فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه شهادت شهید صدر زاده
🌹 شهید مدافع حرم حامد سلطانی در کنار شهید مدافع حرم محمد خانی
➕ شهیدان را شهیدان میشناسند...
مدافع حرم عمه سادات #حامد_سلطانی در چهارمین سالگرد شهید #محمدحسین_محمدخانی خودش را به رفیقش رساند.😔
ایشان در حال پاکسازی مناطق آلوده به مین در سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمدند.🕊
🌸شادی روح هر دو شهید صلوات🌸
ای دوست دست ما درماندگان را هم بگیر
اللهم ارزقنا شهادة...
4_5870455196747825193.mp3
5.43M
﷽
👆👆راوی،حاج حسین یکتا
#مرگ میخوای یاشهادت؟؟!!
حیف نیست بچه هیئتی به اربابش اقتدانکنه؟
🌺 دیدم تیر خورده توپیشونیش افتاده کف سنگر..
خیلی دلم سوخت
که تنهاشهیدشد
،کسی بالاسرش نبود..
ازغصه ی فکرش بیرون نمیرفتم
شب خوابشودیدم....👆
#حتما_مطالعه_شود 👌🌸
رفتم سر مزار رفقای شهيدم
فاتحه خوندم ،اومدم خونه,
شب تو خواب رفقای شهيدم رو ديدم...☺️
رفقام بهم گفتند :
فلانی ، خيلے دلمون برات سوخت😢
گفتم : چرا😳
گفتند: وقتی اومدی سر مزار ما فاتحه خوندی
ما شهدا آماده بوديم ...
هر چی از خدا می خوای برات واسطه بشيم..☺️
💔 ولی تو هيچی طلب نکردی و رفتی
خيلی دلمون برات سوخت😔
سر مزار شهدا حاجاتتون را بخواهید
برآورده میشه . 😍
👤 روايتگر :
حاج حسين کاجی
#اللهم_الرزقنا_شهادت🕊
سفارش علامه مجلسی در شب جمعه
علامه مجلسی فرمودند:
شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم،
" بسم الله الرحمن الرحیم، اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها. اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ "
بعد یک هفته مجدد خواستم، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه ندایی شنیدم، از ملائکه که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم...
قصص العلماء، ص 802
خـبـر آمـد خبـری نیـست…
هنـوز از غـم دوری دلـدار بـسـوز…
بـایـد ایـن جـمعه بیایـد، بایـد!
مـن دگـر خسـته شـدم از شـایـد!
اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج
#اقادلمتنگاستـــ برای توو❤️
زود تر بیا اقای من 😘
که این شهر به تو نیاز دارد 😍
راستی . . . .
خیلی دوست دارم🎀🎀🎀
توجه .....
دلت یه رفیق خوب می خواد
دلت اشوبه 😭😭
فکر می کنی تنها ترینی 😭😭😭
بیا اینجا که دردت اینجاست
یادت نره که اینجا اقا جون متنظرت 🕐🕑🕒🕓
💌💌💌💌💌💌💌💌💌
#روایتے_از_عاشقے
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
.
.
"ناصر…؟؟؟❤️"
_جانم...💕
امشب چقدر خوشگل شدے...❤️
.️
خندید...
صورتشو برگردوند...
رفت سمت ساکش و گفت...
"امشب چت شده اکرم…؟"
راه رفتنش با همیشہ فرق داشت…
حرف که زدنش...
منو یاد اولین باری مینداخت که خونہ حاج آقا دیده بودمش...
.
"ناصر…؟❤️"
_جانم...💕
"بهم قول میدی رفتے شفاعتمو بکنے...؟😢"
زل زد تو چشام و گفت... "اونے که باید شفاعت ڪنه تویی خانومم...❤️
اما اکرم جان...💕
جووون ناصر...
اگه نیومدم دنبال جنازم نگرد..."
سرمو گذاشتم رو پاش... باهق هق گریه گفتم…😭
"بس کن ناصر...
اینو ازم نخواه...💔
بذار یادگاری داشته باشم...😔"
مکثی کرد و سرمو گرفت بالا...
سفیدے چشاش سرخ شده بود...
گفت:
"میدونستے شهدایی که جنازشون برنمیگرده... حضرت زهرا(س) میاد پیش جنازشون...😭
دوست داری تو تشییع ناصرت...💕
حضرت زهــرا(س) باشه یا آدمای دیگه...؟😢"
بغضمو قورت دادم...
"باشه...قبول…
ولی یه شرط داره...
قول بده...
حوری های بهشتی رو که دیدی...
دست و دلت نلرزه...!"️
زد زیر خنده و گفت:
"امون از دست تو...❤️ حوری کیه بابا...
من اکرممو با دنیا عوض نمیکنم...💕"
گفتم:"آره میدونم ناصر… صورتاشونو که ببینی...
با اون لباساے حریر... دیگه اسم اکرمم یادت نمیاد...💔"
گفت:
"همه شونو میزنم کنار و میگم...
"برید...من فقط خانومم...💕
اکرممو میخوام...❤️"
دیگه نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم...
چشاشو ریز️ کرد و گفت: "اکرم...❤️
شهید شدم...گریہ نکنیاااا..."
قول ندادم…گریه کردم و گفتم :
"بسـه…مگه میشہ آدم تو یه روز...
همه کسش رو از دست بده و گریہ نکنه...😭"
دلم میخواست صبح نشہ...
دلم میخواست تا ابد کنارش همینطورے بشینم و…نگاش کنم…️
صبحونہ شو که خورد... سمیه رو بغل کرد و بوسید...❤️
گفتم:
"میذاری چادر سر کنم، باهات بیام دم در...؟"
خندید و گفت:
"من که حریفت نمیشم خانوم خونه م...💕"
وقتی رفت...دلم آشوب شد...
تو گوش سمیہ گفتم:
"مامانے...بابا ناصر رفتااااا...
خوب نگاش کن...💔
#شهید_ناصر_کاملی
❣