روح!
به تو مجدد ها سلام. دوست من بازهم فکر ها بیکار شده اند و منِ مظلوم را گیر آورده اند برای سرگرمی خودش
سلامم به توهرکسی.
حالت که خوب باشد .
هر کسی جانم میدانی، باید یاد بگیرم . باید یاد بگیرم آدمهای تنفر انگیز را به چشم مهربانی نگاه کنم.
به خودم تلقین کنم اینها هم بد جنس نبودند، جنس بنجل بهشان انداخته اند.
این آدمهای به ظاهر رنگ وارنگِ هفت هشت خطی ساده تر از تصور تو اند.
همان هایی که اند که چوب که نه اما باتوم سادگیشان را خوردند .
باید رحم کرد .
همینطور هم نگاه وقضاوت های عجیب در مورد آنها هست، چرا من نگاهم را نچرخانم و از پشت نقاب بهشان نگاه نکنم؟!
ترحم هم اعصاب مرا از ترکش این رفتار های زننده در امان نگه میدارد و شاید اوراهم کمک.
نمیدانم متوجهم میشوی یا نه اما تنفر فقط روحت را چرک و دل مرده میکند، حتی اگر درست باشد.
دوست من شاید بهتر است،چرک رنگی را باید از دلمان بیرون کنیم. هر طور که میشود.
ما برای تنفر ورزیدن ساخته نشدیم.
خداباشد حافظ تو.
هدایت شده از •کتابفروشی ارواح🌬
اگر به دنبال شاد کردن دیگران باشی،
خودت هم به شادی میرسی.
📖 #اژدهایکوچک_و_پاندایبزرگ
در حال حاضر فکر کردن برایم سخت شده است.
پابرهنه دویدن این فکر در لابه لای شیار های مغزم اختیاری برایم باقی نمیگذارد.
آنی ابر بهار میشوم و در ثانیه ای هم آتش خشمگینی که از دهان اژدها خارج شده.
خود را درگیر درست کردن بادبادک های رنگا رنگ و فره فره ای چرخان میکنم که شاید چرخیدن این کودک سر به هوا در مغزم فراموشم شود.
نمیدانم این بیماری هم مسری است یا نه؟
بعد ها بچه های این کودک قرار است در مغز طفلان من هم همینطور بازیگوشی کنند؟
من خودم را سخت درگیرساخت فرفره میکنم و همانقدر هم رشته های عصبی ام قهقهه میزنند ،میترسند و بغض میکنند.
فر فره که تمام شد، نمیچرخید. انگار همه نیروی خود را به چرخش کودکِ فکر داده بود .
بادبادک هم پرواز نمیکرد بادش خوابیده بود. البته دلیلی هم نداشت در اسمان دندان هایش معلوم شود.. کجا دیده ای آدمی بی ذوق اثری خلق کرده است؟
و همچنان فکر کردن برایم دشوار است..