عصری داشتم میرفتم خیابون، پسرم که روی مبل دراز کشیده بود تا فهمید دارم میرم بیرون گفت: مامان فردا ورزش دارم آقامون گفته حتماً با کفش مناسب بریم. یه جفت کفش ورزشی هم برای من بخر. گفتم پس پاشو حاضر شو خودتم بیا. گفت: حال ندارم مامان خودت بگیر دیگه.
خریدهامو انجام دادم. یه کفش هم برای پسرم خریدم. وقتی از توی کارتن درش آورد بی اختیار پرتش کرد سمتم. ماماااان! این چیه آخه؟؟؟ صد رحمت به کفشهای میرزا نوروز.😠
بعدش هم رفت توی اتاقش.
منم کفش رو از کارتن درآوردم. جفت کردمدگذاشتم جلوی در که صبح بپوشه. فقط یه یادداشت نوشتم گذاشتم داخل کفشش.
کسی که زحمت انتخاب صحیح را نمیکشد، باید تسلیم انتخاب دیگران باشد.
#انتخابات
#رأی_میدهم
#حرف_حساب
🌷
#کتاب_صوتی
🎙 کتاب گویای «خار و میخک»
🔻 کتاب #خار_و_میخک که شهید مقاومت #یحیی_سنوار در زندانهای رژیم غاصب نوشته است .
از اینجا بشنوید👇
https://player.iranseda.ir/book-player/?g=643988&w=43&VALID=TRUE
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ طوری نماز میخواند که...
🔻 حالش وقتی میایستاد پای نماز، مثل حال کسی بود که میایستد مقابل معشوقش. دیگر فقط معشوق را میبیند. دیگر هر چیزی جز روی او، جز بوی او، جز طلوع نگاه او، جز کلمات روحبخش او... نه میشنود، نه میبیند، نه میخواند، نه میداند.
🔸 خدا میشود محبوب، مهدی حبیب. شاید هم گاهی مهدی محبوب بوده برای خدا. خدا میخواسته مهدی را، خیلی هم میخواسته! این را از شدت علاقهٔ دوستانش میگویم؛ خدا شیفتهٔ یکی بشود، شیفتگانش را زیاد میکند. ولی باز هم مهدی خودش کشتهٔ خدا بوده است. یکطوری نماز میخوانده، قرآن زمزمه میکرده که فقط کسی که یکی را تا حد جان بخواهد، اینطور او را میخوانَد.
📚 از کتاب #عشق_و_دیگر_هیچ؛ بر اساس خاطراتی از عارف بزرگ #شهید_عبدالمهدی_مغفوری
📖 ص ۱۰۶
✍ #نرجس_شکوریانفرد
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f