تو روح تازه داده ای به علم ناتمام ها
اسیر طعم مکتبت،زراره ها،هشام ها
به زیر سقف خانه ات،جهان چه باشکوه شد
فتاده تشت علم جاهلان ز اوج بام ها
شکسته پشت حیله ها به لطف گفته های تو
کجاست احتیاج تو....به شهرت و به نام ها
تو نسل شهر علمی و سلاله ی پیمبری
گرفته ای ز دست حق،جلالت و سلام ها
هزار قرن می رود....پس از هزار نسل هم
نشسته شهد علم تو به روی تخت کام ها
نماز عقل ما شده است حلقه های درس تو
رسیده بوی علم حق به خانه ی مشام ها
و تا کلاس درس تو به پاست ای امام ما
چه حاجتی است شیعه را به تیغِ در نیام ها؟
ولی چرا شکسته شد....میان شهر حرمتت
بزرگ دین آخرین....غریب صبح و شام ها
#مبین_اصفهانی
#یا_جعفر_بن_محمد_الصادق
@shaeranehowzavi
ای قلدر زورگوی مجنون
ای فرقهی بیوجود صهیون
در شر و شقاوت و پلشتی
شیطان به تو وامدار و مدیون
بهتر بود از تو هفتصد بار
تیفوس و سل و جذام و طاعون
در منطقه مثل غده هستی
یک غدهی مملو از سلاطون!
کردار شما سفید کرده
روی مغول و یزید و قارون
هرگز نشود سفید رویت
با شصت هزار بشکه صابون
باید که از این جهان شوی محو
این بار کشیدهایم سیفون
در حلق تو گیر کرده گویا
هسته که نه، بل درخت زیتون
از ترس به دور خود زنی چرخ
چون گربهی گیج توی میدون
لبنان که برای تو زیاد است
حقا که حریف توست صیدون
پرسید یکی که: When do they go?
دادند جواب که: very soon
باید که شنا کنید آخر
یا توی شلنگ یا که در خون
آید که در استوری نویسیم:
الاقصی و رفح، هماکنون
چون قافیهای دگر نجوییم
هجو تو به مثنوی بگوییم
ای عقرب زخم خوردهی هیز
ای زالوی زشت رقت انگیز
ای شومپت شاسکول قوزمیت
ای گنبد آهنت در پیت
آن ضربهی غیر قابل تر
میمش نشدهست جا در آن ور!
کردهست چه با تو که چنین زار
گشتی و شدی چنان سگ هار
زنبور درشت بیمروت
از کار تو میکشد خجالت
کفتار که میکند پلشتی
در نزد تو لوطی است و مشتی
هر کس که کند ز تو حمایت
کردهست به عالمی خیانت
ای بچه کش پلید سیرت
باید که در آوریم پیرت
باید که شوی ز منطقه جیم
ای غده ی بدسگال بدخیم
«هر بیشه گمان مبر که خالیست»
«سجیل» و «عقاب» این حوالیست
ریزیم سرت چو رستم و گیو
از عکا تا خود تلآویو
ای جرثُمهی درازدستی
خوردی ز حماس ضرب شستی
خوردی دو هزار زخم تازه
از دور جدید انتفاضه
آمد به سویت دوباره موشک
برخیز و برو سراغ پوشک
پهپاد و کروز با بالستیک
ریزد به سرت مرتب و شیک!
هرچند زبان دراز هستی
در معرض انقراض هستی
ای طفل حرام موشهدایان
برخیز و سلام کن به پایان
#شیخ_غیرمفید
#فلسطین_ارض_المسلمین
@shaeranehowzavi
کهام؟ آوارهمردِ شاعری در کوچه های شهر
بـخوانیدم ، پیادهعابری در کوچه های شهر
چه گـمراهیِ نابـی دارم از اعـجاز اشعارم
نبی دیگـرم یا ساحری در کـوچههای شهر؟
مرا دیگر کسی باور ندارد غیر گنجشکان
شبیه بقعهٔ بی زائری در کوچه های شهر
به آه آغشته ای ، زنگار چشمی ، آیـنه جانے
نگونبختی،مکدرخاطری در کوچههای شهر
نه شیطان نه فرشته... چیستم در جلد آدم ها؟
بخوان! حیوانِانسان ظاهری در کوچههای شهر
#محمدحسین_امیری
@shaeranehowzavi
هم آدم این کوچه منِ کشته پرستم
هم در پسِ آن شیشه خودم سنگ به دستم
تاریخ همانجاست که هر روز در آنی
هر جا که تو بنیادگرا سنگ پرانی
هرجا که مکلَف به فتاوای تو باشم
ساقط شده از گردن و در پای تو باشم
ما مثل دو برجیم فروریخته در خون
بن لادنی از غار خودش آمده بیرون!
بن لادن و زن لادن و لادن بچه سنگ است
سنگ است که شیپور زنان بر سر جنگ است
سنگ است که اوضاع مرا کرده فراهم
سنگ است که بر هم زده تقدیر مرا هم
آزادیام از سنگ تو یعنی هدرِ من
دیوارکشی در قفس بال و پر من
در بستر خود ای همهی نرمتنانم
گستاخم اگر بر هوسی غلتزنانم
شنزارِ مرا سنگِ تنت ریخته بیرون
آوارگیام را بدنت ریخته بیرون
باغی که تو در مغز جهان کاشته باشی
یک باغ انار است به سنگی متلاشی
ای باد بُروتی که به هر باغ وزانی
با ما بِه از این باش که با خلق جهانی
ای سلسلهات حاکم تاریخم و دینم
من یک تنه خود مردم بدبخت زمینم
تا پیرهنی هست که از من بدرانی
تاریخ بر آن پوست سفید است و جوانی
من پوست نینداخته خونم که بلیسی
تاریخِ کبودی که به ناخن بنویسی
خونهاست که بیوقفه به پای تو بریزم
آدمکش جلَادهی زیبای عزیزم
هر روز من از پرچم باد است سیاهت
تکفیری من! پس من و تاریکی راهت
ای کوفته با سنگ سرِ هر لغتی را
با سنگ نباید بکشی مملکتی را
ای لیلی دیوانه اگر نام تو این است
تاریخ دم از صبح و سر از شام تو این است
ای دولت ابلیسیِ دهلیز چپ و راست
ای فاتح هر قلعه که یک خشت تو را خواست
ای طلحه! که شرَ و تشر و خیر و نخیری
تاریخ مونث شدهی آل زبیری
فتوای تو سنگ است! بزن چشم به راهم
داعشتر از این باش در این شام سیاهم
#امیر_حسین_هدایتی
@shaeranehowzavi
یادداشتی از خانم #اعظم_سعادتمند به بهانهی سالروز درگذشت حسین منزوی شاعر بزرگ معاصر در مجلهی میدان آزادی بخوانید.
#یادداشت
#حسین_منزوی
#اعظم_سعادتمند
#شاعران_فرهیخته
@shaeranehowzavi
کسی از آن سوی ظلمت مرا صدا میکرد
که بادبادک خورشید را هوا میکرد
به شکل کودکی من کسی که با یک برگ
بهقدر صد چمن غرق گل صفا میکرد
کسی –سبکتر از اندیشهای– که چون میرفت
بهجای گام زدن در هوا شنا میکرد
کسی که دفتر عمر مرا به هم میریخت
و برگهای پلاسیده را جدا میکرد
طلوعهای مرا و غروبهای مرا
در اینسو آنسوی تقویم جابهجا میکرد
دلم به وسوسهاش رفته بود و تجربهام
در آستانهی تردید پا به پا میکرد
مگر نه کودکیام راهکوب پیری بود
کز ابتدای سفر مشق انتها میکرد
کسی نگفت نسیم از تبار توفانست
وگرنه غنچه کجا مشت بسته وا میکرد
بهار نیز که با خون گل وضو میساخت
هم از نخست به پاییز اقتدا میکرد
«که میگرفت»؟ رها کن! صفای صلح کسی
که آهوان گرفتار را رها میکرد
ترا به کینه چه دینی است؟ کاش میآمد
کسی که دین جهان را به عشق ادا میکرد
عصا که مار شد اعجاز بود کاش اما
کسی به معجزهای ما را عصا میکرد
#حسین_منزوی
#سالروز
#شاعران_فرهیخته
@shaeranehowzavi
کلام و علم صادق میکشد سوی خدا ما را
و عاقل میکند با جملهای، مجنون و شیدا را
حدیث و علم و دانش احترامی خاص مییابند
چو جعفر مینهد بر شانههای کوه علم، پا را
به منبر میرود نور و حدیث عشق میگوید
و روشن میکند با خطبهای دنیا و عقبا را
نشسته در کلاست مالک و صفوان و جابرها
که از علم تو مملو میکنند آنگاه دنیا را
تو هر شب روضه میخوانی برای خون ثارالله
و مویه میکنی در نالههایت رنج زهرا را
ره اسلام ناب از مکتب و علم شما باز است
که کامل کردهای با هدیهی جان، مذهب ما را
#غلامعلی_آسترکی
#مکتب_امام_صادق
@shaeranehowzavi
.
🌸 حضرت امام صادق سلاماللهعلیه فرمودند:
لاَ يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اِسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ
هرکس که ز ما چشم عنایت دارد
باید که به راه ما قدم بگذارد
هرگز به صف شفاعت ما نرسد
آنکس که نماز را سبک بشمارد
#محمدتقی_عارفیان
#نماز
#مکتب_امام_صادق
@shaeranehowzavi
در کوچهی بارانزده شاید جریانیست
در آب روان سایهای از سرو روانیست
هنگام غروبی که در این کوچهی ابری
انگشت تو در حلقهی دستان جوانیست
#مهتا_صانعی
#روز_شیراز
#کوچه_های_شیراز
#اردیبهشت_ماه
@shaeranehowzavi
تو شبیه آرزویی که نسیمِ صبح خوانَد
دلِ دردمـندِ مـا را نَفَـسـی ز شـوق دانَد
به هوای عشقبازی، قدمی به چشمِ ما نِه
که غبار پایت ای دوست، غمِ عالمی برانَد
تو جمالِ بیبدیلی و به دل دلالت آری
که به جز وجود نازت طربی دگر نمانَد
تو خیالی و فراروی، تو مجالی و ز هرسوی
به حریم وصلِ رویت، خمِ مو حجاب مانَد
تو به چشم پاکبازان، نمِ اشکْ مینشانی
که شــرارِ دلـنوازان، ز لبت شـــرر نشــانَد
تو صفای صبحگاهی و وفای شامگاهان
به دعای خلوتیان که غمت طرب فشانَد
شب و روز بیقراران به طراوتِ بهاران
هوسی عمیق دارد غزلی لطیف خوانَد
#رشوند
#شاعران_فرهیخته
#شاعران_حوزوی
@shaeranehowzavi
افسرده مباش، یار خواهد آمد
آن وارث ذوالفقار خواهد آمد
سردیِ خزان ظلم هم میگذرد
نومید مشو، بهار خواهد آمد
#عاصی_خراسانی
#بهار
#انتظار
@shaeranehowzavi