✅ امام خامنه ای فرمودند :
چیزی که #قدرتمندترین آدم تاریخ، یعنی مولا امیرالمومنین(علیه السلام) را آنگونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود، وَاِلا همه ی مردم که بی دین نبودند؛ تحلیل سیاسی نداشتند.
#اطاعت_از_رهبری
#بصیرت
🔹چنگ برپیراهن #یوسف بزن
دیوانه وار✊
🔸ای زلیخا #عشق اگر رسوا نسازد
عشــ♥️ــق نیست...
✍پ.ن:
🌷شهید آوینی: #خون دادن برای امام خمینی باارزشتر است👌
💥اما خون دل خوردن برای #امام_خامنهای از آن هم باارزشتر✨ است.
#رهسپاریم_با_ولایت_تا_شهادت
#شهید_مرتضی_ابراهیمی 🌷
#شهید_امنیت
#شهدا
ای آنکه ز دامن تو کوته دستم
دیروز به پیشانی پیمان بستم
دیشب تا صبح با شهیدان بودم
ای کاش به آن قافله میپیوستم
💫 #مرحوم_محمدرضا_آقاسی 💫
❇️ ساده نگذر از ڪنار پوتینهای بیپا ڪه پاهایشان را برای تو جا گذاشتند ... !
⚪️ تا پای دشمن به ڪوچه و خیابان ،
به شهر ، روستا و خانههای ما باز نگردد ....
#یاد_شهدا_با_ذڪر_صلوات
#شهدایی
💠#مهاجران
#محسن
داستان اول
#کوچه_جوادیه
(۸)
💠مصطفی غلوش آمده بود مشهد.محسن شش سال بیشتر نداشت،همراه برادرش رفت حرم که غلوش را از نزدیک ببیندو قرائت زنده اش را بشنود.اما چیزی در آن محفل چشم محسن را گرفته بود،قرائت غلوش نبود،قرائت غلوش در حرم امام رضا(ع) بود.حرم آقا آن قدر در چشم محسن بزرگ بود که روی بزرگی غلوش سایه می انداخت.
خانه شان خیابان طبرسی بود،کوچه جوادیه،نزدیک حرم.صدای تلاوت قاری های حرم تا خانه آن ها می آمد.پیش خوانی اذان که شروع می شد،گوش های محسن تیز می شد سمت قرائت ها.می دانست بلندگوی حرم مال قاری های اسمی است.آن روز در محفل غلوش،آرزویی که خیلی وقت توی دلش داشت یک دفعه آن قدر بزرگ شد که به زبانش آمد.به مصطفی گفت(داداش من خیلی دوست دارم حرم امام رضا(ع)قرآن بخوانم).مصطفی از بلند پروازی محسن خوشش آمد،گفت(هر چی می خوای از خودش بخواه)محسن خواست و آقا پذیرفت. دوسال بعد صدای نازک هشت ساله اش توی صحن ها و رواق ها پیچید.
شهید #محسن_حاجیحسنیکارگر
منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۱۴ و ۱۵
🔻🔻🔻🔻
#کلام_شهید
«شیعه چه بد با غیبت مولایش خو کرده است»
ایــن آخـرین دسـت نوشتـہ ے آقــا حجــت بــود...
او خــو نڪـرد و شهید شـد
امــا ما خـو ڪـردیم و...
#شهید_حجت_الله_رحیمی 🌷
🍃🌹🍃🌹
✨
صبح شد
ظهر شد
غروب شد
شب شد
نمی خواهی
که برگردی ؟!
إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابینَ
بقره/۲۲۲
خدا از بنده اش انتظار بازگشت دارد ...♥️
#یک_حبّه_نور