eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
671 دنبال‌کننده
2هزار عکس
284 ویدیو
16 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 شروعِ هیچ نبردی به خاطرِ من نیست شدم ‌شبیه به شاهی که فکرِ میهن نیست غرورِ زخمیِ یک شاعرانه ی تلخم دلم‌ به خوش شدنِ شاهنامه روشن نیست سرم به سنگ نخورده ولی دلم... افسوس کسی به فکرِ دلِ زخم‌ خورده ی من نیست شبیهِ کوه ام‌ و آتشفشانِ سینه ی من اگر زبانه بگیرد مجالِ بهمن نیست سکوتِ آیِنه ها از شکست ، تلخ تر است سکوتِ مرد ، کم از گریه کردنِ زن نیست من و تو عاقبتِ برگ هایِ پاییزیم که سرنوشتِ غم انگیزمان شِکفتن نیست به آن دلی که به دستت سپرده ام سوگند که دلسپرده دگر اهلِ دل سپردن نیست گذشتم‌ از غزلِ چشم‌ هایِ تو امّا همیشه یوسفِ این قصّه پاکدامن نیست 💠 💠 @shaeranehowzavi
تقدیم به اوّلین شهیدِ محراب حضرتِ علی بنِ ابی طالب علیه السلام🍃🌹 نمک یا شیر ؟ امشب بر کدام اصرار خواهد کرد چه شیری روزه اش را با نمک افطار خواهد کرد نمی دانم چرا در پاسُــــخِ دلشــــوره هایِ شَـــهر فقط " فُزت و ربِّ الکعبه " را تکــرار خواهد کرد نگــــاهِ آخــرش را " امِّ کُلثوم " اشــــک می ریزد وداعِ آخــــرش را با در و دیــــوار خواهــــد کرد به مسجد می رود مِسمــــار می گیرد عبایش را ولی امشب علی خون بر دلِ مِسمار خواهد کرد مبادا که قضــــا گــــردد نمــــازِ " ابـنِ مُلجم ها " علی از خوابِ غفلت مرگ را بیــــدار خواهد کرد بزن شمشیــــر شیــــرِ خسته از زخـــمِ زبان ها را مگر این سمّ اثر در حیــــدرِ کــــرّار خواهد کرد ؟ بزن شمشیــــر انگار آسمان هم چشم بر راه است که امشب ماه با خورشیدِ خود دیدار خواهد کرد امیری را شبانــــه اشــــک ها بر دوش می بُردند شبِ تشییع هم عاشق ، نَظر بر یــــار خواهد کرد شنیدم پیرمــــردِ کــــورِ در ویرانه ای می گفت : زمانه کوفه ی بعد از علی را خــــوار خواهد کرد 💠 @shaeranehowzavi
پــدرم عــاشــقِ مُــحــرَّم بــود پدرم روضه خوانِ هیئـت بود پــدرم قــد خمیــده بــود امّــا پیرمــردِ جــوانِ هـیئـت بــود دکترانش پس از مُعــاینـه اش خواندنش را حَـرام می کردند از نــگـــاهِ پـــدر ولـــی آن هــا خون به قلبِ امـام می کردند این صدا را خودش به من داده طَعنــه ات را ندیــده می گیـرم شُغــلِ من نوکــریست بابا جان من نگــویم حُــسین می میــرم نــذر کــردم اگــر بُــزرگ شـدی چــای ریـزِ حُــسینــیّــه باشــی مــادرم هــم به مــادرت گفتــه تـو کــنیــزِ حُــسینـیّــه باشــی از همــان کــودکــی سُــراغم را تک و تنهـا فقط حُــسین گرفت هر کجــا لَنــگِ نــانِ شـب بودم دستِ من را فقط حسین گرفت نوکری شُغـلِ خانواده ی ماست مــا بــرای حُــسین می مـیریــم پســرم مـا بهشــت هــم برویــم روضه خوانیم روضه می گیریم روزهــا را شِمُــرد گفت حُــسین از غم و غصّه مُرد گفت حُـسین پــدرم تــشنـــه ی مُـحــرَّم بــود هر زمان آب خورد گفت حسین پــدرم رفــت تــازه فــهــمیــدم چه کسی می رسَـد به فریــادم پدرم وقتِ مرگ گـفت حُــسین " پــنـدِ دیگــر نــداد اسـتــادم " @shaeranehowzavi