شیراز خاتون🌹
پیشتر چشم خوش و روی پری ها داشتی
بیشتر از این که گفتم دلبری ها داشتی
گونه هایی خوش تراش و خط وخالی با نمک
دل نمی بردی که تو، غارتگری ها داشتی
غنچه ی لبها بقم، هاشور مژگان ها ظریف
وسمه ی ابرو به جا ، نقش پری ها داشتی
پلک های نیمه بازت سایه ریز سرمه بود
برمدارناز چشمت مشتری ها داشتی
مثل مژگان سر نمی پیچیدی اما گاه گاه
با تمام سربه زیری خودسری ها داشتی
کنج هشتی می نشستی مثل پنجه ی آفتاب
رو به حوض فرش کاشی ششدری ها داشتی
قد وبالای خوشت بی چارقد زیبا نبود
گل درشت از باغ وبوته روسری ها داشتی
باغ لیمو باغ گردو باغ گل باغ انار
غنچه ها دوشیزه یعنی دختری ها داشتی
زیر چترآلبالو پر شکوفه کوچه ها
گوشواره،سینه ریز، انگشتری ها داشتی
چینه ها کوتاه بود وشیطنت می کردباد
زیر چادر ریز گل دامن- زری ها داشتی
شرم بید وچشمک بادام و رسم خنچه بر
جینگ وجینگ ساز میادو ....مادری ها داشتی
شب نشینی های چله نقل ومنقل روبه راه
اندکی دلگرمی از دور وبری ها داشتی
صبح مکتب خانه ها با درس قران تازه بود
شب ولی شاهچراغ و منبری ها داشتی
دستکارشاعرانت پیشکار وحی
بود
با زبان فارسی پیغمبری ها داشتی
آه ای شیرازخاتون، نازخاتون، گل پری
حیف شد آن روزها نام آوری ها داشتی
ای دریغ آن روزگاری را که برکل جهان
برتری ها برتری ها برتری ها داشتی!
#غلامرضا_کافی
#وصف_شیراز
@shaeranehowzavi
☘
شَخ شُخم
به شَخ شُخم کردند و وَرزاو بستند
ستمکارگان یوغ بر گاو بستند
که غوغاوَران چند کالوت بودند
که جادوگران مارِ ماروت بودند
نه بر تیز تک اسب سَقلاو بستند
که بیگانگان یوغ بر گاو بستند
که عوعوکنان چند کالوت بودند
وَ سگبازها، هارِ هاروت بودند
که سرشاخ ها، شاخه از بُن بریدند
تَنِ بَبر را خُفته، ناخُن کشیدند!
خیالات فتح نهاوند کردند
که ایرانِ دلمُرده را بند کردند
تنی چند کانا، هوس آزمندان
همه آلتِ دست، اَفشُرده دندان
- هوس آزمندان که تن دوست دارند-
- زنان را به محض ِ بدن دوست دارند-
به مرگ یکی، مرگ ها ریسه کردند
به محضِ تَشَر، ماست را کیسه کردند!
***
به شَخ شُخم کردند و وَرزاو بستند
که بیگانگان یوغ بر گاو بستند
هلا هان! تو گُربه سگان را چه دانی؟
ستمکاربیگانگان را چه دانی؟
ستمکارگان در لباس مُبَدَّل
ستمکارگان، دِشنه ی دَسته مَخمَل
ستمکارگان، تیغ های مُرصَّع
ستمکارگان، تیرهای مُعَسَّل
تو را می کَشد بر زُمُختِ خیابان
خود آسوده، خوابیده بر خوابِ مَلمَل
سگت خواست، تا گوش داری به فرمان،
تو را نشنَوَد هیچ با گوش ِ بَل بَل!
کُلاهش رسیده تو کَل را به زانو
تو مشغولی امّا به دَعوا و کَل کَل
تو با سرکشی پشت قانون شکستی
ولی سرنهادی به قانون جنگل
تو را ختنه سوران تمام ِ حماسه است
از آن آلت ِ جنگ کردی مُبَدَّل!!
تو خامی، تو خوابی، تو خوبی، تو خوشدِل
ولی دشمنت خوک و خَر، بُمبِ خَردَل
ستمکاربیگانگان را
بگو هان!
که ما شورِ محضیم چون روز اَوَّل
بگو تیغ لُختیم از جنس آهن
بگو سبز و سَختیم
چندان که صَندَل
بگو سَربُلندیم، مانا دماوند
بگو سر به زیریم ماننده ی « بَل*»
تو را پیک مرگیم، مانا هَلاهِل
بگو تُرش و تلخیم، مانند گَلگَل*
ستمکارگان را بگو تا نباشند
مُعَطّل، مُعَطّل ، مُعَطَّل، مُعَطَّل!
#غلامرضا_کافی
_
-شَخ: زمینِ سخت و غیرقابل نفوذ.
-وَرزاو: گاونر.
-غوغاوَر: آشوبگر.
-کالوت: آخرین دَرَکه ی نادانی. کودن، کانا، کالیو و کالوت.
- هاروت و ماروت: جادوگران معروف بابِل، در اصل دو فرشته که در قرآن بدان ها اشاره شده است.
-سَقلاو: سَقلاب و صقلاب. ناحیه ای در ترکستان با گونه ای اسب مرغوب و مشهور.
-فتح نهاوند: جنگِ نامی و سخت ایرانیان در مقابل حمله ی اعراب.
-کانا: نادان.
-مُرَصَّع:جواهرنشان.
- مُعَسَّل: آغشته به عسل.
- خوابِ مَلمَل: حالت جهتدار پُرز های بلند در پارچه های لطیف مثل مخمل و ماهوت، خواب قالی نیز داریم. و مَلمَل یعنی لطیف و پنبه ای.
-بَلبَل: گوش دراز، بَلبَله گوش. بیشتر برای بُز به کار می رود.
صَندَل: درختچه ی دارویی معروف با چوب سخت. به هندی چَندَن.
- بَل: آبشاری معروف در مریوان کردستان.
- گَلگَل: گونه ای لیمو در نهایتِ تُرشی.
@shaeranehowzavi
گل موعود
خبردادند مخموران زنوشانوش مستانش
که درسکرند مدهوشان هم از عطر گریبانش
چه تمثیلی ست با نرگس بنازم چشم آن گل را
همه چشم ست نرگسزار و آن هم هست حیرانش
خیال چشم اودر گردش آورده ست عالم را
به جز گردش نمی گردنداز پیدا وپنهانش
بهشت از روی او یک نسخه ی کمرنگ در قاب ست
اگرچه خوانده شد آن نازنین طاووس بستانش
خیال قامتش را در غزل بیهوده می بندم
که آتش می زند بر دل رباعی های مژگانش
زمین آن گونه خواهد بود با عطر ظهوراو
که ابراهیم خواهد سوخت ازرشک گلستانش
ملاحت آنقدر دارد کمان ابروی کنعانی
که صدیوسف گرفتارند در چاه زنخدانش
نه موسی می شناسم من نه عیسی گرچه می دانم
ملایک پرده داران و رسولانند دربانش
به سامان قیامت باش در آدینه ی میعاد
که خیل مردگان را زنده خواهدکرد فرمانش!
کفن پوشیده برخیزند ازخاک لحد آن روز
چنان اصحاب کهف از غارمردان فراوانش
شکوه کربلا تکرار خواهد شد ولی این بار
حساب کوفی و شامی ست باتیغ سر افشانش
ستم در پیشگاه او به خاک لابه می غلتد
سرطاغوت می ریزد به بردابرد میدانش!
اگر خون موج بردارد اگر گل هیچ فرقی نیست
فقط ما عاشقان خواهیم دراین عرصه جولانش
زبس چشم انتظار آن گل موعودجان دادند
کنارلاله نرگس روید از خاک شهیدانش
به خواب سرمه می بندم غبارکاروانی را
که قصدسامرا دارد به بوی گرد دامانش
مرارت های هجران با خیال دوست آسان ست
همان عکسی که یوسف داشت بر دیوار زندانش!
#غلامرضا_کافی
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi