شاهــنامهٔ فردوســی
گفت و گوی #سام با #سیندخت : وقتی سیندخت نزد سام نریمان رسید هویت خود را افشا نکرد ...یکی از کاراگه
ادامه داستان:
#سیندخت که سوگند #سام را شنید زمین را ببوسید و برخاست و حقیقت را گفت که « ای پهلوان من از خویشان ضحاک هستم زن #مهراب و مادر #رودابه ماهروی که #دستان برایش جان میفشاند... همه ما بر تو آفرین خواندیم و بنده شاه هستیم اکنون من آمدم تا بدانم قصد تو چیست و چه کسی را از کابل دشمن و دوست میدانی.. اگر ما گناهکار و بد گوهریم و سزاوار پادشاهی تو نیستیم من اینک نزد تو هستم می خواهی بکش و میخواهی اسیر کن و دلت هم برای بیگناهان کابل نسوزد » وقتی پهلوان سخنان او را شنید و در مقابلش زنی روشنفکر و با دانش دید که رویش مانند بهار و قدش مانند نی باریک است چنین پاسخ داد « پیمان من درست است حتی اگر جانم هم از دست بدهم تو و کابل و خویشانت تندرست خواهید ماند و من هم با اینکه زال با رودابه ازدواج کند موافقم اگرچه شما از نژاد دیگری هستید اما برای خودتان پادشاهی دارید و این ننگ نیست چنان آفریده شدیم یکی در فراز و یکی در نشیب، من اکنون یک نامه برای شاه نوشتم و زال و همراهان نامه نزد منوچهر شاه رفته است اگر شاه بزار پاسخ دهد و دل آن پروردهٔ مرغ را شاد کند عروسی برگزار خواهد شد... اکنون شما روی آن بچه اژدها( رودابه ) را برای ما نیز نمایان کنید» سیندخت به او گفت « اگر پهلوان ما را خوشحال کرده و به کاخ ما بیایند از ایشان استقبال کرده و شهر را پیش او جان نثار خواهیم کرد» وقتی سیندخت سام را خندان دید و فهمید کینه از بین رفته پیام رسانی را برای مهراب فرستاد که اصلاً خودت را ناراحت نکن و کابلستان را برای مهمانمان سام آماده کن که من هم به زودی خواهم رسید ...روز دوم چو خورشید نمایان شد سیندخت از خواب بیدار شد و به درگاه سام رفت آنان سیندخت را ماه بانوان میخواندند بیامد نزد سام و در مقابلش تعظیم کرد و زمان درازی با او سخن گفت و گفت که مهراب مشتاق آمدن مهمان است ... سام یل به او گفت حالا برگرد و هر آنچه اتفاق افتاد را به مهراب بگو سپس سام بسیار گنجها و چهارپایان را به سیندخت بخشید دستش را به دست گرفت و با او پیمان بست که دختر او با زال ازدواج کند و هر دو شاد باشند سپس با ۲۰۰ مرد او را به #کابلستان فرستاد....
@shah_name
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سکته ناقص فردوسی پس از دو دقیقه حضور در تهران!
@shah_name
شاهــنامهٔ فردوســی
۱ این حرف بی پایه اساس تر و چرت تر از اونه که واکنش داشته باشه ولی خب شب برگشته و با لطف یزدان دهان
#توضیح
۱ خب در پاسخ به ایشون باید بگم که #شاهنامه_ابومنصوری که منبع شاهنامه فردوسی بوده نوشتهٔ یک شخص خاص نیست بلکه ابومنصور به دستور عبدالرزاق جمعی از بزرگان خراسان رو جمع کرده و این داستان ها طبق گفته های چندین نفر نوشته شدن ...
که اونا هم باز از منابع خدای نامه های ساسانی بودن ...
دوما به نظم در اوردن یک متن به خودی خود کار خیلی سختی هست مخصوصا متنی به اون عظمت و قدمت با رعایت تمام اصول داستان نویسی...
سوما کار فردوسی صرفا قصه گویی نبوده وگرنه اصلا به فردوسی حکیم شهرت نداشت ... او دید جالب معنوی هم در شاهنامه داره که گذشتگان بهش حکیم میگفتن و الان هم بسیاری از صاحب فضل ها و صاحب سخنان چه ایرانی و چه خارجی ایشون رو تمجید کردن ...