیوی کسی نرو . چون درآن صورت خودت در دام می افتی. خودم را سپردم دستی گروهی جهادی برای نوشتن. من و نوشتن؟ آن هم غیر از خودم؟ عجیب است. احتمالا بعد از یک هفته با اردنگی به بیرون هدایت شوم،درهر حال تجربه جالبی است. هر کسی من در یک دو راهیی گیر کرده ام. گناهِ خود خواسته یا یک قاطعیتی که از من بعید است. میدانی،اگر یکبار کار اشتباهی را انجام دهی قبحش میریزد*البته این را عری جان به یاد دارم. ولی حرفش مو لای درزش نمیرود. نمیدانم چه چیزی در من دیده اند که ول کن من نیستند. هر کسی اگر از من نامه دریافت نکرده ای، بدان از دست اینها خودم را در سد کرجی ،لتیانی چیزی غرق کرده ام. سرت را درد نمیاورم،میسپارمت به خالقم. -10-
روز جهانی آغوش بود. و من سالهاست در فکر بوئیدن آغوشت. آغوشی که مرا از خود محروم کرده مگر در خواب ببینم. کاش کمی انصاف اش را خرج میکرد و قبل از رفتن مرا در بغلش میکشت. در آغوش تو مردن صد ها بار بهتر از هزار سال زندگیست، اما چاره ای نیست تو رفته ای و فقط میتوانم حسرت را نوش جان کنم.