هدایت شده از 🌴تنهامسیری های استان خوزستان🌴
#پای_درس_استاد
✦ ویژه وفات حضرت امالبنین سلاماللهعلیها
▫️حضرت امالبنین سلاماللهعلیها، بنیانگذار اقامهی عزای سیدالشهدا علیهالسلام و اصحاب عاشوراست.
اقامهی عزایی که ایشان، سنگ بنای آن را گذاشتند؛ هزار و سیصد و اندی سال، در تاریخ زنده ماند، تا واقعهی #انقلاب_اسلامی از بستر همین عزاداریها شکل گرفت و به سرعت دنیا را به سمت مقدّمهسازی ظهور به پیش میبرد!
▫️این بانو، با تشکیل اوّلین هیئت، آن هم به سبک حماسی، حماسهی عاشورا را تا ظهور زنده نگه داشتند.
#مادر_ادب
@Ostad_Shojae
•﷽•
من سجده به خاڪ جمڪران میخواهم
از یوسف گمگشته نشان میخواهم
فریاد و فغان،از غم تنها بودن
من مهدی صاحب الزمان میخواهم😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♥️|
🌻☘🌼
✍وادے عشق ..
بسے دور و دراز است..
ولے ...
طے شـــــود...
جاده ے صــدسالـہ...
بہ آهــے گاهـــــے..
#سلام🤚
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۰۸
🌺 شهید مدافع حرمی که دست رد به سینهی نیازمندی نمیزد
#متن_خاطره
برای آقا سید علی مهم نبود طرفِ مقابلش کیه، کافی بود متوجه بشه کسی نیازمنده ، تا بهش کمک کنه.یکی از سربازانِ سوری که ظاهراً شیعه هم نبود، میگفت: من نگهبانِ ایست و بازرسی بودم ، سید وقتی مییومد اینجـا ، ترمز میزد و بهم پولی رو کمک میکرد... بعد از شنیدنِ این قضیه از سید پرسیدم: از کجـا این بنـده خدا رو میشناسی؟ آقا سید گفت: متوجه شدم بسیار فقیره و مشکلات زیادی داره. گاهی اوقات که از اینجا رد میشم، خوشحالش میکنم تا دستِ خالی خونه نره...
🌹خاطرهای از زندگی روحانی شهید سید علی زنجانی
✍راوی: یکی از همرزمان شهید
.
#شهیدزنجانی #شهدای_مدافع_حرم #شهدای_روحانیت #کمک_به_فقرا
🇮🇷
#مبحث_چالشی
نسبت به حق بـےتفاوت نباشیم🧐
کسی که نسبت به حق بیتفاوت است، هنگام مظلومیت جبهۀ حق، وجودش برای جبهۀ باطل مفید خواهد بود؛ و بیتفاوتیاش علیه جبهۀ حق تمام میشود. جبهۀ باطل همیشه در اقلیت و ضعف است و این بیتفاوتها هستند که به آنها قدرت میبخشند.
👤استاد پناهیان
👈آخرین عکس!
➖ سهشنبه ۷ بهمن ۱۳۶۵
شلمچه، عملیات کربلای ۵
🔻 آن روز صبح، کنار «محسن کردستانی» و «سلیمان ولیان» داخل سنگر کوچکشان نشسته بودم. سنگر جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. جثهاش ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف میدوید و پیامها را میرساند.
این بار هم دوربینم را همراه آورده بودم. برای اینکه آسیب نبیند، آن را داخل کیسهی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمکهای اولیه جا داده بودم. محسن گفت: حالا که دوربینت رو تا اینجا آوردهای، دو سه تا عکس از ما بگیر.
📍اصلا به فکرم نرسیده بود. راست میگفت. فکر دوربین نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم:
- ژست بگیر میخوام یه عکس مشدی ازت بگیرم.
با تبسمی دلنشین در گوشهی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ چهرهی خاکگرفتهای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و چشمانی که زودتر از لبانش میخندیدند. دوربین را به او دادم و او هم عکسی از من و سلیمان ولیان گرفت که پهلوی هم ته سنگر تکیه داده بودیم. دقایقی بعد رفتم تا به خاکریز عقبی سر بزنم.
🔅 در برگشت، دوان دوان به طرف پست امداد رفتم. جلوی در ورودی، حاج آقا تیموری امدادگر را دیدم که روی مجروحی دولا شده بود و سعی میکرد به او کمک کند. مجروح همچنان دست و پا میزد و آخرین لحظاتش را میگذراند. جلوتر که رفتم، کردستانی را شناختم. سرم گیج رفت. آخر، دقایقی قبل پهلویش بودم و حالا داشت جلوی چشمم جان میداد.
🌹🍃🌹🍃
بازگشت پرافتخارپاسدار رشید اسلام شهیدمحمودرضا شهریانی راپس از سالها چشم انتظاری را به خانواده محترم این شهید بزرگوار و مردم عزیزشهید پرور اندیمشک تبریک عرض میکنیم🌺
تنهامسیر اندیمشک
#الیاسی