eitaa logo
🌻لَبخْندِ هادے🌻
85 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
8 فایل
خنده ات طرح لطیفےست که دیدن دارد نگاهتان را گره بزنید به لبخند شهدا @shahadat313barayagha لطفا با ذکر صلوات وارد بشید هروز احادیث"زندگی نامه شهدا"داستانهای کوتاه شهدایی و..... با بیت الشهدا همراه باشید با ذکر صلوات🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌍 ما ڪجای ٺاریخ ایسٺاده‌ایم؟ شرایط ما در این دوره از ٺاریخ مانند دور آخر "دو امدادے" اسٺ. همہ‌ے مجاهدان و مظلومانے ڪہ قبل از ما بوده‌اند با زحماٺ فراوان این دین را بہ دسٺ ما رسانده‌اند. ٺا پیروزے راهے نداریم. منطقے نیسٺ ڪہ در دور آخر مسابقہ، سسٺے ڪنیم و ڪل زحماٺ را بہ هدر بدهیم. دونده بیشٺرین انرژے خود را براے لحظہ آخر مسابقہ مےگذارد... 👤اسٺاد پناهیان ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🌷مادر بهنام در بیان خاطره ای از این شهید می‌گوید: 🍃هنگام آغاز جنگ تحمیلی بهنام سیزده سال و هشت ماه داشت... نخستین فرزندم بود... او در دوازده سالگی به من میگفت: میخواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم... ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 ۱۲ 💠←یه«تنهامسیری» میدونه که؛ بهترین راه کنترل هوای نفس، "نماز" هست و سعی میکنه در حد توانش توی کارهاش ، مؤدبانه رفتار کنه💯 🌷 @IslamlifeStyles 🌷🌷 @CilipTM
💢شب آخر که قرار بود بره محل کارش. به من گفت منو میبری ترمینال⁉️ گفتم چرا که نه، آره پسرم☺️کمیل خودش رانندگی میکرد عجله داشت، موتورو تند میبرد 💢تو راه به من گفت بابا ازم هستی؟ یه بوسه به صورتش زدم😍 گفتم من ازت راضیم ازت راضی باشه، بعد گفت بابا . وقتی رسیدیم ترمینال باهم خداحافظی👋 کردیم. 💢کمیل گفت تو برو واسه رفتنم صبر نکن اتوبوس🚎 طول میکشه حرکت کنه. کمیل سوار اتوبوس شد. بعد از چند ثانیه⏰ از اتوبوس پیاده شد. منو بوسید 💢چشماش پر از اشک بود😢 و بغض کرده بود. دوباره بهم گفت بابا تو برو من ندارم برام صبر کنی. همونجا فهمیدم 🕊 به نقل از 🌹🍃🌹🍃 ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🌼🍂 🕊ای شهید؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را . . . 🤚 🍃 🌸 🌼🍂 ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🚨 از زبری فرش به موکت پناه بردم !!! حجت الاسلام ره : 💠در اینجا بر خود واجب می‌دانم ، که این را شهادت بدهم که زندگی داخلی حضرت ، بسیار ساده است . نه از باب اینکه رهبر عزیز انقلابمان به این حرفها نیاز داشته باشند ، بلکه وظیفه خود می‌دانم تا این مهم را به مردم انقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلعم . در منزلشان بیش از یک نوع غذا بر سر سفره ندارند . خانواده ایشان روی زندگی می‌کنند . روزی منزل ایشان رفتم یک فرش مندرس آنجا بود ، که از زبری آن به موکت پناه بردم. 📰 روزنامه جمهوری اسلامی ، ۷۳.۱۱.۱۳ 📚 گلهای باغ خاطره - حسن صدری مازندرانی ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۱۳۱ ✍ راهکار شهید همت برای خودسازی و پاکیِ درون محمد ابراهیم داشت محوطه رو آب و جارو جارو می کرد. رفتم و به زحمت جارو رو ازش گرفتم. ایشان هم ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم، اینجوری بدی‌های درونم هم جارو میشه.‌‌.. کار هر روزش بود ، کار هر روز صبحِ یک فرمانده‌ی لشکر... 📌 خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همت 📚منبع:یادگاران۲ «کتاب شهید همت» ‌، صفحه ۲۷ #رفیق_شهیدمـ ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈ @shahadat313barayagha ┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
بخش چهل وششم زندگینامه شهید مدافع حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا