eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
620 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
171 ویدیو
11 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 اگر خالی‌ست جای تو در ایوان‌های بعد از تو همان بوی تو را دارند گلدان‌های بعد از تو تمام رفت و آمدهای من را شهر می‌بینند که دنبال توام در این خیابان‌های بعد از تو مرا با جامه‌های تازه‌ای می‌خواستی اما چه تاریک است تکلیف گریبان‌های‌ بعد از تو تکاپوی مرا گویا نمی‌فهمند این مردم به یادت نیستند انگار انسان‌های بعد از تو مرا بعد از خودت بی‌چتر و بی‌تن‌پوش نگذاری که سرمای بدی دارد زمستان‌های‌ بعد از تو @shaeranehowzavi
🥀 به هر جا تو باشی چرا دیگران تو مولا کجا و کجا دیگران شما عشق و باقی سراپا هوس شما داعی و ادعا دیگران شما را خدا خواست ما را شما چه کاری‌ست ما را که با دیگران شما اقتدار و شما مقتدا به خط گشته‌ی بی‌قوا دیگران تو هنگامه‌ی نطع ترفند و فن میاندار زور‌آزما دیگران بتازان به ناز ای قلم‌دار متن که لک‌اند و جوهرنما دیگران شما سربلند و شما سرفراز سرافکندگان خفا دیگران چنین دست می‌آورد جفت‌جفت نظر کرده‌ی راه یا دیگران شما هر چه خوب و شما هر چه پاک چه‌ها دیگران و چه‌ها دیگران @shaeranehowzavi
🌹 یک پا به ساحل می‌کشی صد قل هوالله صد دل به دریا می‌زنی الحمدلله داری سرِ بحثِ جدیدی می‌گشایی حرف از رگِ ما می‌زنی الحمدلله @ashareamirhosienhedayati
🌹 فرمانِ حاضر باش آمد ناله‌ها برپا دستور راحت‌ باش دادم زخم‌ها برجا! هر گوشه در هر جا کمین کردید و پنهانید در سینه یا در دل همان جا را بسوزانید از ناله‌ها آن‌ها که رویِ برج نفرینند آتش بیندازید روی هر چه می‌بینید آن گوشه وقتی زخم جوشِ ناله زد بر لب ای ناله از هر گوشه‌ای برخیز لامصّب! تا زخم باشد می‌مکد لب‌های شورش را تا ناله باشد می‌زند یک گوشه زورش را از خُمره این خشت هزاران ساله را بردار بردار زخم و مُهرِ گنج ناله را بردار با استخوان در میان، کِی زخم و کِی ناله کِی می‌کشم آهِ غسیل و دست غسّاله یک گام اگر تا پشت پای زخم کم کردم گامِ نحیف ناله‌ام را متهم کردم تا زخم دارم پشت پای ناله در راهم معذورم و مأمور هر کاری که می‌خواهم یک ناله زد فریاد قلب جبهه نزدیک است ای زخمِ روی سینه! حالا وقت شلیک است این جبهه سرتاپای خود را در بغل دارد در سینه‌اش نارنجکی زیر عمل دارد هر جا که قلب چاک چاکی قل قلِ خون زد فی‌الفور باید از گلوی جبهه بیرون زد ای ناله‌های از گلو بیرون زده برپا! ای زخم‌های از نمکزار آمده برجا! تا خاکریز فتح‌تان بر سینه‌ای باز است هر ناله‌ای رزمنده و هر زخم سرباز است باشید و پرچمدار سرد و گرم من باشید دروازه‌گیر و شهربندِ شرم من باشید ای ناله‌ها از زخم‌‌های کهنه برخیزید ای زخم‌ها از ناله‌ها دیگر نپرهیزید این جبهه را این قلعه‌ی بی‌دشت و هامون را این مرد را این در تصرف را و مجنون را ای ناله‌ها! هر جا دمی آرام بگذارید ای زخم‌ها! آنجا برایش دام بگذارید @ashareamirhosienhedayati
🌹 جبهه‌های جنگِ تازه امر و احضارِ دوباره تا که دنیا را بچرخاند به انگشت و اشاره خط به خط محور به محور نقشه‌های پاره پاره کیست این فرمانده با سر دوشیِ غرق ستاره فاتح یک جنگ طولانی‌تر از طول هزاره پیش چشم و پشت پرده عین وجه و استعاره کاش زانو می‌زدم در پایِ او بر خار و خاره التماست می‌کنم یک بار و تنها یک اشاره جنگ‌ها فرمانده می‌خواهند سر فرمانده عجّل! ......... ساعتِ دنیا خراب و سر نمی‌آید قرارش روز تابانش کجا دفن است پیش شام تارش ماه یا خورشید هم دیگر نمی‌آید به کارش باد او خوابیده و چشمان خشک و اشکبارش می‌کشید و رفت دنیا زیرِ بار و روی دارش رنج شلاقش به جای خود که درد انتظارش قصه‌ی بیداری ما جانم ای اسب و سوارش تا از اینجا بگذرد با ذوالجناح و ذوالفقارش نقشه‌ها با ندبه‌ها می‌خوانند سر فرمانده عجّل! @ashareamirhosienhedayati
🌹 ای کشتزار تیر و سَنان پیکر حسین! ماه شکسته‌‌ی نگران ای سرِ حسین! پروانه‌های زیر شکنجه رها شده ای پلک‌های خسته‌ی از خون ترِ حسین! ای کاشی شکسته‌ی ایوان آسمان دندانِ خیزران زده‌ی لب پر حسین! مثل دو تا مُقرنس با تیشه ریخته چشم به خون نشسته‌‌ی ناباور حسین! بیرون شطّ دو تا ماهی بی‌تاب ناامید آه ای لبِ فشرده به یکدیگر حسین! @ashareamirhosienhedayati
🌹 حرف او را می‌زنی با من تمامش را نگو دست و دامن چینِ کالش را و خامش را نگو زهرِ مارِ سمّی خوش خط و خالش را نپرس بوی تند نافه‌ی آهوی رامش را نگو فرصتش را داشتی صدها نشانش را نده مهلتش را یافتی تنها پیامش را نگو پیک او را برده‌ای بالا که بنشانی به صدر بین رسوایان عالم احترامش را نگو بحث او را می‌کنی با من دهانت را ببند ناز او را می‌کشی با خود مرامش را نگو از الف تا یای بسم‌الله و میمِ والسلامش را نگو اختیارش را اگر داری جوابم را بده زیر و بالا می‌زنی باشد مقامش را نگو صحنه از خونِ که رنگین ساخت حالش را بجو شانه از نعش که سنگین کرد نامش را نگو زخم او را می‌زنی بر من مداوایم نکن سوز و سازش را و شرح التیامش را نگو قابِ قبح‌اش را اگر دیدی چَکادش را نبین دادِ حُسن‌اش را اگر داری خِتامش را نگو پنجه در حلقوم من دارد صدایم را درآر از زبانم می‌کشی لُبِّ کلامش را نگو نامه با خطّ که آوردی که حالا می‌رسی هر کسی، مُهر از سرش بردار و نامش را نگو @shaeranehowzavi
🍃 شاعران حوزوی 🍃
#روایت_مستند | #تیزر 🔘روایتی از سفر به منزل مرحوم حجت الاسلام سید علی حسینی ایمنی، شاعر حوزوی و سرد
اشارات او که والسلامی گفت.. دارم توی هوا انگشتم را تکان می‌دهم؛ میان خلوصِ محض و مهربانیِ محض آیا او کدامش بود؟! بین خلوص و مهربانی، بین این دو واژه، بین این دو حقیقت وجودیِ آن روحانی مظلوم و جوان‌دل و جوان‌مرگ ده، بیست، سی، چهل می‌کنم. عجیب است که هر دو صد می‌آورند. او در هر دو، حقیقتا کامل بود. این را عزیزان دیگری هم می‌توانند شهادت بدهند. عزیزانی چون استاد سید علی اصغر موسوی عزیز، علی اصغر شیری عزیز، ابراهیم قبله‌ی نازنین، دکتر میثم امانی عزیز، سرکار خانم سعادتمند، سرکار خانم طوسی...و خیلی های دیگر... حجه الاسلام سید علی حسینی ایمنی فقید وقتی که رفت، خبر عروجش را شنیدم اما به نحو دردناکی خودم را به نشنیدن زدم، نمی‌خواستم باور کنم تا این‌که شاعر بانوی گرامی خانم مهتا صانعی اطلاع دادند برنامه‌ای برای یادبودشان دارند و به دیدار عزیزانشان رفتند و یادشان را در برنامه‌ی خالصانه‌ای گرامی داشتند. من از ایشان و گرامیانی که چنین برنامه‌ای را تدارک دیده‌اند خیلی خیلی و با نهایت خلوص و صمیمیت‌ام ممنونم. ایشان برای من و برای خیلی از برادران و رفیقانم برادر و رفیق بود. نشریه‌ی اشارات و سرتاسر مرکز پژوهش‌های صدا و سیما با وجود آن عزیز از دست رفته ، حضور درخشان ، مهربانی بی‌حد و مرز و سیادت آشکارش لطف دیگری، صفای دیگری و انصافا وزن دیگری داشت. او حسینی بود، حسینی زیست، حسینی رفت و از خداوند می‌خواهم حسینی وارد صحرای نُشور شود که حتما خواهد شد. من سخنی جز واژه‌ی دریغی دردناک و لغتِ افسوسی عمیق در مقابل آن همه خاطره و در برابر یاد آن فرزند رسول خدا ندارم. نویسنده و شاعر هشتم مهر ۱۴۰۲ @shaeranehowzavi
🌹 سنگ بردار و بزن اين شب آويزان را  تا كه بر هم بزنی خواب خوش شيطان را  سنگ «قانون» دهان كوب زمين است بزن! آه! موسيقی خشم تو همين است، بزن زندگی زير لگدهای هيولا سخت است  رقص شيطان وسط مسجد الاقصی سخت است  باز كن دفتر اين پنجره‌ی نارس را  خط بزن فصل كبوترکشی كركس را  چيست در كار هيولا؟ قطرات خونت طعم والتّينت يا شاخه‌ی والزّيتونت بازهم صاعقه افتاده به گيسوهايت تيز برّان شده آواز پرستوهايت ناگهان راه بر اين نغمه‌ی جاری بستند  ناگهان پنجره‌ای را كه نداری بستند  پنجه اندخته اين بار هيولا در تو  تا كه خاموش شود ليله الاسری در تو  وای گر نور تو بر روزنه‌ی شب نزند اين تبر نيست اگر بر تنه‌ی شب نزند  يا كه خالی كند از دغدغه شب‌هايش را  شب درانداخته با پنجه‌ی گرگت ای شهر! شانه خالی نكن از بار بزرگت ای شهر معجزات تو همين بود، رهايت كردند  شب مضاعف شد و فانوس حياتت می سوخت زير شلاق، ستون فقراتت می‌سوخت چند وقت است كه ويران شده‌ای اما من طعمه‌ی گردنه گيران شده‌ای اما من… پای اين قبله كه در آتش و دود افتاده‌ست  چند وقت است كه شيطان به سجود افتاده‌ست آب در كاسه‌ی خشم است كه خون خواهد شد  چشم اگر باز كنی «كن فيكون» خواهد شد  با فقط آه تو افلاك تكان خواهد خورد  كوه در حافظه‌ی خاك تكان خواهد خورد  نفس ويران شده در حنجره‌ی من ای قدس! اولين خانه‌ی بی‌پنجره‌ی من ای قدس! شب آواره از آغوش تو بالا نرود خون پاك تو به حلقوم يهودا نرود قوم نمرود در مصر كه غوغا نكنند  استخوانهای تو را طعمه‌ی سگ‌ها نكنند چنگ در گيسوی افروخته‌ی باد بزن! درد آوارگی‌ات را همه جا داد بزن كوچه‌هايت اگر از ابرهه و نيل پر است آسمانت ولی از خشم ابابيل پر است  شهر من! سنگ تو خاصيت باران دارد  سنگ، خون جگر توست كه حريان دارد  آخرين بار كه گيسوی تو پر پر می‌شد  سنگ در مشت تو ای شهر كبوتر می‌شد  تيغ در دست خطرناك‌ترين دژخيم است  نوبتی باشد اگر، نوبت ابراهيم است @ashareamirhosienhedayati
🌹 در پشت پرده نقش خودم را فروختم در نقش شمع رفتم و بر صحنه سوختم بیگانه با تو مشتریِ صبح میکده من کیستم برهنه‌تر از سنگ یخ زده من کیستم مگر که به من اعتنا کنی یا کیستی مگر تو که کار خدا کنی گفتم به صخره‌ی سر این مست می‌خوری آنقدر می‌روی که به بن‌بست می‌خوری طوفان به پا نکن پسر نوح مال تو سنگ سیاه قلوه کنِ کوه مال تو زنگوله‌ی برنجی خمّار مال من ته مانده‌ی طبله‌ی عطّار مال من رویای کندن پرِ پرواز مال تو تنها مداد مردم شیراز مال تو خشت شکسته‌ی لب این بام مال من بد خوانده و نخوانده‌ی خیّام مال من تصنیف پر درآمد و آواز مال تو لای هزار بقچه پس‌انداز مال تو چیزی که واقعیت رویاست مال من این نخ‌نما که غصه‌ی فرداست مال من زهر کشنده‌ای که به پیمانه ریخته تلخابه‌ای که از رگ بیگانه ریخته مهمان این خرابه اگر مردم تو بود آدم هراس کوچه و سردرگم تو بود با یک نگاه از همه چیزم خبر گرفت در حد یک اشاره مرا در نظر گرفت راکد نماند و چشم مرا تیره‌تر نخواست دیوانه را به دلبر خود خیره‌تر نخواست از شرم گونه‌ی تو چه سیبی رسیده‌تر از پرده‌ی حیای تو بالا کشیده‌تر کوچک‌تر از لب تو ندارم که تر کنی تا بگذرم ولی بگذارم هدر کنی @ashareamirhosienhedayati @shaeranehowzavi
🌹 خیابان بعدِ باران، آب‌های راحت و راهی همین آبِ بدون نبض و بی‌جریان و بی‌ماهی بی‌امکانِ شناور ماندنِ کوچکترین چیزی به غیر از لکّ باقی مانده از سوز سحرگاهی کفِ آشفته‌ی صدها غم ناگفته‌ی جاری حبابِ چرک و سربی رنگ ده‌ها عقده‌ی واهی خیابان بعدِ باران آب‌های سنگی و سمّی نسیمی بی‌مهار از سرفه‌های کوچک کاهی در این گنداب خلط و خسّ و خسّ و سرفه‌‌ی خونی که تنها دنگ دنگِ مرگ می‌کوبد به همراهی در این جشن دوّار و دوده و باران ناچیزی که از کف بینیِ تقدیر می‌بارد علی اللهی خدا از رختخوابِ خیس و سردش حکم می‌راند بر این تقصیر طولانی بر این تاریخ کوتاهی خیابان بعد باران آب‌های خالی و خاکی که وِیلان خیابان‌ها شدند از روی ناچاهی هزاران قطره‌ی ممنوعه با موجِ گره کرده که با تنگِ نفس افتاده در بادِ هواخواهی کثیفی، کهنه‌پوشی، کارتن خوابی که در رویا سرش بر بسته‌ی شوینده‌ی دریاست گهگاهی شب کذّاب می‌چرخاندش در کوچه‌ها جوها که در لای و لجن دنبال دریا باشد و ماهی طبیب روز پوشِ سفیدش را می‌اندازد بر این اعضا و احشای روان بر تخت جراحی چنان فرقی میان بسته‌ی شوینده با دریاست که بین شست و شوی مغزی و دریای آگاهی @shaeranehowzavi
🌹 با درد حالی‌ام کن و با زخم راهی‌ام حالا که من همان طرف اشتباهی‌ام جا مانده از مسابقه‌ی دورخیز خویش در جوی خشک و برکه‌ی متروک ماهی‌ام دیوار می‌کشم وسط آب و آفتاب با تکه تکه‌ی سنگ سیاهی‌ام سر دربیاورید و بفهمید از کجا بندی به آب دادم و با رود راهی‌ام پا پس کشیده از دم‌ات ای حجره‌ی عروس! افتاده‌ام پیِ هوس گاهگاهی‌ام با ارزش تهی شده مسکوک مفرغ‌ام در چشم پر صدایم و در مشت واهی‌ام قلبی بزرگ و سکه‌ی قلبی بزرگتر یادش بخیر سلطنت بی‌پناهی‌ام تاریخ گوشه زد که چرا در شماره نیست جمعیتم قلمروام و پادشاهی‌ام اصرار می‌کنی بپذیرم مرددم اقدام می‌کنم بشتابم تناهی‌ام در هر یک از ممالک جسمت غریبه‌ام هر گوشه در تصور روحت سیاهی‌ام خالت سیاه و صورت زیبایت آشناست گفتم غریبه‌ام که مبادا بخواهی‌ام @ashareamirhosienhedayati
هم آدم این کوچه منِ کشته پرستم هم در پسِ آن شیشه خودم سنگ به دستم تاریخ همان‌جاست که هر روز در آنی هر جا که تو بنیادگرا سنگ پرانی هرجا که مکلَف به فتاوای تو باشم ساقط شده از گردن و در پای تو باشم ما مثل دو برجیم فروریخته در خون بن لادنی از غار خودش آمده بیرون! بن لادن و زن لادن و لادن بچه سنگ است سنگ است که شیپور زنان بر سر جنگ است سنگ است که اوضاع مرا کرده فراهم سنگ است که بر هم زده تقدیر مرا هم آزادی‌ام از سنگ تو یعنی هدرِ من دیوارکشی در قفس بال و پر من در بستر خود ای همه‌ی نرم‌تنانم گستاخم اگر بر هوسی غلت‌زنانم شنزارِ مرا سنگِ تنت ریخته بیرون آوارگی‌ام را بدنت ریخته بیرون باغی که تو در مغز جهان کاشته باشی یک باغ انار است به سنگی متلاشی ای باد بُروتی که به هر باغ وزانی با ما بِه از این باش که با خلق جهانی ای سلسله‌ات حاکم تاریخم و دینم من یک تنه خود مردم بدبخت زمینم تا پیرهنی هست که از من بدرانی تاریخ بر آن پوست سفید است و جوانی من پوست نینداخته خونم که بلیسی تاریخِ کبودی که به ناخن بنویسی خون‌هاست که بی‌وقفه به پای تو بریزم آدمکش جلَاده‌ی زیبای عزیزم هر روز من از پرچم باد است سیاهت تکفیری من! پس من و تاریکی راهت ای کوفته با سنگ سرِ هر لغتی را با سنگ نباید بکشی مملکتی را ای لیلی دیوانه اگر نام تو این است تاریخ دم از صبح و سر از شام تو این است ای دولت ابلیسیِ دهلیز چپ و راست ای فاتح هر قلعه که یک خشت تو را خواست ای طلحه! که شرَ و تشر و خیر و نخیری تاریخ مونث شده‌ی آل زبیری فتوای تو سنگ است! بزن چشم به راهم داعش‌تر از این باش در این شام سیاهم @shaeranehowzavi
آه ای غریبِ رفته‌ی دیر آشنا حسین قدّت بلند شد برسی تا کجا حسین سروی میان شعله‌ی آتش نشانده‌اند از قامتت چه مانده در آنجا به جا حسین ای با حسین رفته در آن نینوا خلیل ای با خلیل آمده در این مِنا حسین @ashareamirhosienhedayati
تقدیم به شهید حسین امیر عبداللهیان؛ آه ای غریب رفته‌ی دیرآشنا حسین قدت بلند شد برسی تا کجا حسین سروی میان بوته‌ی آتش نشانده‌اند از قامتت چه مانده در آنجا بجا حسین باید عَلَم به شانه بگیری که بگذری مانند رودخانه‌ای از دره‌ها حسین رویت سفید! تا که به روی که بنگری قدت بلند! تا برسی تا کجا حسین همراه دوست رفتی از این جاده با شتاب من کیستم که از تو بپرسم کجا حسین فریادت ای حسین که در لحظه‌ی فرود گفتی مرا بگیر در آغوش یا حسین پیچیده دور گردنه‌هایی که در سکوت فریاد می‌کنند تو را هم‌صدا حسین ای آخرین سفیر شهیدان میان ما مُهری زدی به تذکره‌ی کربلا حسین ای با حسین رفته در آن نینوا خلیل ای با خلیل آمده در این منا حسین بر صخره‌های دره‌ی صعب العبور نیست یک جا برای ماندنِ یک جای پا حسین یک جای پا از آنکه سر از پا نمی‌شناخت از ابتدای جاده و تا انتها حسین این قطعه قطعه‌ی آتش گرفته را این واژه را که این همه زد دست و پا حسین بر سینه‌ام نوشته‌ام آه می‌کشم آیینه‌ی شکسته ندارد جلا حسین آتش که توی باغ نباشد نمی‌کند بالای قامت تو قیامت حسین @ashareamirhosienhedayati
کل کلمات و جزء جزء جملات از همزه که سیّد‌الحروف است و لغات تا آخر حرف‌ها و حرف آخر خالِ لبِ بوالفوارس و بوالبرکات .... کل کلمات و جزء جزء جملات انگار دو دستِ ساقی آب و حیات هفتاد سبوی العطش ساخته خاک تا دجله اباالفضل و حسین است فرات .... کل کلمات و جزء جزء جملات ای بی‌رمق افتاده و ای بی‌حرکات ما رو دو امامِ شاعر آورده به راه بر ما و مداد و دفتر ما صلوات @ashareamirhosienhedayati
🌹 شما مولای ما، خواهش کن از مولای ما شاید به تدبیر پدر،فرزند از رخ پرده بگشاید @ashareamirhosienhedayati
صبر کن می‌رسم به این بازی من تماشا کنم تو طنّازی با دو تا چشم ارمنی چه کنی ساقیا جز بداهه پردازی! می‌دوم در پی‌ات که افتادی پیش از افتادگان و می‌تازی اولا پایشان نمی‌مانی ثانیا دستشان می‌اندازی با توام ای حریف گیلانی با دو تا چشم سبز قفقازی چنگ اگر می‌زنی چرا نزنی پنجه در پنجه‌ای که بنوازی من بگویم جهنم و سرِ جنگ تو بفرما حیاط و هم‌بازی بین این خیل کشتگان آخر خون‌بهای که را بپردازی ماه من، ماه من به آن ماهی سرو من سرو من به این نازی دست اول که آمدی شاکی پیک آخر نمی‌روی راضی دستم و دامنت که می‌بینی رنجه می‌سازدم سرافرازی این سیه‌چرده پیرِ لاغرِ مست همچنان حافظ است و شیرازی غم دل با تو گفتنش هوس است دمِ دلداری است و دمسازی المدام المدام یا احباب هم خدا راضی است هم قاضی رفع‌الله کأسک الساقی رحم‌الله رَوحک‌الراضی @shaeranehowzavi
🌹 الله اکبر از غمت الله اکبر از نقش روی پرچمت الله اکبر ای شکر اولی بر لبت الحمدلله ای ذکر اعلی از دَمت الله اکبر خلوت نشین آسمانت شد ستاره زیرِ غبار ماتمت الله اکبر سعی و صفایی می‌کند سقّای صحرا با تشنگانِ زمزمت الله اکبر در پشت پای کاروان می‌رفت و می‌سوخت زخمت به شوق‌ِ مرهمت الله اکبر این تن بمیرد، کو سرت الله اعلم در مَقدمت گفتم دَمت الله اکبر زنجیریانت را کشیدی حلقه حلقه پایِ رکاب خاتمت الله اکبر باید مچ‌اندازی کند دریای بی‌تاب با موج مویِ درهمت الله اکبر ای ذکر تسبیح عقیق پاره پاره از مستحبات غمت الله اکبر .... آوازه باید بگذرد از خشتِ سردر دیوانه‌ام در عالَمت الله اکبر @ashareamirhosienhedayati
🌹 ای که رفتی از پیِ هزارها شهید بودی از شمارِ بی‌شمارها شهید ای ذبیح غزه! آه ای همیشه مرد مردِ سال‌ها اسیر و بارها شهید @ashareamirhosienhedayati
ای دست از آستین به درآورده پیش از این محکم بگیر زیر سرت را به آستین وقتی به قلب من بزنی تندتر بزن بشکن بکوب مطرب موزون نازنین بردار ابرِ زیر دو ابروی ماه را مانند شیشه برق بینداز بر جبین یک لحظه با توقف عالم نفس بگیر بنشان غبارِ باد و بلندم کن از زمین ای دستبردِ رهزن زلف تو پُر طلا ای حلقه گشته پنجه به موی تو بی‌نگین دروازه در سکوت گشودند و الفرار! مژگان مگر به هم زدی ای فتنه آفرین این سر سرِ من است مهیای اشتباه آن لب لبِ تو بود سنابرق آتشین بر نکته‌های ریز خودش خط کشید لب روی سر از صدای خودش پا گذاشت مین امید من به آبِ رخ هفت رنگ کیست این کیست این که نیست امیدم به غیر از این دلواپس غنایمِ ناقابل‌ات نباش بنگر به دشمن‌ام که چه زیباست روی زین این از یسار تاخته وقتی زدم به چپ این راست پنجه تا بدرد لشکر از یمین دود از نفس برآورد امروز این کَهَر آتش گشوده روی دو میدان به منخرین ما پوزه‌های خونی و ناکام و تشنه را خشکانده مثل جوهرِ کفران مسلمین بنگر به آن سواره‌ی زیبای بی‌نقاب اما خدانکرده نه با چشم آن و این دنبال جایِ پایِ که افتاده آفتاب او را هدف گرفته کماندارم از کمین کویی اگر به باد نپیمودم آن چنان رویی هم از غبار نمی‌پوشم این چنین با نقشِ پرده‌های جهان می‌کشم کنار یک برگِ فاتح دل اگر خورده بر زمین @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 روضه‌ی دعوت به شام، خانه‌ی خواهر حاضر و آماده نیست شیعه که باشی محض سلامت مدام آب بنوشی مساله‌ها ساده نیست شیعه که باشی @ashareamirhosienhedayati
🌹 دیوانه چو دیوانه ببیند چه بگوید اینها همه زیر سرِ سودای حسین است آتش زدن آب و دَم آوردن آتش اینها هنر مردمِ صحرای حسین است بالا برود با سرِ افکنده‌ی خورشید بر نیزه چه جای سرِ بالای حسین است @ashareamirhosienhedayati
🌹 در سنگر و صخره ریشه‌ی کوه است کشتی‌سوار حضرت نوح است بگذار اتفاق بیفتد این جفت روی طاق بیفتد این آشتی به نیّت جنگ است نوزاد این قبیله پلنگ است ای قصه‌گوی خواب نرفتن عطشان پیِ سراب نرفتن ای لحظه‌ات مناسب فردا یک چشمه‌‌ات اشاره‌ی فردا جادو نواز! پنجه‌ی تردست لاجرعه سرکشیده‌ی سرمست این رختِ رفتن است به تن کن سرخ است این قواره کفن کن ملای روم و بلخ بگوید این کهنه را به تلخ بگوید اما تو ای شهیدِ خدایی از مولوی نپرس کجایی ای بر مزار خویش نشسته ای خونِ رفته از تنِ خسته در کوچه جز تو مرگ کجا بود جز درد عشق درد کجا بود دریای سرخ آب ندارد جوی جنون شتاب ندارد داروغه کو که مست بگیرد پیک تو را به دست بگیرد دستت نشانه گرفته به بندت شَهپر شکسته بامِ بلندت پیری کجا و شور جوانی وقتی تو ناقه را بدوانی تیغی که در مصاف سنان بود حرفی که بود و زیر زبان بود نشکسته است تا تو برویی ناگفته ماند تا تو بگویی @ashareamirhosienhedayati
🌹 بدترین راه باش اما باش روزها ماه باش اما باش سرطان قدیمی‌ام برگرد سخت و جانکاه باش اما باش ناله باد در بهارم باش گریه باغ در انارم باش خون پاییز در رگانم شو خنجرِ تیز در کنارم باش به دلم چنگ باش اما باش ناهماهنگ باش اما باش خطر و خون و انفجار و غبار همه‌جا جنگ باش اما باش در سرم سرگذشت خاکم باش خوردگی‌های اصطکاکم باش باش در قطعی سیاهرگم لحظه حتمی هلاکم باش کشته‌ی خواب باش اما باش حوض بی‌آب باش اما باش زنگ بین دو استراحت من روی اعصاب باش اما باش غم برگشته‌ی درونم باش بدترین حالت جنونم باش رگ با پیچ و مهره بسته‌ی من خفگی با طناب خونم باش زود یا دیر باش اما باش عشق بی‌پیر باش اما باش گره افتادن و بریدن من غم تغییر باش اما باش مرگ مظروف و ظرف در من باش یک شنود از دو حرف در من باش بکش و تکه تکه دفنم کن اوج و تاثیر و ژرف در من باش دیر یا زود باش اما باش از سرم دود باش اما باش اتفاق تورّم غم من حجم کمبود باش اما باش شامه‌ی کورم و تو فردا باش تنه‌ی سوزم و تو گرما باش آخرین نسل را نجات بده پسر نوحم و تو دریا باش سال‌ها قهر باش اما باش بند این نهر باش اما باش سر این سادگی معامله کن دختر شهر باش اما باش کفنم باش خاک گورم باش خارج از خاک گور نورم باش من دیوانه را تمیز بده سقف ویرانه‌ی نمورم باش ترکش جسته باش اما باش خط نشکسته باش اما باش در همین دره‌ی کمین خورده نعش سردسته باش اما باش دل در خون تپیده‌ی من باش نفس نم کشیده‌ی من باش به هلاکت رسیده‌ی تو منم به حیات آرمیده‌ی من باش افق دور باش اما باش در افق گور باش اما باش یک بهار موقت کوتاه گل و شیپور باش اما باش @shaeranehowzavi