یا معشرَ النّاس!🌹
💎برگرفته از فرمان مولا علی(علیهالسلام) به مالک اشتر نخعی
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا!
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا...
به جز حق مکن تکیه بر تکیهگاهی
عسی ربّک کانَ خیراً ظهیرا
تو ای آهنینتن! از آن بار سنگین
که حق است هرگز مشو رنجه، زیرا،
بدیع السّماوات و الأرض حیٌّ
وَ کانَ بِمَا تعملونَ خبیرا
مشو رنجه، إن مع العسر یسری
دلیرا! همی خواه روشن دلیرا
چو بر سلطۀ سلطنت خیره ماندی
مکن بد که ظلم است اثماً کبیرا
چو گندمنمای دنی، جو فروشد
بگو تا که مغبون نسازد کسی را
وَ جِرمٌ صغیرٌ و جُرمٌ کبیرٌ
وَ مأواهُ نارٌ و سائت مصیرا
فَوَیلٌ له سوف یدعُوا ثبورا
و یصلی سعیراً و یوماً اسیرا
هنا قال إن عدتم عُدنا فَهذا
جحیمٌ وَ لِلکافرینَ حَصیرا
ففرُّوا إلی الله یا معشرَ النّاس
لقد کان خیراً لکم مُستطیرا
بگو گر به اورنگ عزت نشستی
سریرا! رها ساز خیرهسری را
وَ فی الخُلد حورٌ تسمّی بنورٍ
و حلّوا لهم من لباسٍ حریرا
و یسقون فیها شراباً طَهورا
هنیئاً مریئاً إلهاً نصیرا
کسی را مرنجان، مرنجان کسی را
قلیلاً قلیلاً کثیراً کثیرا
به تدبیر، کشور شود امن خوشتر
که با برق شمشیر، روشن ضمیرا!
بر افروز از بهر تاریکی گور
چراغی که باشد سراجاً منیرا
دمی گر بریزد دم بیگناهی
فَلَیسَ الحسابُ حساباً یسیرا
الا یعلم الله خیراً و شرّاً
و کان بِمَا تعملون بصیرا...
سرور و سریرت به کاخی که بینی
و ما فیهِ شمساً و لا زمهریرا...
به جاه و جلالت اگر غرّه گردی
چه سودی بری؟ حکمرانا! وزیرا!
ز کبر و ریا، کبریا را مرنجان
قلِ الله اکبر کبیراً کبیرا
چنان کن که «حدّاد» بهرت نباشد
وَ یوماً عبوساً و لا قمطَریرا
من از ذمّ، منظّم کنم گر کتابی
فقد سَارَ مثوای ناراً سعیرا
درود آر بر والدینم درود آر
الهی کما ربّیانی صغیرا...
#عباس_حداد_کاشانی
#شعر_علوی
💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹
کسی باید از عشق صحبت کند
که خود را مهیّای غربت کند
دلم را به دیوانگی میبرند
اگر بر تو ای گل، دلالت کند
ملالی ندارم؛ بهجز دوریات
چه باکم که عالم ملامت کند
مرا از تو و مرگ، ترسانْد عقل
که او را خداوند رحمت کند
بدونِ تو ای عشق، کفر است دین
یکی واعظان را نصیحت کند
#میلاد_عرفانپور
مجموعه شعر" تماشایی"
💠 @shaeranehowzavi
🔰 صد باغ پُرگل
▪️ در مدح پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم
غیر او آخر کدامین پیک حق معراج داشت؟
یا که پیش از خویش سلطه بر سپاه عاج داشت؟
روحش از مهر خلائق آنقدر آیینه بود
کز برای سنگ قهر از جسم خود آماج داشت
ناوکانداز و سیهدل، خونفشان و میپرست
آری آری چشمهایش حالت تاراج داشت
هر یک از آثار او روحآفرین صد مسیح
هر یک از اسرار او صد کشته چون حلاج داشت
فرق احمد با احد یک واج میم است و خدا
عالمی را غرقۀ امواج آن یک واج داشت
در خیالم خویش را میدیدم و یک ناشناس
من لباسم ساده بود و او به تن دیباج داشت
من مسلمان بودم و صد باغ پُرگل داشتم
او مسیحی بود و تنها یک درخت کاج داشت
#سید_محمدحسین_دعائی
#رحمه_للعالمین
#عید_مبعث
💠 @shaeranehowzavi
شصت و چهارمین محفل شعر 《مهروماه》
با حضور سیدمحمدجواد شرافت
و شاعران استان قم
چهارشنبه، ۳ اسفندماه، ساعت ۱۶ الی ۱۸
قم، خیابان چهارمردان، انتهای کوچه ۱۷،
حوزه هنری استان قم
@adabqom
#مهروماه
#حوزه_هنری_قم
#ادبیات_قم
#شعر_قم
#حوزه_هنری_انقلاب_اسلامی_قم
💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹
اگر مؤمن به احدی الحُسنیینید
شهادت بیرق پیروزی ماست
بهشت آکنده از عطر شهیدان...
یکیشان مصطفی نوروزی ماست
سلحشوری، دلیری، رادمردی
خوشا رزمندهی صاحب زمانی
یلی از خطّهی مردانِ مردی
دلاورمردی از مازندرانی
وجودت مثل شالیزار سرسبز
محبّت بین رگهای تو ساری است
زمستان هر قَدَر هم سرد باشد
چه غم؟ کاشانهی قلبت بهاری است
پدر آموزگاری بینظیر است
مسیرش راه اهل البیت و قرآن
"حسن جان" بهترین بابای دنیا
تو را آموخت ذکر "یا حسن جان"
دو تا پلکت صدف از جنس تقوا
اگر چشمت چو مروارید زیباست
هرآنکس مرد حزبالله باشد
به چشمش کمتر از هر چیز دنياست
جهادی پای کار عشق ماندی
در این محفل شدی محبوب الله
دلت را وقف اهل البیت کردی
بسیجی جا نخواهد زد از این راه
تو بودی قهرمان در پهلوانی
جوانمردانه ورزشکار بودی
به مردم زور گفتن نیست اخلاق
تو با مردم چه مردمدار بودی
خداراشکر بیدار است چشمت
بجای چشم مسئولی که خواب است
تو با عزم خودت ثابت نمودی:
هنرمند آبروی انقلاب است
بصیرت فتنهها را بیاثر کرد
تو آگاه از شگرد جنگ بودی
تو پشت خاکریز اطّلاعات
عمودِ خیمهی فرهنگ بودی
کبوتروار عشقت همسرت بود
تو را چشمان او آرام میکرد
امین و ارمیا محصول عشقند
تورا عشقت اباالایتام میکرد
به مروارید میماند خلوصت
تو اقیانوسی از اخلاص بودی
رفیقان تو غوّاصِ شهید اند
تو هم مانند آنها خاص بودی
نگاهی کرد بر طومار دلها
تو را از بین جمعیّت صدا کرد
به دستِ موج، دریا را تکان داد
خدا دردانههایش را جدا کرد
"به دریا بنگرم دریا ته وینم"
تو را میبینم از آنسوی طوفان
در آغوشت کشید آن موج مجنون
دلارام است "مروارید عُمّان"
تمنّایت شهادت بود از عرش
جزای روزهداری را گرفتی
به ما قول شهادت داده بودی
جواز رستگاری را گرفتی
خوشا یک اربعین با سر دویدن
چهل منزل به پایان صبوری
شهیدان را شبی در خواب دیدن
خوشا انگشتر از دستِ عَشوری
شهادت خواستی از فاطمیّه
صدا کردی خدا را عاشقانه
شبیه رهبرت حاجت گرفتی
به حقّ روضههایی مادرانه
"گلی گم کردهام میجویم او را"
تو با لحن حزینش گریهکردی
"به هر گل میرسم میبویم او را"
محرّم با طنینش گریهکردی
هرآنکس اهل کوی زینبیّه است
عروج پاک زینب هفتم اوست
قیامت کاش از ماها نپرسی:
چه آوردی برای حضرت دوست؟
خوشا در آسمانها کوچ کردن
زمینِ پست کوچاندن ندارد
تمام فکر و ذکرت پر زدن بود
کبوتر طاقت ماندن ندارد
خوشا مرگی که جانکندن ندارد
هنر آزادی از زندان دنیاست
ولادت یک شروع دلنشین است
شهادت بهترین پایان دنیاست
#علی_رفیعی_وردنجانی
💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹
خوشم هنوز از آن شب که ای نگار به رقص_
در آمدیّ و در آمد شب قرار به رقص
پرنده مثل من آواز عشق سر می داد
شکوفه مثل تو بر روی شاخسار به رقص ...
ستاره ها همه در چشم های من خیره
چنان که خیره مرا چشم بی قرار به رقص
زجلوه ی تو عجیب است چشمه بنشیند
که آمده ست چنین کوه با وقار به رقص
به این شکفتگی ای گل چرا نمی رقصی؟
که لاله آمده با قلب داغدار به رقص
اگر چه باب دلت نیست روزگار، بخند
اگر چه رو به زوال است این بهار، برقص
به رغمِ غم که تو را دلشکسته می خواهد
بیا و آینگی کن شکسته وار برقص!
#جواد_جعفری_نسب
💠 @shaeranehowzavi
زمین را میشکافد پرتویی از نور ایمانش
که بیرون میزند هر صبح خورشید از گریبانش
کرامت، عشق، بیداری، محبت، مهربانی، ناز
چه آیاتی نهفته صفحه صفحه در دل وجانش
تمام آهوان مَستند از جام نگاه دوست
تمام دردها وصلاند بیمنت به درمانش
دخیل عشق میبندند زائرها به درگاهش
نمیماند کسی بیبهره از لطف فراوانش
نه تنها من که افتادم به زیر پای این سلطان
همه جَلدند چون خیل کبوترها به دامانش
نگاهم خیره میماند به نور گنبدش هر روز
نشان سرفرازی دارد از او مهد ایرانش
در این شبها که میگیرم نشانی تازه از خورشید
نشانم میدهد هر ذره ای سمت خراسانش...
#مهتا_صانعی
#شعر_رضوی
💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹
غریب و در به در افتاده ام کنج شبستان
مرا آغوش امن تو کشانده تا خراسان
به دور تو که چرخاندم نگاهم را فرو ریخت
گمانم پاره شد در چشم من تسبیح باران
میان حوض مواج تو دیدم کهکشان را
همین که ریسه ها در آسمانت شد چراغان
دَرِ این خانه را از بید مجنون میتراشند
که از بدو ورودش می شود زائر پریشان
ملائک بال خود را زیر پایم فرش کردند
به شوق دیدنت که رد شدم از صحن رضوان
برای هم کلامی با کبوتر هات،شاعر
چه گندم واژه هایی باز پاشیده در ایوان
#فرزانه_قربانے
#شعر_رضوی
💠 @shaeranehowzavi
حضرت باران🍃🌹
چون آهویی در دست صیادم
می خوانمت آقا ضمانت کن
گاهی از این بیمار سردرگم
با گوشه ی چشمی عیادت کن
قلبم پر از غوغای بی صبری ست
در خلوت من آسمان ابری ست
هر بار در باران دعا کردم
ای حضرت باران اجابت کن
می دانم از رازم خبر داری
آه است دمسازم به ناچاری
بد بوده ام ،بد کرده ام یک عمر
بین من و خوبی وساطت کن
ای خنده هایت جاری آیات
ای چشم هایت محیی الاموات
دل مرده ام تو زندگی بخشی
با یک نظر در من قیامت کن
هر گاه یاد کربلا کردم
هر وقت دلتنگ نجف بودم
هر جا گره افتاد درکارم
گفتند مشهد را زیارت کن
ساعت حدود سه شده شاعر
بنشین کنار موجی از زائر
روضه به روضه خون ببار از چشم
با اشک خود غسل شهادت کن
#سمانه_خلفزاده
#شعر_رضوی
💠 @shaeranehowzavi
🔻فراخوان بیست و هفتمین جشنواره بینالمللی شعر فارسی رضوی
🔹شعرا و علاقه مندان می توانند برای مطالعه فراخوان و شرکت در جشنواره به آدرس اینترنتی زیر مراجعه کنند.
http://www.shamstoos.ir/fa/farakhanha/sherfarsi
🔺آخرین مهلت ارسال آثار: ۱۰ فروردین ماه ۱۴۰۲
▪️بنیاد بینالمللی فرهنگی و هنری امام رضا علیه السلام
💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹
با خودم عمریست درگیرم, چه معنایش کنم؟
می شود ازغم بمیرم یا که حاشایش کنم?
من خودم را پیشتر در صحن ها گم کرده ام
می روم در صحن گوهرشاد پیدایش کنم
صحن گوهرشاد رابا گنبد زیبای سبز
اصلا این جا امدم قدری تماشایش کنم
مادری می گفت؛گندم, نذر پای دخترم
تا شفایش را بگیرم, کفش نو پایش کنم
زخم کاشی ها،معرق هاچه می گوید به من؟
می شود با اشک چشمانم مداوایش کنم؟
چادرم را باد می خواهد بیندازد زمین
چون رضاخانی که باید در غزل جایش کنم
من خودم را بعد از این در صحن پیدا می کنم
گفته ام،پس می روم در صحن امضایش کنم
#زهرا_سلیمی
#شعر_رضوی
💠 @shaeranehowzavi
(غوغای بیمهار)🍃🌹
کجاست یار همین جا و در کنار من است
نشسته کنج سکوت اتاق و تار من است
پلنگ بیجگرم پیش چشم او آهوست
کجاست یار به صحرا پی شکار من است
گلو گرفته به سرپنجهی بلند بلند
غریو و غرّش و غوغای بیمهار من است
به خشک کردن صید تپندهاش سرگرم
به چارگوشهی دنیای موزهوار من است
سرش به طاق رفيع فلک رسیده و باز
اسیر غمبرکِ ساحل کنار من است
گشاده روی نظرتنگ، خوش دسیسهی من
که زهر مار درآورده از دمار من است
کجاست یار همین جا درست بر لب بام
که آفتاب یخِ عصر احتضار من است
لبم شکافته بر پلکان هشتىُ دوست
سرم شکستهی پسکوچهی نگار من است
اگر به بوی دهان شير پرورانده کسی
فقط هموست به جرات که جانشكار من است
به حجرهام زد و دخلم درآمد و به درک!
که تارِ طرهی این مشتری مدار من است
فشار داده در و تخته را و گردن من
نه پای یار که او پایه ی قمار من است
نشست بر سر طاقش که جفت برخیزد
ورای هوش و شتابی که انتظار من است
همیشه بر رج اول نشسته خشت تنم
مُحاسب من و توضیح استوار من است
چنانچه پردهای از ضعف من به رخ بکشد
کدام گوشه زدن ضربهی فرار من است
کجاست یار میان سیاه چادر ایل
عذاب قبر نیاکان پر شمار من است
کجاست از خودش در شناسنامه ی من
مؤلف لغت اسم مستعار من است
سبو به سایهی ابروی خود نهاده ولی
نه شادخوار و نه غمخوار روزگار من است
بزن به قرنِ يكم دوم ای خراب شده!
که شهد لب پرِ پیرانهاش گوار من است
حریر نازکِ زر دوز پرنیان گیرش
همیشه گرته پذیرِ من و غبار من است
به باغِ چینه و پرچین کشیدهام بنگر
یکی از اینهمه سرو بلند یار من است
#امیرحسین_هدایتی
💠 @shaeranehowzavi