eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
627 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
182 ویدیو
12 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
غبار هجر دوری‌ات، نشسته بر جهان ما نمانده برگ و بر دگر، به باغ و بوستان ما تو نیستی کنار ما، امام هاشمی نسب نشسته خنجر ستم، به حنجر زمان ما بیا که آزمون حق، به لطف تو میسر است چه سخت گشته بی‌شما، مسیر امتحان ما تو بهترین امانتِ خدا به خلقِ عالمی گل وجود خلقتی، امانِ روح و جان ما اگر دعا دعا بود، اثر کند به ندبه‌ها ولی اثر نداشته، نه آه و نه فغان ما نسیم صبح عاشقان، ظهور کن ظهور کن گشایش جهان شده، دعای صالحان ما حجاب شد گناه ما، برای دیدن شما ببخش یابن فاطمه، کم است امتنان ما @shaeranehowzavi
مقاومت گروه و دسته نیست،یک تفکر است مقاومت قیام در حضور هرچه قلدر است مقاومت زبان زخم های سرگشوده شد که سالها اسیر عده ای بزن بهادر است مقاومت نماد غیرت است و با هزار زخم هنوز مانده استوار و باعث تحیر است همیشه با فرازها نشیب می رسد،سقوط شروع رویشی دوباره، خارج از تصور است سقوط شاخ و برگ ها،سقوط یک درخت نیست سقوط ناگزیر شاخه های سست عنصر است دوباره درس شد ! هزینه های سازش و سکوت فراتر از نبرد مستقیم با تکبر است نمی شود شهید و می بَرد به دیگران پناه کسی که از علی بُرید و باورش تکاثر است مقاومت زمین نمی خورد، مگر گسستنی است؟ شکوه تار و پود باوری که از خدا پر است @shaeranehowzavi
فدای حُسن دل‌انگیز باغبان شده بود بهار، با همه سرسبزی‌اش خزان شده بود.. چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود گذشت اگر چه در این راه نیمه‌جان شده بود چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین -و نه به خاطر فرزند- روضه‌خوان شده بود اگر چه پیر شد از داغِ بی‌امان، اما به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود علیهاالسلام @shaeranehowzavi
361.4K
دارد زمان به نقطه ی حساس می‌رسد دارد شمیمِ عطرِ گلِ یاس می‌رسد جولانِ خار در چمن ای گُل موقتی است   هان، باغبان مزرعه با داس می‌رسد لافِ حریر و دَعویِ اطلس فریب بود هنگام روسیاهی کرباس می‌رسد جولان اگر چه می‌دهد اکنون عیارِ جور با حق و عدل شاخص و مقیاس می‌رسد از لنزِ آسمان به زمین انعکاس نور یعنی فلاش می زند عکاس، می‌رسد وسواسِ بی اساسِ هراس از حرامیان یعنی فنای مُهلتِ خَنّاس می‌رسد روی و ریا اگر چه بساطی به هم زده است نوبت به حکمرانی اخلاص می رسد @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 من همسر ِ امیرم و می‌گریم از داغ ِ طفل ، پیرم و می‌گریم صفّین و نهروان و جمل دیده هم کاسه‌ی غدیرم و می‌گریم بالا گرفته شمعم و می‌سوزم تنها نشسته شیرم و می‌گریم عمری به سوگ ِ قافله‌ی رفته در گوشه‌ای اسیرم و می‌گریم جایی نمانده تا بروم دیگر از دست ِ خلق، سیرم و می‌گریم تا شاعر ِ حماسه‌ی خود باشم هر لحظه ناگزیرم و می‌گریم جوشیده مثل چشمه‌ای از سنگم افتاده در مسیرم و می‌گریم من کوه استوارم و می‌لرزم من رود ِ سربه زیرم و می‌گریم چشمم دو نهر ِ علقمه‌ی جاریست من راهی کویرم و می‌گریم مردان خانه‌ام، پسرانم آه! می‌خواستم بمیرم و می‌گریم @darvazhe
‌ آهِ تو دلهای ما را سوخت یا ام‌البنین ای پناه قلب مولامان امیرالمومنین گریه‌هایت گشت در تاریخ بانو ماندگار بیت الاحزان داشتی یا برد آن را دست کین؟ بر لبت شعر حماسی و سیاسی غنچه کرد از جهادت شد جهانی، اهل ایمان و یقین مویه کردی در بقیع از ماجرای کربلا کی ز خاطر می‌رود آن ناله‌های آتشین داغ فرزندان خود را هیچ دیدی مهربان در دل پاک و شریفت بود تنها درد دین تا شنیدی کام طفلان حرم خشکیده بود بوده‌ای تا آخرینِ لحظه‌هایت شرمگین سوختی از آتش قلب رباب و زینبت تیره شد پیش دو چشمت آسمان‌ها و زمین شاهد درد و غم و خون‌گریه‌ی زینب شدی تا به وقت مرگ بودی با غم او همنشین مادری کردی برای کودکان فاطمه با ادب، با معرفت، با خلق و خویی دلنشین
سلام و عرض ادب 🔹️در حرم امیرالمومنین، یعسوب‌الدین امام الاولین دعاگوی دوستان و شاعرانِ همراه در کانال شاعران‌ حوزوی هستم. @shaeranehowzavi
قال رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ پوشانده ام درونِ خودم را ز دیگران این ننگ را چگونه بپوشانم از خودم؟! از غیر خود چگونه شکایت کنم؟! که من مانند گردباد پریشانم از خودم از دیگران کناره گرفتن که سخت نیست توفیق دِه که روی بگردانم از خودم @shaeranehowzavi
پیراهنش پرنده شد و پر کشید و رفت این‌بار گرگ یوسف من را درید و رفت آن سرّ سر به مهر که بر دوش عرش بود پا در رکاب نیزه سرکش کشید و رفت گنجشک روی شاخه تمنای آب داشت تیری اذن الی اذنش را برید و رفت هم اشک چشمه چشمه در آن چشم خشک شد هم مشک قطره قطره به پایش چکید و رفت آتش گرفت بال فرشته از آفتاب بر تاول زمخت بیابان دوید و رفت ناباورانه جن و ملک می گریستند شیطان چگونه خون خدا را مکید و رفت؟ درد است اینکه می چکد از جان واژه ها این قصه را کدام قلم آفرید و رفت؟ @shaeranehowzavi