eitaa logo
🌻لَبخْندِ هادے🌻
85 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
8 فایل
خنده ات طرح لطیفےست که دیدن دارد نگاهتان را گره بزنید به لبخند شهدا @shahadat313barayagha لطفا با ذکر صلوات وارد بشید هروز احادیث"زندگی نامه شهدا"داستانهای کوتاه شهدایی و..... با بیت الشهدا همراه باشید با ذکر صلوات🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🔰روزی با ایشان  به رفتیم تا  برای فاتحه بخوانیم. ابتدا در تابوت هایی که درکنار قبور شهدا بود ، به اتفاق یکی از دوستان دیگر که با هم بودیم لحظاتی را در درون تابوت ها  دراز کشیدیم ،تا حس شهید شدن را در فکر و ذهن خود تجربه کرده باشیم !😔 و بعد عباسعلی با اشاره به قبریکی از شهدا ، گفت:من هم روزی شهید می شوم و اینجا می خوابم!😳 و ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻫﻢ ﺷﺪ... 🌷 📘کتاب ریاضی سال سوم راهنماییش ،راقبل ازرفتن به جبهه ازاوگرفته بودم... بعدازشنیدن خبر شهادتش،بلافاصله به اتاق رفتم و کتاب را برداشتم  و با اشک و آه دست خط او رادرکتاب نگاه می کردم وصفحات کتاب رایکی یکی ورق می زدم که متوجه شعرعجیبی در  صفحه آخر این کتاب شدم .😳 📝 بادست خط خودش این شعر را نوشته بود: تا هستم ای رفیق ندانی کیستم !          وقتی روم که دانی کیستم !😓 🌹🌷🌹🌷 # ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🌺 🌺🌿🕊 از تهران تا سوریه برای دوستانش فرازهایی از خطبه جهاد نهج البلاغه را می‌خواند. قرآن تلاوت می‌کرد، گاهی ذکر می‌گفت، شعر و مداحی زمزمه می کرد: ... سائل بی دست و پایم آقا پناهم می‌دهی ... شهید گمنام سلام😔 🌺🌿🕊 خیلی شوخ طبع بود. بعضی از حرف‌های جدی را هم به شوخی می‌زد. نشاط مجلس بود طوری که وقتی نبود جای خالی اش حس می شد. با این حال اهل لغو نبود. شوخی هایش هم حساب شده بود. 👌 🕊🌺🌿 برا حمایت از دین جانش را می‌داد. نترس و شجاع بود. جایی رد پایی از افراطی گری مذهبی دیده، و تمام قد کمر به روشن گری بسته بود. در دفاع از ولایت فقیه حتی از آبرویش مایه گذاشت. ☝️ شبی به شدت تهدیدش کردند، رفقای محسن نگران بودند مبادا آسیبی ببیند، توصیه کردند کردند تنها رفت وآمد نکند ولی در جواب با همان لحن همیشگی گفته بود: «آدم یک بار بیشتر نمی میرد، من تا خدا را دارم از کسی ترسی ندارم» و با شجاعت تنها در مسیر تردد کرد.💔 🕊 ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🌱١٨ سالھ بود ڪه در منطقه عملیاتے سر پل ذهاب به شهادت رسید. اما پیڪرش برنگشت.😞 یڪ سال بعد ، به خواب مادرآمد و نشانے پیڪرش را داد  ڪه در ڪدام منطقه قرار دارد . طبق همان نشانے تفحص شد و به زادگاهش بر گشت 🌹🌷🌷🌹 ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
✍برشی زیبا از وصیت شهید.. 🖌درخت انقــلاب براے سیراب شدن احتیاج به خون دارد واماممان صداے هل من ناصر ینصرونے میزند.  ما مےتوانیم با نثار خون خود ڪه در مقابل اسلام ناچیز است ، زمینه حڪومت حضرت مهدی(عج) را فراهم نماییم. در این سرزمین همانند جنگــهای بدر و خندق در صدر اسلام، احساس مے کنیم ڪه در ڪنار پیامبریم و هر لحظه در جلو چشمم امام زمانم را مے بینم و امیدوارم ڪه لیاقت این را داشته باشم ڪه در رڪابش به شهادت برسم.💔 🌹🌷🌹🌷 ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🔸همه می‌خندیدند و می‌گفتند: اینجا هتل همدانی است، یعنی اینقدر با همه خودمانی، صمیمی و راحت بودند. 🔹هر کسی هر کار ومشکلی داشت، اولین جایی که می‌آمد، منزل ما بود و ایشان هم با رویی خوش برخورد می‌کرد. 🔸با آن همه خستگی که از سرکار می‌آمد، اگر میهمان در خانه بود، یک وقت تا ساعت یک یا دو می‌نشست. گرم و صمیمی‌ بود و هر چه در خانه بود، با جان و دل در اختیار همہ می‌گذاشت اینطور نبود که خودش را برای کسی بگیرد و یا در جمعی از خود حرفی بزند.... دشمنان ما نمی‌دانند و نمی‌فهمند که ما برای شهادت مسابقه می‌دهیم و وابستگی نداریم و اعتقاد ما این است که از سوی خدا آمده‌ایم و به سوی او می‌رویم. 📎حبیب حرم 🌷 #رفیق_شهیدمـ ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🌷مادر بهنام در بیان خاطره ای از این شهید می‌گوید: 🍃هنگام آغاز جنگ تحمیلی بهنام سیزده سال و هشت ماه داشت... نخستین فرزندم بود... او در دوازده سالگی به من میگفت: میخواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم...✨ ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌷🌹🌷🌹 ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
ع 🏴🏴🏴 از صدای گریه بیدار شدم. 😭 جمشید بود... خطاب به امام حسین می گفت: آقا مگه من چه خلافی کردم که مرا نمی طلبی❓ صبح خندان بود. گفت :آقا را در خواب دیدم.بهم گفت نگران نباش تو را امروز می طلبم. چند ساعت بعد شهید شد، پیکرش هم ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺖ مفقود ماند. 🏴🌹🏴🌹🏴 ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
شهیدانه🥀 دفعه دومی که می‌خواست کربلا برود، به او گفتم: «حسین جان! ما کربلا نرفتیم. ما پدر و مادرت هستیم. ما را هم کربلا ببر». سال بعد، ما را هم کربلا برد.😊 اصلاً اهل بازار رفتن و خرید کردن نبود. در نجف در راه که به زیارت می‌رفتیم به مغازه‌ها و مردمی که خرید می‌کردند نگاه می‌کردم. گفت: «مامان! از این که مردم اینجا می‌آیند و کفن می‌خرند و تبرک می‌کنند یا آب فرات را به‌عنوان تبرک می‌برند، بدم می‌آید». گفتم: «مگر بد است»؟ گفت: «مگر امام حسین (ع) کفن داشت؟ این آب را باید روی آب ریخت. آب زمزم را باید برای تبرک برد». حالا فکر می‌کنم و می‌بینم چه می‌گفته و به چه چیزهایی فکر می‌کرده است. چقدر فکرش بالا بوده؛ یک روز این جریان را برای پدرش تعریف کردم، پدرش هم می‌گفت: «این چیزها به فکر من که پدرش هستم، نمی‌رسد»💔 🌹 🕊 ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
شهیدانه🥀 دفعه دومی که می‌خواست کربلا برود، به او گفتم: «حسین جان! ما کربلا نرفتیم. ما پدر و مادرت هستیم. ما را هم کربلا ببر». سال بعد، ما را هم کربلا برد.😊 اصلاً اهل بازار رفتن و خرید کردن نبود. در نجف در راه که به زیارت می‌رفتیم به مغازه‌ها و مردمی که خرید می‌کردند نگاه می‌کردم. گفت: «مامان! از این که مردم اینجا می‌آیند و کفن می‌خرند و تبرک می‌کنند یا آب فرات را به‌عنوان تبرک می‌برند، بدم می‌آید». گفتم: «مگر بد است»؟ گفت: «مگر امام حسین (ع) کفن داشت؟ این آب را باید روی آب ریخت. آب زمزم را باید برای تبرک برد». حالا فکر می‌کنم و می‌بینم چه می‌گفته و به چه چیزهایی فکر می‌کرده است. چقدر فکرش بالا بوده؛ یک روز این جریان را برای پدرش تعریف کردم، پدرش هم می‌گفت: «این چیزها به فکر من که پدرش هستم، نمی‌رسد»💔 🌹 🕊 ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
❂○° °○❂ اي پدر و مادر عزيزم اگر سعادت شهادت نصيبم شد بر بدنم گريه نکنيد و به برادران و خواهرانم توصيه مي کنم که فقط راه اسلام را بروند و هدفشان خدا باشد و سلام به همه دوستان و آشنايان و مي دانيد که دنيا وفا ندارد و مردن در بستر را براي خودم ننگ مي دانم چون اسم من سرباز اسلام است. وصيت آخر مرا با لباس نظامي دفن کنند. به اميد پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني... 🌷 🌹🌷🌹🌷
🔆 پدر بزرگ اسم نوه اش را انتخاب کرد، اما بابای بچه اصرار داشت اسم پسرش به «الله» ختم شود. پدر بزرگ قرآن برداشت، نشست بالای سر نوزاد. قرآن را باز کرد: «قَال انِّی عبْد اللَّه آتَانِي الْكِتَاب وَجَعلنِي نبيّا». اسمش را گذاشتند عبدالله ✅ شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی، نماینده امام در قرارگاه خاتم الانبیا 🍃🌹🍃🌹
۱۲آبان ماه سالروز شهادت ، شهیدی که ۳۸ سال قبل در چنین روزی به شهادت رسید و دیروز شد! ✅این شهید ده سال قبل در باغ موزه دفاع مقدس دفن شده بود و با آزمایش، هویت او مشخص شد. 🌷مادر گرامی او سالها عاشقانه منتظر فرزند بود و چند ماه قبل به فرزندش ملحق شد... ✨این شهید همان انسان وارسته و عاشقی بود که در مراسم ختم او باادب نشسته بود و بعدها خبر داد که امام زمان عج در مراسم ختم شهید جمال حضور داشتند... 🌹شادی روح مطهرش صلوات