✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه🌹
قسمت ۳۵
*═✧❁﷽❁✧═*
#دار_الشفاء
حضرت امام درجمله ی بسیارمهم وزیبایی می فرمایند:....این قبورشهدا🌷تا ابد دارالشفاء خواهند بود.یعنی راه را به آیندگان نشان می دهند که برای حل مشکلات دین و دنیای خود به سراغ چه کسانی بروید👌
احمدآقا تا زمانی که زنده بود مانند یک طبیب به دنبال بندگان خداوند متعال بود تا دست آن ها را بگیرد و راه آسمان را به آن هانشان دهد✅خداوند متعال هم شهدا را زنده خطاب کرده.
پس او اکنون هم به دنبال هدایت هست.اگرکسی دراین دوران هم به سراغ او برود یقیناً دست خالی برنمی گردد💯
من تا روزهای آخر همیشه همراه احمدآقا بودم.به یاد دارم یک روز ازمریضی😷 مادرم به احمدآقا شکایت کردم. گفتم : هر کاری کردیم مادرم خوب نشده☹️دکترهاجوابش کردن و بعد گریه ام 😭گرفت.
احمدنگاه خاصی به چهره ی من انداخت وگفت:ناراحت نباش,مادرت خوب می شه🙂فردای آن روزمادرم دیگردچاربیماری نشد تا یک سال بعد.سال🗓 بعد و در روزهای آخری که بااحمدآقا بودیم دوباره رفتم سراغ احمدآقا.به خاطرمریضی مادرم ناراحت 😔بودم.لبخندی😊 زدوگفت:خوب می شه ان شاءالله,وبعدبه طرزعجیبی مادرم خوب شد😍یک سال ازشهادت احمدآقاگذشت.دوباره مریضی مادرم برگشت.حال مادرم بسیاربدتر🤒شده بود.این بار رفتم سرمزار احمدآقا در بالای قبر شهیدچمران.گفتم احمدآقا فدات بشم این بیماری مادر ما شده یک سال یک سال😳شما زنده ای و از همه چیزخبرداری .شما ازخداوند متعال بخواه مریضی مادرم برای همیشه حل بشه!این راگفتم و برگشتم.احساس می کردم که دوباره احمدآقا لبخندی 😊زده وگفته خوب می شه ان شاءاالله!مادرم فردای آن روزخوب شد.همه ی پزشکان ازمادرم قطع امیدکرده بودند.امّابه دعای احمدآقامادرم شفایافت👌مادرم باگذشت سال هاازآن ماجرادیگر دچار مریضی نشد!هرسال دوم عید به منزل شهدای مسجد به خصوص شهیدنیری می رویم.
امسال یکی ازبچه های بسیجی جوان👱,اسرارداشت به همراه مابیاید.وقتی به منزل شهیدنیری آمد برای من گفت: من هفت سال پیش ازدواج💞 کردم.امّابچّه دار نمی شدم.تا اینکه یک باربه توصیه ی بسیجیان قدیمی مسجد🕌به سراغ مزارشهیدنیری دربهشت زهرا(سلام الله علیها)رفتم.شنیده بودم که نزد خداوند متعال خیلی آبرو دارد برا همین گفتم:من اعتقاد دارم شما زنده اید و به خواست خداوند متعال میتوانید گره از کار مردم بازکنید💯بعد از او خواستم دعا کند که خداوند متعال به من هم فرزندی بدهد.این بنده ی خدامکثی کردوباصدای بغض آلود😢ادامه داد:بعدازآن ماجرا,خانم بنده باردار شد و چند روزقبل فرزندان دوقلوی من به دنیاآمدند😍
از این دست ماجراها بسیار از زبان دوستان وآشنایان وحتی کسانی که ایشان را نمیشناختند شنیده ایم🍃
👈 ادامه دارد... 🔜👉