آن شب گریه نکرد اما؛
فردا وقتی لباسش به دستگیره در گیر کرد گریه کرد،
وقتی به اتوبوس نرسید گریه کرد،
وقتی پایش خورد به مبل گریه کرد،
وقتی غذای مورد علاقه اش را درست نکردند گریه کرد.
هدایت شده از به خاطره پیوست!
تنها بنایی که اگر بلرزد محکمتر میشود، دل است.
_منِ او-رضا امیرخانی
روح!
تو بار ساقیای شهر پر جنسه؛ ولی های تر از همشونه دوز چشمت!
زیاد مینوشم از تو؛بگیر استکانم را..
بعضی آدما اینطورین که هی خودشونو از چشمت میندازن، به خودت میگی نه!
شاید حواسش نبوده، بغلش میکنی میزاریش رو چشمت.
و باز دوباره خودتو با نمیدونسته که،پاش لیز خورد اینبار ...
گول میزنی.
اخرم خودت پرتش میکنی پائین.
هدایت شده از -مِلک مَلکا-
«دوستان صمیمی جانِ واحدی هستند در بدن های پراکنده..»
|'امیرالمومنینعلیعلیهالسلام