eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥سرباز🔥 🌷 افشین کیف فاطمه رو روی میز خالی کرد. تلفن همراه فاطمه رو برداشت. کارت حافظه شو درآورد، و به گوشی خودش وصل کرد.به قسمت عکس و فیلم رفت.همه عکس و فیلم هاش باحجاب بودن.تعجب کرد،مگه میشه،شاید پاک کرده.حافظه شو ریکاوری کرد. نه،چیزی که افشین میخواست نبود. هیچ عکس و فیلم بی حجاب یا حتی بدحجاب هم توش نداشت. عصبانی شد و گوشی شو پرت کرد. تصمیم گرفت کاری کنه، که فاطمه بهش علاقه مند بشه. هرروز روی نیمکتی سر راه فاطمه می نشست.اما فاطمه اصلا متوجه افشین هم نمیشد. چند روز گذشت. فاطمه تو کتابخانه مشغول مطالعه بود.افشین با یه میز فاصله رو به روش نشست و خیره نگاهش میکرد.مدتی طول کشید تا فاطمه متوجه افشین شد. متوجه نمیشد چی تو سرشه،از نگاه افشین چیزی مشخص نبود.با آرامش از جاش بلند شد،وسایلش رو جمع کرد و رفت.ولی افشین همونجا نشسته بود و به رفتن فاطمه نگاه میکرد. از اون روز فاطمه فهمید اذیت های افشین شروع شده. از اون روز منتظر اتفاقات جدید بود. از اون روز وقتی افشین روی نیمکت سر راهش می نشست،متوجه ش میشد ولی بدون اینکه نگاهش کنه با خونسردی رد میشد. از اون روز سعی میکرد از مکان های شلوغ تر رفت و آمد کنه،فکر میکرد افشین پیش جمع مزاحمش نمیشه. دو هفته گذشت. بخاطر رفتار افشین با فاطمه توجه همه به فاطمه جلب شده بود. همه به عکس العمل های فاطمه نسبت به افشین و افشین نسبت به فاطمه کنجکاو شده بودن.بقیه فکر میکردن افشین به فاطمه علاقه مند شده. فاطمه روی نیمکتی منتظر مریم نشسته بود و کتاب میخوند.بازهم اطرافش شلوغ بود.افشین با یه شاخه گل نزدیک میشد. جلوی فاطمه ایستاد. فاطمه سرش پایین بود و به کتابش نگاه میکرد.متوجه کفش های مردانه جلوی پاش شد.سرشو آورد بالا.افشین رو دید که با یه شاخه گل رو به روش ایستاده و با لبخند نگاهش میکنه.ولی بی تفاوت نگاهش میکرد.افشین با لبخند گل رو روی کتاب فاطمه گذاشت و رفت؛بدون هیچ حرفی. فاطمه به اطرافش نگاهی کرد، همه نگاهش میکردن.مریم هم عقب تر ایستاده بود و نگاهش میکرد.فاطمه بابی‌تفاوتی گل روی نیمکت گذاشت، کتابش رو تو کیفش گذاشت.سمت مریم رفت و باهم رفتن. بقیه از رفتار فاطمه تعجب کردن.خیلی ها دنبال حتی یه نگاه افشین بودن. افشین چند بار دیگه هم تو موقعیت های مختلف پیش بقیه به فاطمه گل داده بود.کم کم همه به فاطمه اعتراض میکردن. مریم گفت: _نمیخوای کاری بکنی؟ - نه. _چرا؟ ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داره به نقطه پایانش میرسه و داره دانلود میشه ██████████▒ 99/5% ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ⭐در انتهای ✨اینگونه براتون آرزو می‌کنم ⭐️خدای بزرگ نصیبتون کند ✨هر آنچه از خوبی ها و عشق آرزو دارید ⭐️در این شب دل انگیز خدا ✨برایتان یک حس قشنگ ، یک شادی بی دلیل ⭐️یک نفس عطر خدا ، یک بغل یاد دوست ✨و دنیا دنیا آرزوی خوب دارم 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ غرق‌‌ در آرامش‌ 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
طلوع خورشید🌞 معجزه ی هر روز خداست🍂 یعنی هنوزهم "امید"هست زندگیتون پراز امید و آرزوهای قشنگ🍂 پنج‌ شنبه تون زیبا🍂 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون ‌مفرح‌ ودل‌ انگیز 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من اناری را می‌کنم دانه به دل می‌گویم: خوب بود این مردم، دانه‌های دلشان پیدا بود 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش می‌شد غرق یک "رؤیای زیبا" می‌شدم در میان دست تو یکباره پیدا می‌شدم! می‌شدم احساس پاک قاصدک‌های سپید تا که شاید گوشه‌ای در قلب تو جا می‌شدم! با غزل هرگز نمی‌خواهم بسازم زندگی کاش در هر بیت شعرم با تو معنا می‌شدم! ✅️‌ عضو‌ کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
انارهای لبت را برای من بتکان بیا به خاطر یلدا کنار هم باشیم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
💫ما منتظر صبح شب یلداییم ✨آماده برای فرج مولاییم 💫روزی که عزیز فاطمه می‌آید ✨با منتظران به می‌آییم 🌷 ✅️‌ ارسالی‌ اعضا محترم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
4_5904631016026278566.mp3
7.12M
آهنگ شب یلداجدید 🍉 🎊🌺یلداتون مبارک🌺🎊 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ امیر_سینَکی 🎼‌ شب یلدا❤️😍
می‌رود آذر به پایان می رود پائیز باز یاد آن روزی که مهر آمد به دل با شور و ناز میشود کم کم زمستان فصل سرمافصل برف فصل اسفند و دی و بهمن و شب های دراز فصل خوب بندگی فصل دعا و اشک و آه فصل روزه در سحر فصل مناجات و نماز فصل گریه بر غم زهرای اطهر(س) فصل غم فصل توبه از گناه با ناله های جانگداز فصل ابراز نیاز و بندگی با عاشقی... بر در درگاه خالق آن خدای بی نیاز ✅️‌عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
‍ آخرین پنجشنبه آذر ماه و ياد درگذشتگان😔 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏 التماس دعا 🙏 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀 درآخرین پنجشنبه آذر ماه و شب یلدا یادی کنیم از همه عزیزانی که پارسال در کنار ما سر سفره یلدا بودند و امسال اسیر خاک هستند برای آمرزشان فاتحه و صلواتی ختم میکنیم 🙏 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky