eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
519 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
شاهــنامهٔ فردوســی
ادامه : رستم که سخنان او را شنید گفت « اگر من بترسم همان بهتر که بمیرم » بخاطر این ننگ راهی دربار
لشکرکشی ایرانیان : روز دیگر کاووس به و دستور داد تا سپاه را آماده کنند ... صد هزار سوار آماده شدند و به دشت رفتند و خیمه زدند و زمین سراسر پر از اسبان و فیلان جنگی بود ... از صدای بلند طبل های جنگی دشت مانند دریا موج میزد و شمشیر ها و زره ها مانند آتشی در آسمان در پشت پردهٔ گرد و غبار می‌درخشیدند... و این سپاه چنان ادامه یافت تا مقابل در رسید و به خبر دادند که سپاه آمده و سهراب با شنیدن این خبر سریع به پشت بام رفت و سپاه را نگاه کرد و تا در دشت چنان لشکر عظیمی را دید لحظه ای ترس دلش را گرفت و به گفت « بسیار جنگاور و سردار هستند ... اگر خورشید و ماه یاری ام کنند لشکرشان را در هم خواهم پیچید و از بخت خوب پیروز میشویم » سهراب ترس را از دلش بیرون کرد و شادان از بام پایین آمد و جام شرابی را خواست .... سوی دیگر لشکر ایران بر پشت دژ خیمه زده بودند ... وقتی خورشید غروب کرد و شب شد تهمتن نزد شاه آمد و گفت « اگر شاه دستور دهد من بی لباس جنگ بیرون روم تا ببینم این سردار جدید کیست » گفت « این کار توست » و هم یک لباس ترکی پوشید و مخفیانه وارد دژ شد و مجلس جشن آنها را نگاه کرد... سهراب را دید که کنارش هومان و نشسته بودند ... آنگاه دید که سهراب مانند سروی بلند است و دو بازویش به اندازه ران شتر است و سینه اش مانند سینه شیر و چهره اش مانند خون سرخ است و در اطرافش صد دلیر از ترکان هستند ... همان هنگام ژنده زرم ( پهلوانی تورانی ) خواست تا برای دستشویی از مجلس دور شود و چو از کنار دیگر ترکان بیرون آمد رستم را دید که پهلوانی بسیار درشت اندام بود ... @shah_nameh1