⭕️ من ١۴ روز بیحجاب بودم
🔺دختری که دوباره حجاب را انتخاب کرد
🔹در ورودی ایستگاه مترو تئاتر شهر یک غرفه زده بودند و میز و صندلی گذاشته بودند. چند تا خانم چادری هم آنجا نشسته بودند. یکی از همان روزهایی که بیحجاب بودم، وقتی با دوستم خواستیم وارد ایستگاه مترو شویم، یکی از خانمها صدایمان کرد. آن روز هم موهایم را باز گذاشته بودم و خیلی از دور جلب توجه میکرد. وقتی ما را صدا زد، خیلی نگران شدم. با خودم گفتم: وای بدبخت شدم. چه کار میخواهد بکند؟ عجله هم داشتم. گفتم الان نگهمان میدارند. حالا بابا رو چه کار کنم؟... چون پدرم گفته بود: «ببین بیتا! هر طور میل خودت است. دوست داری بیحجاب بروی بیرون، برو اما اگر مشکلی پیش بیاید یا گرفتار شوی، من قدمی برایت برنمیدارم. من آبرو دارم. باید به عمویت یا مادرت بگویی بیایند دنبال کارت.»
🔸آن خانم ما را به داخل غرفه دعوت کرد. برایمان چای ریخت و بیسکوییت تعارفمان کرد. اما من بیشتر نگران شدم! گفتم: خدایا یعنی منظورش چیست؟! چه کار میخواهد بکند؟ بالاخره آن خانم شروع به صحبت کرد و گفت: «به نظرتان بهتر نیست یک مقدار از نظر ظاهری بهتر در جامعه حضور پیدا کنید که خودتان امنیت بیشتری داشته باشید؟»
🔹به نظرم این خیلی قشنگ بود. از ما سؤال کرد که آیا بهتر است یا بهتر نیست؟ امر نکرد. نگفت: باید آن کار را میکردی یا چرا این کار را کردی؟ بعد از تمام شدن صحبتش هم، یک یادگاری به ما داد. یک بسته که داخلش تسبیح و مهر نماز بود و خیلی قشنگ با روبان تزیینش کرده بودند. من هنوز هم آن را دارم. هدیه را به ما داد و گفت: «باز هم میل خودتان است.» صحبتش در همین حد بود و به نظرم خیلی خوب بود.
🔸آن تجربه ۱۴روزه، تجربه بدی بود و خیلی زود از این جریانها خسته شدم؛ به خاطر نگاههای بد و البته رفتارهای نامناسبی که دیدم. مثلاً فروشنده دکه روزنامه نزدیک خانهمان که گهگاه از او خرید میکنم، به خودش اجازه داد علناً یک پیشنهاد بیشرمانه به من بکند #انجمن_مدرسان_بیانیه_گام_دوم