eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
: ساعت از ۹شب به وقت عراق گذشته بود که به موکب موردنظرمان رسیدیم. هنوز وارد موکب نشده بودم که همهمه ی داخل موکب خبر از افرادی میداد که انجا جمع شده بودند. خدای من ,پدرم درست حدس زده بود ,همه ی اعضای گروه انجا جمع بودند ,از صورت ونگاهشان میتوانستم کنجکاوی درونشان را بخوانم. به محض وارد شدن من وبابا به داخل موکب ,همه ی افراد دورمان راگرفتند,انگار پدر من مرادشان بود وانان مرید بابا احمد.... هرکس حرفی میزد ,صدا به صدا نمیرسید ,بابا باانگلیسی به ارامش دعوتشان کرد واز,همه خواهش کرد که بنشینند ویکی یکی سوالهاشون را بپرسند. همه ی افرادگروه که خودشان را به موکب رسانده بودند روی پتوهای اطراف نشستند وپدرم رویرصندلی روبه روی انها نشست وبلند گوی دستی موکب را گرفت تا هرکس که میخواهد سوالش رابپرسد ,کنار بابا بیاید وداخل بلندگو طوری که دیگران هم بشنوند ,سوال رامطرح کند تا بابا احمد در حد وسعش جواب دهد. ابتدا مردجوانی جلو امد وخودش را دیوید از فرانسه معرفی کرد وگفت:اقا غلام حسین ,چرا این همایش مثل بقیه ی همایشها که درسطح جهانی برگزار میشود نیست؟یعنی جمعیت شرکت کننده بسیار بسیار زیاد است اما تبلیغ برای کسانی که علاقه مند به دوو وپیاده روی دارندنمیشود,اگر شما مارا به این همایش دعوت نمیکردید ما هرگز از وجود چنین اجتماع عظیمی خبر دارنمیشدیم وسوال دومی که دارم این است,بانی این همایش کیست؟اخه بهترین خدمات را میدهند اما کوچکترین هزینه ای نمیگیرند..... دیوید با پرسیدن این دوسوال ,میکروفن بلندگو را به بابا داد وسرجایش نشست. ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پدرم هرچه که دیوید پرسید با فارسی روی برگه ای یادداشت کرد واینبار دختری زیبا باموهای طلایی که با,شال گردنش سعی کرده بود بپوشاندشان وبا سربند یا علی اصغر...جلوامد خودش را ماریان از امریکا معرفی کرد وسوال کرد:اقا غلام حسین,من خیلی خیلی سوال برام پیش امده ,میخواستم بدانم ،هماهنگ کننده ی این همایش کیست؟چه کسی افراد را برای خدمت رسانی به شرکت کننده ها سازمان دهی میکند؟چه کسی به انها حقوق میدهد؟ اخه من در میان کسانی که خدمت میکردند از همه نوع سن وجنسی دیدم,من دختربچه ی کوچکی را دیدم که با پای برهنه ,دستمال کاغذی وآب معدنی پخش میکرد,چرا دختر بچه ای دراین سن که حتی کفشی برای پوشیدن ندارد,مجبوراست اینجا کار کند وپول در اورد؟؟ من پیرمردی را دیدم که با پاهای معلول که برروی ویلچر نشسته بود ,با التماس وخواهش از شرکت کنندگان میخواست تا کفشهایشان را تعمیر کند وواکس بزند,اخه چرا این مرد دراین سن که باید در خانه استراحت کند,بااین وضعیت مجبور به کار کردن باشد؟ درسته از ما هیچ هزینه ای نمیگیرند ,اما بالاخره کسی این هزینه ها راپرداخت میکند ,اصلا شما گفتید همه ی خرج ومخارج با اقای شماست,این اقای شما کجاست؟نشانمان بدهید,مگر بیل گیتس است که چنین ثروت سرسام اوری دارد ودلیلش چیست برای برگزاری این همایش؟ با پرسش ماریان,همهمه ای در گرفت,انگار این سوال خیلی از,افراد شرکت کننده بود. ....🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
زمستان بود و بی تابی، دلم جایی فدایی شد نفس در سینه خشکش زد، دلم با تو هوایی شد نگاهت نور خورشیدی، که چشمان مرا می زد نشستم بر سر راهت، هوس با تو خدایی شد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شب را بدونِ افسوس بدون آهِ گذشته تمام کن به فردا فکر کن که روزِ دیگری است دنیاتون بدون غم و مملو ازخبرهای خوش... ‌‎🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ زیبا‌ 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️"صبح" مسافری ست با چمدانی پر از لبخند کافی‌ست عاشقانه به استقبالش بروی "طلوع آفتاب" امروز گرما بخش وجودتان ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‎‌🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز نشاط 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
در بینِ اُمید و عشق جاری شده‌ام از جنسِ شکوفه و بهاری شده‌ام خود را به خُدا سِپُردم و حِس کردم از سوی خُدا نگاه و یاری شده‌ام 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کنترل ذهن... - @mer30tv.mp3
4.12M
صبح شانزدهم دی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر روز موهای سپیدش بیشتر می شد با چین پیشانی پدر هی پیر تر میشد دریاچه‌ای پشت نگاهش داشت؛ با هر غم چشمان بی‌سویش پر از در و گهر می‌شد وقتی پُر از قَد قامَتش میشد دهان صبح از اشک چشمش گونه ی سجاده تر می شد هر روز وقتی با صدای ساعت خورشید خوابش بهم می خورد و گوشش باخبر می شد می دیدم او را بر سر سجاده باران بود باشوق گل می داد و با دل همسفر می شد در خواب گوشم با دعایش عاشقی می کرد از شوق او جانم سراپا بال و پر می شد با او نه تنها خانه می شد یک بهشت امن عمر غم و اندوه و درد و غصه سر می شد قد کمانش جلوه ای رنگین کمانی داشت هر جا بلایی سخت می آمد سپر می شد مانند شمعی سوخت بی‌منت به پای ما ای کاش رسم زندگی جور دگر می شد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چشــم بد دور ز رخســـار تو کز غایتِ حُسن شمع با آن همه پرتو ز تو نور می‌گیرد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پُرم از هوایِ تو شوریده سر که‌شب را به یاد تو کردم سحر دوباره دلم سوی تو پر کشید و جانم دوباره به این لب رسید تو ای مطلع شهرهای شبَم تو ای‌ماه و خورشیدم و کوکبم تو ای‌چشم‌هایت به رنگ عسل دو ابروی تو شاه بیتِ غزل و گیسوی مواج پُر پیچ و تاب دعایم تو بودی، شدی مستجاب نگاهت پر از حس آرامش است و اینگونه مهرت به دلها نشست خدایم تو را بی نظیر آفرید ز روحش‌به جسمت‌لَبالب دمید شدم عاشق و دل ربودی ز من تو ای نقطه‌ی عطف این انجمن میان دلت آتش انداختم تمام خودم را به تو باختم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
صدای استکان و قند و چایی هوای ِدلخوشِ گلخند و چایی تمامِ تلخیِ صبحِ مرا بُرد همین شیرینیِ لبخند و چایی! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky