eitaa logo
.......
4 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
103 فایل
.....
مشاهده در ایتا
دانلود
. شانگهای بده؛ بریکس بده؛ آزاد شدن ۱۷ میلیارد ایران تو کره و عراق بده؛ اصلاح نظام مالیاتی بده؛ افزایش روابط با همسایه‌ها بده؛ فروش روزانه چندین میلیون بشکه بده؛ افزایش صادرات غیرنفتی بده؛ پر شدن خزانه بده فقط خوبه 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
😂😂😂😂
49.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 رونمایی از سرود جدید هیئت دهه نودی ها مع الحسین علیه السلام 🇮🇷به کانال رسمی رویش دهه نودی ها بپیوندید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1780940979C029916f31e
.......
#ماهور🌙! #پارت_۱۵ واقعا مهمونا وضعیت بدی داشتن.احترام بانو سالی چند بار مراسم می گرفت اما مهمونای
ماهور🌙! آراد با انگشتش به هانیه اشاره کرد و گفت : با اجازه ت این ندیمه تو در عوض جایزه ام میبرم آروین نگاهی به هانیه انداخت و پوزخندی زد. _ باشه مال تو به چهره رنگ پریده هانیه نگاهی انداختم . هردومون شوکه شده بودیم . از اون فاصله بهم خیره شوده بود و با چشماش بهم التماس میکرد.با خودم گفتم شاید درحد یه شوخی بوده و از یادشون بره اما بعد از چند دقیقه آراد از جاش بلند شد و سمت هانیه رفت. نمیدونستم میخواد چیکار کنه که دست هانیه رو شکار کرد و کشید. +بیا بریم هاینه رو دیدم که درتلاش بود تا دستاش رو از حصار اون مرد خارج کنه. دیگه طاقت نداشتم دست روی دست بزرام و اون صحنه رو نگاه کنم.با قدم های تندم خودم رو به هانیه رسوندم و روبه آراد گفتم : هعی آقا چیکار می کنی؟ آراد که انگار از لحن و اعصبانیتم تعجب کرده بود با تمسخر گفت : نکنه باید ازت اجازه میگرفتم؟ همه قدرتمو جمع کردم و دست هانیه رو از دست اون مرد بیرون کشیدم و جلوش ایستادم. _حد خودتونو بدونید ما عروسک نیستیم جناب آراد با اعصبانیت گفت : برای من شیر شدی ؟ آدمت میکنم صدامو صاف کردم و بلند گفتم : بهتره یه فکری برای خودتون بکنید که غریضه حیوانی دارید. آراد که حسابی داغ کرده بود دستشو بالا آورد و سیلی محکمی به گونه ام زد.دستمو روی گونه ام گرفتم و تیز نگاهش کردم. +عوضی اون چشاتو درمیارم تا خواست دوباره به سمتم هجوم بیاره با صدای احترام بانو سرجاش ایستاد. _ چیکار دارید میکنید ؟ آراد به سمت احترام بانو که انگار تازه وارد پذیرایی شده بود اومد و گفت : بانو داشتم این ندیمه گستاختتونو ادب میکردم. احترام بانو نگاهش به منو و هانیه انداخت و گفت : اونا خدمتکارای من هستن اگرم بی ادبی کرده باشن خودم باهاشون برخورد میکنم نیازی به برخورد شما نیست با حرف احترام بانو متعجب نگاهش کردم.باورم نمیشد احترام بانو اینجوری آراد رو توی جمع ضایه کرده باشه.آراد خواست حرفی بزنه که احترام بانو پرید وسط حرفش _این رفتار از یک نجیب زاده اون هم در جمع خیلی ناشایسته بهتره دیگه اینجا نمونید آراد که انگار فهمید منظور احترام بانو چیه سالن رو با خشم ترک کرد.. 🔗⃟🌸|⇢ب قلمـ حنین♪٭
.......
ماهور🌙! #پارت_۱۶ آراد با انگشتش به هانیه اشاره کرد و گفت : با اجازه ت این ندیمه تو در عوض جایزه ا
🌙! احترام بانو از همه ی مهمونا عذر خواهی کرد و به ما اشاره کرد که بریم.دست هانیه رو گرفتم و با عجله به آشپزخونه رفتیم. هاینه که انگار تا حالا بغضشو خفه کرده بود شروع کردن به گریه کردن.یاسمین با دیدنمون جلو اومد و میخکوب شد.دستی به گونه ام کشید و گفت : چیشده چرا صورتت اینقدر سرخ شده؟ هاینه که انگار تازه یادش اومده بود سیلی خوردم گونم رو بوسید و گفت : الهی بمیرم ببخش منو لبخندی زدم و گفتم : نه چیزی نشد که یاسمین همچنان مبهوت بود اما وقتی حال بد مارو دید سوال پرسیدن رو کنار گذاشت و برامون آب آورد و هانیه هم بعد از چند دقیقه آروم شد و موضوع رو براش تعریف کرد... هرچند احترام بانو جلو جمع از ما دفاع کرد ولی بعد از رفتن مهمونا حسابی از خجالتمون دراومد و تنبیهمون کرد. تا یک ماه حق بیرون رفتن از عمارت نداشتیم و از مرخصی گرفتن محروم شدیم.شبا با اون خستگی اجازه استراحت نداشتیم و باید به نظافت اتاقای دیگه می رسیدیم. و.. خمیازه ای کشیدم و نگاه خستم رو به ساعت دادم. _ هانیه نیم ساعت دیگه میتونیم بخوابیم. لبخند بی جونی زد و گفت : تو عمرت فکر میکردی اینقدر برای خوابیدن اشتیاق داشته باشی؟ دستمالمو از روی زمین برداشتم و سراغ آینه رفتم. _ نه واقعا هانیه با لحن غمگینی گفت : شرمنده تم تو بخاطر من مجبوری بیخوابی بکشی خندیدم و لپشو کشیدم. _ دیونه یعنی میخوای بگی رفقات ما قد یک بیخوابیم نیست؟ بغلم کرد و گفت : ممنونم ازت تو آغوشم فشوردمش و بعد از کلی کار ساعت سه شب به رخت خواب رفتیم .. با صدای یاسمین که غر میزد بزور چشامو باز کردم. _چته یاسمین؟ با دست تکونم داد. +چرا بیدار نمیشی ماهور شکوه خانم الان میاد سراغمون با کلافگی گفتم : بابا ما دیشب تا سه کار میکردیم بزار یکم بخوابم +میدونم دورت بگردم ولی الان اگه شکوه بیاد پایین خیلی بد میشه ها پاشو خوشگل خانوم پاشو سرمو از روی بالشت بلند کردم . _باشه بابا حالمو بهم زدی چه زبونیم داری تو بلند بلند خندید و گفت : نه که توام بدت اومد؟تا قربون صدقت رفتم بلند شدی متکامو به سمتش پرت کردم که جا خالی داد و صدای خنده ش بالا تر رفت. +اینجا امنیت جانی ندارم من میرم تو ام زود بیا _باشه ترسو جون برو زود زبونشو بیرون آورد و با تمسخر و خنده گفت : ترسو خودتی تا خواستم بالشت دوم رو بردارم و به سمتش پرت کنم از در اتاق بیرون رفت ... احترام بانو به همراه شکوه خانم و چندتا از خدمتکارا از جمله هانیه به عمارت شمال پیش ارباب بزرگ رفتن.احترام بانو همه ی امور و اختیار عمارت را به ارباب آروین سپرد . دلم می خواست اربابم باهاشون بره اما انگار راحت شدن از شر این آدم به این راحتیا نبود... 🔗⃟🌸|⇢ب قلمـ حنین♪٭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 🔻استاد رحیم‌پور 🔻حجاب یعنی دفاع از عشق 💠 کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان اصفهان 🌐 @isfsetad
-در زیر خیمه اش همه یک خانواده ایم
راست میگن خواب و خیال شده کربلا💔!
هر کجا نام حسین است ، همان‌ جاست بهشت . . ((:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ خوشمزه ترین زائر اربعین 🔹‌ اینا تربیت شده ی مکتب اهل بیت هستن که اینقدر پاک و معصوم اند، چیزی که وحوش ززآ ازش تنفر دارن @haj_rezaaebrahimi