بعضی آدما مثل مشروبن،اگر پنجاه درصد باهاش حالت خوبه و خوش میگذرونی صد پنجاه درصد دردسر داره و باید باهاش بسازی..
روح!
من بهم ریختم؛کاش درهم بخری. .
انت ایه؟ دموعی حبیبی تهون علیك!
تو چی هستی؟ چطوراشکهای من برایت اینقدر بی ارزش هستند عزیزم!
اما علاقه یک طرفه چاقویی دو سر است، هم چنان که کارت را انجام میدهد دستت هم زخمی میکند.
روح!
انت ایه؟ دموعی حبیبی تهون علیك! تو چی هستی؟ چطوراشکهای من برایت اینقدر بی ارزش هستند عزیزم!
تو یه لکه خونی رو پیرهن سفیدم..
روح!
میدونم با تو میرسم تهش ولی تهش نمیرسم بِت.
اگه حال داشتی بعضی وقتا سر بزن به خوابم"
روح!
سلام هر کسی ِخوبم. سر خوش یا آشفته حالی؟ دلتنگی صبرم را لبریز از بودنت میکند اما همان مثقالی ذوق نو
سلامم هر کسی به تو.
حال هوایت افتابیِ افتابی باشد..
جان من، روزها مثل رعدُ برقی در آنی میگذرد.
و همچنان من همانم که در روز های قبل، هفته ها پیش و ماه های قبل بودم.
همان طور ارام و همانطور مشوش.
در دلم غوغایی به پاست و کتابی از سوال های نپرسیده و بیجواب.
اما فقط یک سوال در ذهنم آنقدر میچرخد که سرگیجه بگیرم.
لیاقت هم دست خود آدمهاست؟
لیاقتی که سخت به دست می آید و به پلک برهم زدنی نیست نابود میشود..
همین یک کلمه و تفکر،زندگی میسازدُ ویران میکند؛اما آنی که خرابه تحویل گرفت، باید بداند که بر روی خرابه جای خانه ساختن نیست.
هر کسی جانم لیاقتت را نثار هر کس ناکسی نکن چون که هر مجنونُ دیوانه سزاوارت نیست.
باشد که روز باشد این تیره شب هایت-خدانگهدارِتو.