eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز خوابیدم که شب بیدار باشم هرشب نشستم شعر خواندم گریه کردم... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
قلبم شده در بند تو و نیست رهایی از عالم و آدم به تو دلگرم، کجایی سرگشته ی کوی تو شدم بال و پرم باش پرواز به کوی تو قشنگ است خدایی رازیست میان من و هر طرف نگاهم یعقوب صفت چشم به راهم که بیایی تا روشنی چشم تو آئینه ی من شد در قاب دلم نیست دگر هیچ نمایی درشهر شدم شهره و انگشت نمایم دیوانه به من طعنه زد و گفت: هوایی از سرزنش خلق به دل نیست هراسی خوشبخت منم نیست تو را میل جدایی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خانم ط_حسینی 🎬 همانند شبهای قبل با تکرار دیدن صحنه ی سربریدن پدرومادرم وهق هق های لیلا ازخواب پریدم...صدای اذان صبح بلند شد....انگار با این اذانها میخواستند بگویند ما مسلمان راستین هستیم. لیلا رادربغل گرفتم ومحکم به خودم چسپاندم وشروع به نوازش سرش کردم:گریه نکن عزیزکم,گریه نکن خواهرکم ماهنوز همدیگر راداریم بایدعماد راپیداکنیم,طارق هنوز هست علی هنوز هست وبالاتر ازاین ما خدارا داریم. دلم گرفته بود,خواهر نازپرورده من که ازمورچه هم میترسید ,امشب بین موش وسوسک وپشه و. ..بر کف خاکی زیرزمین همسایه به خواب رفت.عجب دنیایست....خدایا مپسند ازاین خوارتر شویم....خدایا به دادمان برس... بازهم باتیمم نمازم راخواندم,دمدمه های صبح بود که صدای تلق تلق راه رفتن کسی برپله های زیر زمین باعث شد سریع بلند شویم وچادروروبنده هایمان رابپوشیم. دربازشد وقامت ابوعمر درچهارچوب درنمایان شد,کلید برق رازد وتاچشمش به ما افتاد,قهقه ای زدوگفت:عجب زنده اید؟فکرکردم تاحالا مرده اید...عجب جان سختید ,مثل گربه هفت جان دارید,اگر جلوی چشمان من, پدرومادرم راکشته بودند تاحالا هفت کفن پوسانده بودم وبه طرف ما امد بایک دستش چادرلیلا وبادست دیگرش چادر من را کشید وگفت:شما کنیز من هستید ,لازم نکرده حجاب داشته باشید ,سریع بیایید بالا,باید کمک ام عمر کنید تا وسایل سفرش رامهیا کند....بعد خنده ای زد وارام ترگفت:بزار ام عمربرود...خانه که خالی شد باشما دوتا کارها دارم.....سریع ....درضمن دیگه به من عمو وابوعمر و...نمیگویید فقط اررررباب....متوجه شدید؟؟ سرمان رابه علامت تصدیق تکان دادیم ورفتیم بالا... ترس تمام وجودم رافراگرفته بود,یعنی این کفتارپیر چه نقشه ی شومی درسرش داشت. من مشغول اتوکردن کوله باری ازلباسهای ام عمرودخترانش وبکیر ,پسردیگرش که یک سال ازعمر کوچکتر بود شدم ولیلا هم ظرفهای کثیف رامیشست ,هیچکدام ازدختران ام عمرکه روزگاری باهم همبازی بودیم ,جلویمان ظاهر نشدند ,دلیلش رانمیدانستم اما ازاین موضوع خوشحال بودم...دوست نداشتم انها هم به چشم کنیز به ما نگاه کنند. درحین کار صدای ابوعمروزنش رامیشنیدم که باهم صحبت میکردند. ابوعمر:زن,شما باید زودتر میرفتید,مگه نمیبینید که دولت اسلامی حکم کرده اگر زنی بدون مردش ازخانه خارج شود درجا تیرباران میشود,میترسم روزی من یا بکیرنباشیم وشما مجبور به بیرون رفتن شوید وجانتان رااز دست دهید,با بکیر بروید...بکیر شمارا میرساند وفردا برمیگردد,میخواهم سلما را به بکیر هدیه کنم که دلش خوش,شود. خدای من اینان که خود ازسینه چاکان دولت داعش هستند بازهم برای خانواده شان احساس امنیت نمیکنند,پس بدا به حال ما که ازجنس اینان نیستیم. درهمین لحظات فکری به خاطرم رسید...درسته...بعدازرفتن ام عمروبچه هایش ما دونفر باابوعمر تنهاییم ,اگر فرصتی پیش بیاید با لیلا تنها شوم,باید نقشه ام رابه لیلا بگویم وخیالش را راحت کنم. هرچه که بیشتر فکر میکردم,بیشتر ایمان میاوردم که ما میتوانیم کلک ابوعمر رابکنیم ,اری ارزوی کنیزی بکیر رابردلشان میگذارم .... اگر قرار است که همش کشت وکشتار باشد چرااینبار یک خونخواری مثل ابوعمر نمیرد... ...🌷 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. غربت زندگی بسان نسیمی که به کوهی وزد می رویم ز کوی و سرای زندگی تندمرو، طوفان نشو، ای رهگذر صبر است، نیازِ، جای،جای زندگی افسوس گلی که خزانش فرسودو ندید از بهارِ رفته بهای زندگی افسوس رخسار کمان ابروان که گم کرده رخ در فنای زندگی دوش هرچه بود گذشت و امروز هم آرام باش و بگذر از ثنای زندگی شیرین است دوران کودکی اگر مادری بود پا به پای زندگی ناگوار، پیری و جور فرسودگی است این است رمز و آزمای زندگی زندگی کن وامید دار به ره، لیک هم برای گذر و هم برای زندگی به غرب میرود وبر نمیگردد جان و تنی که شد آشنای زندگی (قمر) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با معرفت و صفا ، توانمند تویی فرزانه ، ادیب ، گُلِ نهاوند تویی از جنسِ ستاره ، خوب ، مهدیِ مَلک آرامش و مجدِ کوهِ اَلوند تویی فسا، شهرِ سردار شهید مُرتضی جاویدی ابراز لطف و محبت شاعر عزیز شرمنده اینهمه احساس پاکتان هستم نویسا باشید به عشق🙏🌹 🟩‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــــدايــا آرامـش را 🕊 سرليست ِتـمام اتفاقات 🕊 ِزنـدگی مـان قـراربـده 🕊 آرامـش را تنها از تـو 🕊 ميخواهیم بـرایتـان شـبی آرام 🕊 و رویـاهـایی زیبـا 🕊 و دسـت یـافتـنی🕊 آرزو می کنــم🕊 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌹🍃یک باغ سـلام 🌹🍃یک جهان زیبـایی 🌹🍃یک عمـر سرافرازی 🌹🍃یک تبسم ناز 🌹🍃یک تن سـالم 🌹🍃یک دل خـوش 🌹🍃یک صبح دلنشین 🌹🍃همـه تقـدیم شما 🌹🍃اولین روز 🌹🍃مرداد ماهتون گلباران 🌹🍃در پناه خداوند مهربان باشید ‌‌‌‌‎ 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز خیر وخوبی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گنجشک هراسانم و بگذار که ای عشق بر شانه‌ی پُر مهر تو آرام بگیرم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مرداد هم رسید. مرداد همان دخترکی  است پر از تردید پر از عشق پر از شور پر از هیجان مرداد دختری است با موهای قهوه ای چشمانی مهربان پیراهنی سبز.... مرداد دختری است چمدان به دست،، در ایستگاه نیمه ی تابستان بی قرار... از پیچ و خم این راه ها  کمی  درمانده...... دلواپس آن هایی که ترکش کردندبی رحمانه.... مرداد دختری است، درحسرت صدای باران درحسرت سفیدی برف هایی که نیامده او شاید تنها کسی  باشد که بتواند عشق و غرور را با هم آشتی دهد... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من تو را از دست داده ام یا تو مرا من تو را پیدا کنم یا تو مرا 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky