eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من و جامِ مِی و معشوق، الباقی اضافات است.. اگر هستی‌ که‌ بسم‌ الله‌ درتاخیر ‌آفات‌ است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
می‌نویسم ز تو که مالک اشعار منی همه‌ی ذهن من و صاحبِ افکار منی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چه کندر روی آتش دود کردم جوانی را عجب نا بود کردم د لم را پیش پایت سر بریدم به عشقت هر چه دادم سود کردم ******************************* چو اسفندی به آتش بی قرارم کلامت کی شود سنگ مزارم نثارت می کنم هر چه که دارم چه عالی می شود مولا بهارم ******************************** کودکی لبخند میزد با وقار کاش می شد فصل پائیزم بهار روی دامانت به خوابد شادمان در نگاهت لاله می روید هزار 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به آغوش من برگرد مثل موج دریاها که ماهی‌های قرمز هم به دنبال تو می‌گردند 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
برادرم محمد مهدی برای معنی دلتنگی احتیاج به این همه کلمه نیست دلتنگی یعنی تو نیستی نیستی تا نظر کنی به دلم تا که حال دلم خوب شود 📝 کانال @hese_zibaye_zendegi
سیلْ چون آمد به دریا، بَحْر گشت دانه چون آمد به مَزْرَع گشت کَشت چون تَعَلُّق یافت نان با بوالْبَشَر نانِ مُرده زنده گشت و با خَبَر موم و هیزُم چون فِدایِ نار شُد ذاتِ ظُلْمانیِّ او اَنْوار شُد سَنگِ سُرمه چون که شُد در دیدگان گشت بینایی، شُد آن‌جا دیدبان ای خُنُک آن مَرد کزْ خود رَسْته شُد در وجودِ زنده‌یی پیوسته شُد وایِ آن زنده که با مُرده نِشَست مُرده گشت و زندگی از وِیْ بِجَست 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
باید برای ماندنت تا کی بسوزم؟ چشمان خود را بر قدم هایت بدوزم؟ لطفا بمان ای نازنین با رفتن تو اصلا نمیدانم چه می آید به روزم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
یار غائب، غائب از آیینه ی ابرار نیست رویتِ خورشیدِ پنهان قابل انکار نیست دیدگان از گرد و خاکِ معصیت تاریک شد هر که را چشم است او را لایق دیدار نیست بلبل از فیضِ گلِ سوری مقیم باغ شد جغد کور از طینت خود راهی گلزار نیست بر فرازِ دار شد حلاج از سرِّ مگو ورنه هر عارف که جایش بر فرازِ دار نیست از حدیث "لن ترانی" می توان فهمید که مدّعی بر رویتِ ذاتِ ازل بیدار نیست طعنه ها زاهد شنید از مردمان اما به عکس نزد مردم خوار گشت و پیش خالق خوار نیست از فراقِ یار می سوزم چنان آتشکده درد عشقست و توانایی به استظهار نیست ای صبای روح افزا چون رسی در کوی دوست یادی از ما کن که ما را در حریمش بار نیست سر به چاه غم فرو بردن دوای درد ماست تا که ما را نسبتی با طینتِ اغیار نیست ای "محمد دشت دشت و کو به کو گربنگری بهتر از "آن ماه" زیر گنبد دوّار نیست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قصه‌دلبری هیچ وقت به قولش وفا نکرد! نمیدانم دست خودش بود یا نه . می گفت : « 45 روزه برمی گردم!» اما سر 57 روز یا 63 روزه برمی گشت بار آخر بهش گفتم : « تا رکورد صد روز رو نشکنی ، ظاهرا قرار نیست برگردی!» گفت : « نه ، مطمئن باش زیرصد نگهش میدارم!» این یکی را زیر قولش نزد . روز نودونهم برگشت .. ولی چه برگشتنی..! همان طور که قول داده بود ، یکشنبه برگشت . اجازه ندادند بیاورمش خانه! وعده دوساعت دیدار شد نیم ساعت! روی پایم بند نبودم برای دیدنش از طرفی نمیدانستم قرار است با چه بدنی روبه رو شوم می گفتند : « برای اینکه از زخمش خون نیاد ، بدن رو فیریز کردن اگه گرم بشه ، شروع میکنه به خونریزی و دوباره باید پیکر رو آب بکشن! » ظاهرا چند ساعتی طول کشیده بود تا«پیکر را برگردانند عقب.. گفتند : « بیا معراج! » حاج آقا قول داده بود باهم تنها باشیم ، از طرفی نگران بود حالم بد شود .. گفتم : « مگه قرار نبود تنها باشیم ؟ شما نگران نباشین ، من حالم خوبه!» خیالم راحت شد ، سر به بدن داشت .. آرزویش بود مثل اربابش بی سر شهید شود پیشانی اش مثل یخ بود .. به به! زینت ارباب شدی! خرج ارباب شدی! نوش جونت! حقت بود! اول از همه ابروهایش را مرتب کردم .. دوست داشت خوشش می آمد .. وقتی ابروهایش را نوازش می کردم ، خوابش می برد .. ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قصه‌دلبری دست کشیدم داخل موهایش همان موهایی که تازه کاشته بود! همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی می کرد ، می خندید : « نکش! میدونی بابت هر تار اینا پونصد هزار تومن پول دادم!» یک سال هم نشد.. مشمای دور بدن را باز کرده بودند.. بازتر کردم . دوست داشتم با همان لباس رزم ببینمش .. کفن شده بود . از من پرسیدند : « کربلا ومکه که رفتید ، لباس آخرت نخریدید ؟ » گفتم : « اتفاقأ من چند بار گفتم ، ولی قبول نکرد!» می گفت : « من که شهید می شم ، شهید هم که نه غسل داره نه کفن!» ناراحت بودم که چرا با لباس رزم دفنش نکردند می خواستم بدنش را خوب ببینم! سالم سالم بود ، فقط بالای گوشش یک تیر خورده بود.. وقتش رسیده بود .. همه کارهایی را که دوست داشت ، انجام دادم . همان وصیت هایی که هنگام بازی هایمان می گفت .. راحت کنارش زانوزدم ، امیرحسین را نشاندم روی سینه اش درست همان طور که خودش می خواست . بچه دست انداخت به ریش های بلندش : « یا زینب ، چیزی جز زیبایی نمی بینم! » گفته بود : « اگه جنازه ای بود و من رو دیدی ، اول از همه بگونوش جونت!» بلند بلند می گفتم : « نوش جونت! نوش جونت!» می بوسیدمش ، می بوسیدمش ، می بوسیدمش .. این نیم ساعت را فقط بوسیدمش . بهش گفتم : « بی بی زینب علیهاالسلام هم بدن امام را وقتی از میان نیزه ها پیدا کرد ، در اولین لحظه بوسیدش ... سلام منو به ارباب برسون! » به شانه هایش دست کشیدم .. شانه های همیشه گرمش ، سرد سرد شده بود . چشمش باز شد! حاج آقا که آمد ، فکر کرد دستم خورده یا وقت بوسیدن و دولا راست شدن باز شده ... آن قدر غرق بوسیدنش بودم که متوجه چشم بازکردنش نشدم .. حاج آقا دست کشید روی چشمش ، اما کامل بسته نشد..! آمدند که « باید تابوت رو ببریم داخل حسینیه!» نمی توانستم دل بکنم . بعد از 99 روز دوری ، نیم ساعت که چیزی نبود باز دوباره گفتند : « پیکر باید فریز بشه! » داشتم دیوانه میشدم هی که می گفتند فریز ، فریز ، فریز ... بلند شدن از بالای سر شهید ، قوت زانو می خواست که نداشتم! حریف نشدم تابوت را بردند داخل حسینیه که رفقا و حاج خانم با او وداع کنند.. زیر لب گفتم : یا زینب ، باز خداروشکر که جنازه رومیبرن نه من رو! بعد از معراج ، تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم . موقع تشييع خیلی سریع حرکت می کردند . پشت تابوتش که راه می رفتم ، زمزمه می کردم : « ای کاروان آهسته ران ، آرام جانم می رود!» این تک مصراع را تکرار می کردم و نمی توانستم به پای جمعیت برسم.. ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky