روح!
سلام هر کسی جانم. حال احوالت خوش یا ناخوش است؟ ما که پریشان شد احوالمان از زخمِ یاد ها. و چندین باره
سلام هر کسی ِخوبم.
سر خوش یا آشفته حالی؟
دلتنگی صبرم را لبریز از بودنت میکند اما همان مثقالی ذوق نوشتن گاهی ناپدید میشود.
هر کسی عزیزم چقدر خوب است که چیزی به نام حرمت در ما رنگ رو دارد..
انسان هایی که حد حدودشان را میخراشند در اصل به شخصیت خودشان چنگ انداخته اند و بدنامی را برای خود خریده اند.
حرمت که نباشد، حیا هم نیست، ادم بی حیا هم که از چهارپایان پست و فرومایه تر است..
حرمت که باشد عشق فراری از آن خانه فراریست.
میدانی هر کسی ام که بدون عشق، زندگانی نیست؛ زنده ماندن است.
دوست من حریم زندگی ات را با حرمت امن نگاه دار که گرگ صفت کم نیست در این زمانه..
خدانگهدارتو باشد .
بعضی آدما مثل مشروبن،اگر پنجاه درصد باهاش حالت خوبه و خوش میگذرونی صد پنجاه درصد دردسر داره و باید باهاش بسازی..
روح!
من بهم ریختم؛کاش درهم بخری. .
انت ایه؟ دموعی حبیبی تهون علیك!
تو چی هستی؟ چطوراشکهای من برایت اینقدر بی ارزش هستند عزیزم!
اما علاقه یک طرفه چاقویی دو سر است، هم چنان که کارت را انجام میدهد دستت هم زخمی میکند.
روح!
انت ایه؟ دموعی حبیبی تهون علیك! تو چی هستی؟ چطوراشکهای من برایت اینقدر بی ارزش هستند عزیزم!
تو یه لکه خونی رو پیرهن سفیدم..