eitaa logo
🌻لَبخْندِ هادے🌻
85 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
8 فایل
خنده ات طرح لطیفےست که دیدن دارد نگاهتان را گره بزنید به لبخند شهدا @shahadat313barayagha لطفا با ذکر صلوات وارد بشید هروز احادیث"زندگی نامه شهدا"داستانهای کوتاه شهدایی و..... با بیت الشهدا همراه باشید با ذکر صلوات🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ابراهیم در مقابل برای خودش شخصیتی نمیدید. هرکاری میتوانست برای انجام میداد. 💢 یکبار وارد مسجد شدم. میخواستم به دستشویی بروم. دیدم دو نفر دیگر از زیرزمین برگشتند و گفتند چاه دستشویی گرفته. برای نماز به خانه! 💢 من هم خواستم برگردم که همون موقع ابراهیم رسید. وقتی ماجرا را شنید آستینش رو بالا زد و رفت توی زیر زمین و در رو بست! یک ربع بعد در را باز کرد. چاه دستشویی رو کرده بود و همه جا رو و تمیز کرده بود! 💢ابراهیم خودش رو درمقابل خدا کوچک میدید و داشت. خدا هم در چشم مردم، به او داد! 📚سلام برابراهیم
هشت گام رفاقت باشهدا نــام : ابراهیم نـام خـانوادگـی : هادی نـام پـدر : حسین تـاریخ تـولـد : ۱۳۳۶/۰۲/۰۱ باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود