نام جاودانه
یک ناوگان کاغذی از شهر خوابها
از بندر دروغ و دیار نقابها
لنگر کشید و عازم دریای فارس شد
از باد، بادبانش؛ از آتش طنابها
با این خیال خام که خورشیدِ بخت اوست
همواره بیغروبترین آفتابها
آمد به سوی عرصۀ سیمرغ آن مگس
در وسعتی که ریخته پرّ عقابها
آنجا که از مهابت رستم شکسته است
رنگینکمان هیبت افراسیابها
نقشی تباه مانده از آن ناو کاغذی
بر موجخیز وحشی طوفان بر آبها
::
نام تو ای رئیسعلی جاودانه ماند
بر سطر سطر خاطرهها و کتابها
#محمدرضا_ترکی
#شهید_رئیسعلی_دلواری
@shaeranehowzavi