#قسمت_چهل_و_ششم🌷
#قدم_های_آخر
این اواخر کمتر حرف می زد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول خودسازی بود. از خودش کمتر می گفت. به توصیه های کتب اخلاقی بیشتر عمل می کرد. هادی عبادتها و مسائل دینی را به گونه ای انجام می داد که در خفا باشد.
کمتر کسی از حال و هوای او در نجف خبر داشت. او سعی می کرد خلوت خود را با مولای متقیان امیرالمومنین(ع) حفظ کند.
هادی حداقل هر هفته با تهران و دوستان و خانواده تماس می گرفت و با آنها بگوبخند داشت، اما در روزهای آخر تغییرات خاصی در او دیده می شد. شماره همراه خود را عوض کرد. می گفت می خواهم بیشتر در خلوت خودم باشم.
آخرین بار با یکی از دوستانش تماس گرفت. هادی پس از صحبت های معمول به او گفت: نمی خوای صدای من رو ضبط کنی؟! دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی!
به یکی از دوستان طراح هم گفته بود: من چهره جذاب و خوبی ندارم، اگه توانستی یه طرح قشنگ از عکس های من آماده کن! بعدها به درد می خوره!
با اینکه بارها در عملیات های گروه های مردمی از طرف سپاه بدر عراق شرکت کرده بود، اما وصیت نامه اش را قبل از آخرین سفر نوشت! درست در روز 19 بهمن 1393، یعنی یک هفته قبل از شهادت.
وصیت نامه کاملی نوشت که توصیه های بسیار خوبی در آن داشت. عجیب اینکه بیشتر درخواست های او که در وصیتنامه آورده بود به طرز عجیبی اجرا شد.
او بعد از تکمیل وصیتنامه راهی مقر نیروهای مردمی شد. اینقدر عجله داشت که سجاده اش در اتاق او همینطور باز ماند! بعد هم با دوستانش عازم سامراء گردید.
آنها در عملیات پاکسازی مناطق اطراف سامراء حضور فعال داشتند. نیروهای مردمی در چند عملیات قبلی با کمک مشاوران ایرانی توانسته بودند مناطق مهمی نظیر جرف الصخر را از دست داعش پاکسازی کنند.
هادی به همراه دیگر مدافعان حرم، حدود 20 کیلومتر جلوتر از حرم عسکریین در سنگرها حضور داشتند.
آنها بیشتر شبها را به حرم می آمدند و آنجا میخوابیدند. هادی هم که موقعیت خوبی پیدا کرده بود از فضای معنوی حرمین سامراء به خوبی استفاده می کرد.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه وخاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈