✍ابراهیم در مقابل #خدا برای خودش شخصیتی نمیدید. هرکاری میتوانست برای #رضای_خدا انجام میداد.
💢 یکبار وارد مسجد شدم. میخواستم به دستشویی بروم. دیدم دو نفر دیگر از زیرزمین برگشتند و گفتند چاه دستشویی گرفته. برای نماز #برمیگردیم به خانه!
💢 من هم خواستم برگردم که همون موقع ابراهیم رسید. وقتی ماجرا را شنید آستینش رو بالا زد و رفت توی زیر زمین و در رو بست! یک ربع بعد در را باز کرد. چاه دستشویی رو #باز کرده بود و همه جا رو #شسته و تمیز کرده بود!
💢ابراهیم خودش رو درمقابل خدا کوچک میدید و #افتادگی داشت. خدا هم در چشم مردم، به او #عظمت_عجیبی داد!
📚سلام برابراهیم
#من_غدیرےام
#لبخند_هادے
#رفیق_شهیدمـ
هشت گام رفاقت باشهدا
#گام_اول
نــام :
ابراهیم
نـام خـانوادگـی :
هادی
نـام پـدر :
حسین
تـاریخ تـولـد :
۱۳۳۶/۰۲/۰۱
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود
#من_غدیرےام
#لبخند_هادے
#رفیق_شهیدمـ