اقیانوس ارام دیگر ارام نیست.
درامواج باد ها بادبادکی دیده نمیشود.
و دیگر تو برایم تو نیستی.
روح!
اونی که نبودنش تو زندگیه شلوغِ پر از آدمت هم حس میشه بحثش جداست.
اونجایی که با چند تا جمله کل معادلاتت هم بهم میریزه هم بحثش جداست.
روح!
از اینجا که منم فقط دلم برای بغل زینب تنگ شده.
از اینجا که منم نمیشه یه اسرائیلیو کشت.
روح!
سلامم به تو هر کسی. عزیزم دلم تنگت است، اما زمان تنگ تر.. هر کسی جان امروز سراغ لغت نامه رفتم و درون
سلام هر کسی جانم.
حال احوالت خوب باشد.
دوست عزیزم تا به حال فکر کردی که واقعی بودن چقدر سخت است؟
اشتباه میکنم حماقت و خریت را به اوج میرسانم اما حداقل نقابی بر چهره ندارم.
جسارت به خرج میدهم ،اشتباه میکنم و از زندگی 'نه'میشنوم.
در خودم حبس میشوم و بخاطر اشتباه ندانسته گریه میکنم،اشک هایم را پاک میکنم و زندگی را ادامه میدهم.
هر کسی ام من یاد گرفتم که رنج مثل زنجیری بر پای آدمهاست .
عیب هایم را گاهی با گریه نکردن ، وقتی هم با لوازم ارایش و حتی با پاک کردن صورت مسئله پوشاندم.
اما این بار میخواهم واقعی باشم. ادامه میدهم،تنها ادامه میدهم با زنجیر بسته بر وجودم..
اشتباهاتم را بر خلاف شکنندگی ام بر صورتم میزنم تا شاید جبران شود..
اما دوست عزیزم واقعی بودن سخت است یا بهتر است بگویم: بودن.
غرق مشکلات شو اما بازهم برگرد و ادامه بده،تتها کاریست که میتوانی انجام دهی..
خدا مراقبت باشد..