#شهید_مدافع_حرم
#مجید_قربانخانی
#مجید_بربری
وقتی میفهمیم گردان امام علی رفته است. ما هم میرویم آنجا و میگوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آنها هم بهانه میآورند که چون رضایتنامه نداری، تک پسر هستی و خالکوبی داری تورانمی بریم و بیرونش میکنند. بعدازآن گردان دیگری میرود که ما بازهم پیگیری میکنیم و همین حرفها را میزنیم و آنها هم مجید را بیرون میاندازند. تا اینکه مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست ازآنجا برود. راستش دیگر آنجا را پیدا نکردیم (خنده) وقتی هم فهمید که ما مخالفیم. خالی میبست که میخواهد به آلمان برود. بهانه هم میآورد که کسبوکار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم. مادرم به شوخی میگفت مجید همه پناهجوها را میریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم. نگو مجید میخواهد سوریه برود و حتی تمام دورههایش را هم دیده است. ما روزهای آخر فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش میگیرد و بیمارستان بستری میشود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو نمیروی. حاضر نشد بگوید. به شوخی میگفت: «این مامان خانم فیلم بازی میکند که من سوریه نروم
راوی: خواهر شهید
😭وقتی این خاطرات میخونم به خودم میگم ما کجا سیر میکنیم،شهدا کجا را؟؟؟😔
🌙شبتون شهدایی