eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قصه‌دلبری از آن آدم هایی نبود که خیلی اسم امام زمان را بیاورد ، ولی در مأموریت آخر قشنگ می نوشت : « واقعا اینجا حضور دارن! همون طور که امام حسین (ع) شب عاشورا دستشون رو گرفتن و جایگاه یارانشون رو نشون دادن ، اینجاهم واقعا همون جور .. اینجا تازه میتونی حضورشون رو پررنگ تر حس کنی! » در کل ۲۹ روزی که در منطقه بودم ، سه بار زنگ زد . آنجا اینترنت نداشتم ، ارتباط تلگرامی مان هم قطع شد ، خیلی محترمانه و مؤدبانه صحبت می کرد و مشخص بود کسی پهلویش ایستاده که راحت نبود🤦🏻‍♀ هیچ وقت این قدر مؤدب ندیده بودمش گاهی که دلم تنگ می شد ، دوباره به پیام هایش نگاه می کردم.. می دیدم آن موقع به من همه چیز را گفته ، ولی گیرایی من ضعیف بوده و فهوای کلامش را نگرفته ام . . از این واضح تر نمی توانست بنویسد : _قبل از اینکه من شهید بشم ، خدا به تو صبر و تحمل میده ! _مطمئنم تو و امیرحسین سپرده شدین دست یکی دیگه ! سفرم افتاده بود در ایام محرم . خیلی سخت گذشت از طرفی بلاتکلیف بودم که چرا این قدر امروز و فردا می کند .. از طرفی هم هیچ کدام از مراسم آنجا به دلم نمی چسبید سال های قبل با محمد حسین ، محرم و صفر سرمان را می گرفتی هیئت بود ، تهمان را می گرفتی هیئت عربی نمی فهمیدم ، دست وپاشکسته فرازهای معروف مقتل را متوجه می شدم.. افسوس می خوردم چرا تهران نماندم . ولی دلم را صابون می زدم برای ایام اربعین .. فکر می کردم هر چه اینجا به ظاهر کمتر گذرم می افتد به هیئت و روضه ، به جایش در مسیر نجف تا کربلا جبران یادم نمی رود ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قصه‌دلبری یکشنبه بود که زنگ زد بهش گفتم : « اگه قرار نیست بیای ، راست و پوست کنده بگو ، برمی گردم ایران!» گفت : « نه هرطور شده تا یکشنبه هفته بعد خودم رو میرسونم!» نمیدانم قبل از نماز ظهر بود یا بعد از نماز ، شنبه هفته بعد ، چشمم به در و گوشم به زنگ بود .. با اطمینانی که به من داده بود ، باورم نمیشد بدقولی کند یک روز دیگر وقت داشت . . ۲۸ روز به امید دیدنش ، در غربت چشمم به در سفید شد حاج آقا آمد . داخل اتاق راه می رفت . تا نگاهش می کردم چشمش را از من میدزدید .. نشست روی مبل ، فشارش را گرفت .. رفتارش طبیعی نبود 🤦🏻‍♀ حرف نمیزد ، دور و بر امیرحسین هم آفتابی نشد.. مانده بودم چه اتفاقی افتاده قرآن روی عسلی را برداشتم که حاج آقا ناگهان برگشت و گفت : « پاشو جمع کن بریم دمشق ! » مکث کرد ، نفس به سختی از سینه اش بالا آمد ، خودش را راحت کرد: « حسین زخمی شده ! » 😔 ناگهان حاج خانم داد زد : « نه ، شهید شده به همه اول می گن زخمی شده » سرم روی صفحه قرآن خشک شد داغ شدم ، لبم را گاز گرفتم ، پلکم افتاد . انگار بدنم شده بود پر کاه و وسط هوا و زمین می چرخید .. نمیدانستم قرآن را ببندم یا سوره را تمام کنم یک لحظه هم فکر نکردم ممکن است شهید شده باشد . . سریع رفتم وضو گرفتم ایستادم به نماز .. نفسم بند آمده بود! فکر می کردم زخمی شده و دارد از بدنش خون می رود .. تابه حال مجروح نشده بود که آمادگی اش را داشته باشم ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شــب چــه زیــبــاســت ســڪــوتــش ، آرامــشــش ســتــارگــانــش ، آســمــانــش وچــه زیــبـــاتــر خــلــوت بــاتــو ڪــه بــه آرامــش مــیــرســم خـــدایـــا... زیــبــایــی مـــاه و ســتــارگــان و آرامــش شــب را نــصــیــب دوســتــان و عــزیــزانــم بــگــردان   ‌‌ ‌‎‌‎ 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ زیبا 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿امیدوارم برکتِ فراوان در زندگیتون شادمانیِ بسیار بر دلهـاتون و لبخندهای ماندگار بر لبهاتون میهمان و ماندگار و دل‌هاتون سرشار از امید باشد.   ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ صبحتـون بـهتـریـن و خوشرنگ تـرین صبـح دنیـا با لحظه هـایـی پـراز خـوشی و آرزوی سـلامتـی برای شمـا صبـح جمعه‌ تـون زیبـااااا الهی بهترینها نصیبتون 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون بخیر 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خورشید بیا طلوع کن از مغرب از شدت ترس وغم تهی شد قالب بیچاره شدیم و رفت عالم از دست برخیر بیا ظهور کن یا صاحب 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نقاب.... - @mer30tv.mp3
5.22M
صبح 11 آبان 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
در خلوتِ خود رفتی‌،آرام چو پروانه در هجر تو دنیایم‌، نابود چو ویرانه دل‌کندی و دل بردی‌‌ ،من ماندم و غم هایم در بغض چه می‌لرزد ، این شانه‌ی مردانه باید که کویتی پور... آماده شود امشب با سوز بخواند باز...یاران چه غریبانه.... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چند شهادت، همه چیزش افتخار است والله دلم ،از خبرِ شنیدنش، پاره و زار است معلولیت و مجروحیت و آوارگی و خانه بدوشی میبینم و میخوانم و هر روز به دار است از بس که ، خبرهایِ غم و غصه شنیدیم غم رویِ دلم ،جایِ یکی خنده سوار است هر روز شنیدیم، یکی تکّه شد و سوخت یا انکه یکی ،عاجز و در تحتِ فشار است هر روز شنیدیم ،یکی بمب فرو ریخت یا انکه یکی، جایِ دگر، حالِ فرار است یک گوشه یکی تشنه و بی آب نشسته یک جای دگر، تکه یِ نان، اوجِ ویار است ما را به کجا برده زمان، داده نشان ‌ اینهمه غصه؟ از الِ یهود ،این همه غم، خلق دچار است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نان و مسکن گرچه می گردد گران بی خیالش باش را بچسب پیر گشته در تجرد هر جوان بی خیالش باش را بچسب اشک ایتام وطن گر شد روان بی خیالش باش را بچسب گر ندارد پول در کیفش مامان بی خیالش باش را بچسب قد بابا شد ز سختی ها کمان بی خیالش باش را بچسب سوی مسجد رو که شد وقت اذان بی خیالش باش را بچسب شد بهار ما به مانند خزان بی خیالش باش را بچسب دولت مسعود و مجلس ، الامان بی خیالش باش را بچسب بی حجابی ها و فحشاء شد عیان بی خیالش باش را بچسب امر معروفی نما با این زبان بی خیالش باش را بچسب گشته عادی زندگی هم با سگان بی خیالش باش را بچسب غافل از مرگ‌ ، او بسوی ما دوان بی خیالش باش را بچسب " 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky