#شعر62
#غزل
#رویای_ظهور
#مدح
خواب دیدم که جهان دست خوش تغییر است
خواب عشاق در آن خواب پر از تعبیر است
صبح بود و به تمنای کرم می رفتم
مثل هر ندبه ی جمعه به حرم می رفتم..
ناگهان صوت رسایی همه جا را پر کرد
صوتی آن گونه که این ارض و سما را پر کرد
آن صدا گفت انا المهدی و عالم لرزید
آن صدا گفت انا المهدی و قلبم لرزید♡
گفتم این چیست چه سری ست که بی پرده شده
نکند ناله ی زهراست برآورده شده...
هاتفی گفت که حق دارد عیان می گردد
عالم پیر دگر باره جوان می گردد!
آمدم وضع جهان را به تلاطم دیدم
همه ی اهل خبر را به تفاهم دیدم
حال چشمان گزارشگر، یک طوری بود
گریه میکرد حیاتی، خبرش فوری بود!!
خبر این بود
خبر این بود که سلطان جهان آمده است...
آخرین ذُخر الهی به میان آمده است
ناصبی گفت که این دشمن قرآن خداست
شیعه می گفت که این یوسف گم گشته ی ماست♡
بعد رفتیم به مکه همه آزادانه
شمع در بیت خدا بود و جهان پروانه
نور او بر همه ی بیت الهی می خورد
حجرالاسود خالش ز حجر دل میبرد
به خدا
به خدا یوسف بازار وفا را دیدم♡
ذولفقار دو دم شیر خدا را دیدم
گفتم ای کاش که مداح رخ یار شوم
آرزو کردم که من شاعر دربار شوم
آشنا بود
آشنا بود من از چند نفر پرسیدم
اتفاقا همه گفتند که او را دیدم...!
حاجیِ کرب و بلایی سپَه اش کامل بود
یک طرف اکبر و یک سویش ابوفاضل بود♡
دم عیسای نبی پرده ز چشمان برداشت
از جوانان مسیحی چقدر لشکر داشت
گفت این قصه سَرَش باز دراز است هنوز
این در خانه ی عشق است که باز است هنوز
بعد فرمود دگر کار تمام است اینجا
همه را برد مدینه سر خاک طاها
محشری بود..
محشری بود و در آن حشر دگر بر پا بود
دو نفر را ز دل خاک به بیرون آوُرد
دونفر🔥
دو نفر که تنشان بوی جهنم میداد
منتقم داشت پیامی به دو عالم میداد
آتشی کرد به پا و دل ما گشت خنک...
یاد کرد از ستم کوچه وجریان فدک
دومی را ز همان واقعه ی نیلی زد
گفت یا زهرا و به او..... سیلی زد
چشم زیبای قمر غرق طراوت می شد♡
حاجت قلبی عباس اجابت می شد..
به نیابت ز خود حضرت پیغمبر زد
سیلی کوچه که نه، سیلی محکم تر زد!
گفت اینها که زدم از طرف مادر بود
آخری نیز به جای پدرم حیدر بود...
گفت اکنون منم و کوی اباعبدالله
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله...........
تا ظهور...
https://eitaa.com/TaZohoooor