🍂🍁
خنده هـايت . . .
آنچنان جادو ڪند جانِ مرا
هر چه غـم آيد سـرم
هرگز نبينم آفتى !
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
🍂🍁
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۸۷
🌸 اینگونه بودند که لایق شهادت شدند..
#متن_خاطره
محمدرضا برای ادامه تحصیل رفت سبزوار و یه اتاق اجاره کرد... شبی برای دیدنِ پسرم رفتم اتاقش. وقتی صاحبخانه خوابید ، محمد رضا بدونِ معطلی بلند شد، لامپ رو خاموش کرد و چراغ نفتی روشن کرد. بهشگفتم: چرا لامپ رو خاموش کردی؟!!! گفت: از این لحظه به بعد که صاحبخانه خوابیده ، من نمیخوام با روشنایی لامپ، برای او و خانوادهاش مزاحمت ایجاد کنم.
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید محمدرضا شمسآبادی
📚منبع: کتاب گامی به آسمان ، صفحه 135
#شهیدشمسآبادی #مراقبه #حقالناس #همسایه #گناهان_کبیره
🇮🇷
#مبحث_چالشی
🕊 ݐرواز را بیاموز
خدا مےخواهد ݐرواز را بہ ما یاد بدهد، اگر ما را آزاد مےگذارد براے این اسٺ ڪہ بال زدن را ٺمرین ڪنیم، نہ اینڪہ سقوط ما برایش اهمیٺ نداشٺہ باشد...
👤اسٺاد ݐناهٻان
•‹🖇️ ♥️ ›•
#یڪروایت
•°🌱از اردوےراهیاننورڪہبرمیگشتیم،
بہمنمیگفت
چادرخاڪےاترادرخانہبتڪان میخواهمخاڪےڪہ شہداروےآنپرپرشدهانددرخانہامباشد...
#شهید_حمید_سیاهکالی ❤️🕊
#اللِّهم_عَـــجِــــل_اِلــولٓــیـک_الــفرج
•‹🖇️ ♥️ ›•
#یڪروایت
•°🌱از اردوےراهیاننورڪہبرمیگشتیم،
بہمنمیگفت
چادرخاڪےاترادرخانہبتڪان میخواهمخاڪےڪہ شہداروےآنپرپرشدهانددرخانہامباشد...
#شهید_حمید_سیاهکالی ❤️🕊
#اللِّهم_عَـــجِــــل_اِلــولٓــیـک_الــفرج
•‹🖇️ ♥️ ›•
#یڪروایت
•°🌱از اردوےراهیاننورڪہبرمیگشتیم،
بہمنمیگفت
چادرخاڪےاترادرخانہبتڪان میخواهمخاڪےڪہ شہداروےآنپرپرشدهانددرخانہامباشد...
#شهید_حمید_سیاهکالی ❤️🕊
#اللِّهم_عَـــجِــــل_اِلــولٓــیـک_الــفرج
به گزارش رکنا،صفحه اینستاگرام خانه ایرانی لب خط(حامی کودکان کار) با انتشار تصویری از رضا، کودکی که با حضور در برنامه ماه عسل با سخنان خود، مشهور شد، نوشت:
🔅در کمال ناباوری، درگذشت یکی از جوانان خانهی ایرانی لبخط را تسلیت میگوییم.
رضا در سن هجده سالگی متاسفانه بر اثر خود کشی جان خود را از دست داده است.
انتشار خبر درگذشت وی، احساسات موجی از کاربران شبکه های اجتماعی را برانگیخت
دلیل این همه ناامیدی رو خدا نابود کنه...
#روحانی
از جبهه برميگشتم، وقتی رسيدم ميدان خراسان هيچ پولی همراهم نبود، به سمت خانه در حرکت بودم اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول ميخواهند، تازه اجاره خانه را چه كنم؟ به چه کسی رو بيندازم؟
خواستم بروم خانه برادرم، امااو هم وضع خوبی نداشت سر چهارراه عارف ايستاده بودم، با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند من اصلا نميدانم چه كنم!
در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم سوار بر موتور به سمت من آمد، خيلی خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد، چند دقيقه ای صحبت كرديم وقتی ميخواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتي؟ گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولی مهم نيست دست کرد توی جيب و يک دسته اسکناس درآورد گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داری. گفت: اين قرض الحسنه است هر وقت حقوق گرفتی پس ميدی، بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت، آن پول خيلی برکت داشت خيلی از مشکلاتم را حل کرد، تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم، خيلی دعايش کردم آن روز خدا ابراهيم را رساند مثل هميشه حلال مشكلات شده بود.
🌷شهید #ابراهیم_هادی🌷
یاد شهدا باصلوات🌺