روح!
کسیم که آهنگِ مورد علاقشو برات میفرسته هم بحثش جداست.
اونی که با اینکه ازت ناراحته ولی چیزی پیش بیاد حمایتت میکنه هم بحثش جداست.
هر کجا که شروعی باشد نام او به چشمم می آید.
سر در مغازه ای، دفتری یا تخته سیاهی.
انها هم به یادش صبح بلند میشوند، راه میروند و حتی موقع غذا خوردن؟
گوشه ذهنشان یک اوست که ستایشش میکنندُ نامحسوس فریاد میزنند وصله ی زندگی من است 'او'.
کاش به حرف آن ریش سفیدی که میگفت: او را با خدا هم قدُ حَد نکن جوان .او،اوست خدا هم خدا!
نپرستش.
اما انگار زیاد اند کسانی که او را خدا کردند،بت کردند و بنده اش شدند.
امیدوارم اوی من با اوی آنها یک او نباشد.
روح!
همون اهنگ که باهاش خاطره داری واسه من؛ من اصن دار ندارم واسه تو🌝
تو مگه کی بودی ؟حالم خرابه وقتی دوری.
فی الحال غصه صدایم میزند.
وقتی هم برای لبخندِ کوتاهی نیست-
عقلمان هم در آسمان زمین معلق مانده، که مبادا از طرفی خبری رسد.
دلتنگی و خفقان هم دست به یقه شده است.
این خیال های نازک و پوشالی مرا در منجلاب پریشانی به امان خدا وا گذاشتند.
هاله ای خاکستری، تنها در این آشوب چه کند؟
نه کسی است که غم مارا میل کند و نه شرحی است برای تکه ماهیچه ای که تنها کارش پمپاژ خون است و مغزی که بر علیهش کودتا کرده را توجیه کند.
خاطرِ کدر شده ی مارا چه کسی با عسل روحش شفاف میکند؟