💠#مهاجران
#محسن
داستان اول
#کوچه_جوادیه
(۶)
💠مهمان ها هفته ای یک بار طبقه بالای خانه جمع می شدند برای قرائت قرآن. محسن می رفت کنار بابا و برادر هایش می نشست و به تلاوت ها گوش می داد.کم کم به گوش جمع رسید که پسر کوچک اقای حاجی حسنی هم بلد است قرآن تلاوت کند.یک شب استاد جلسه از محسن خواست که برود پشت بلندگو و تلاوت کند.محسن دلش هری ریخت.تا به حال توی هیچ جمعی تلاوت نکرده بود.سریع بلند شد از پله ها رفت پایین.استاد ول کن نبود.صدایش از توی بلندگو می آمدطبقه پایین:(محسن آقا!جماعت منتظر تلاوت شما هستند.تشریف بیاریدبالا.)
محسن تسلیم شد.پله هارا با تردید بالا رفت و اولین قرائت خودش را در جمع اجرا کرد.استاد جلسه صورتش را بوسید و یک نوار قرآن بهش هدیه داد. روی نوار عکس استاد مورد علاقه اش بود؛شحات محمدانور.محسن پایش را که گذاشت طبقه پایین،دوید طرف مامان و جایزه اش را نشان داد.مامان پیشانی بلندش را بوسید،پرسید:(اضطراب نداشتی؟)محسن بادی به غبغب انداخت:(نه.نمی خوام اضطراب داشته باشم.)
شهید #محسن_حاجیحسنیکارگر
منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۱۲ و ۱۳
🔻🔻🔻🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تـا ڪور شـود
هـر آن کـس کـہ
نـتـوان دیــد
جـانـم فـدای #سـیـد_علے
الـلـہــم احـفـظ قـائـدنـا الامـام الـخـامـنـہ ای
#لـبـیـک_یـاخـامـنہ_ای
#رهبر
#حامد_زمانی
🌷🌷🌷🌷
4_6042084391998457686.mp3
6.82M
🎼 ❤️ آوای مولود آسمونی
🎧 🌸 از سامی یوسف
🌺 #هفته_وحدت #میلاد_پیامبر_ص
از نوشته های زیبای شهید آوینی,,,
سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.
اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم
اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم!
نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه!
اما خبری از پول نبود…
به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!
گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!
گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت
و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی ، می رسونمت … .
خدای من!
من مسیر زندگی ام رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم
اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام …
فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت …
خدایا ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟
الهی و ربی من لی غیرک ...