🖤✨
ڪبوترۍڪهخیاݪحرمبهسردارد
مگربمیردازاینفڪردستبردارد
حرمندیدهولۍدݪخوشیماینقدرۍ
ڪهصاحبحرمازحاݪماخبردارد
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
تَمامِزندگۍاَمرا
بهعِشقمَدیونَم
غَلَطڪنَمبهڪسی
جزحُسینروبِزَنم...!
#والا
#هوایحسین
جواب دعاهایم را از تو میخواهم یا اباعبدالله...
@shahadat_arezoomee
ما#شهادت داده ایم که شهادت زیباست💝
⬛️فرا رسیدن تاسوعای حسینی بر شما همراهان گرامی تسلیت باد 🕊🍂
⚠️ لطفا تصویر زیر رو برای پروفایل، استوری و.. انتخاب #نکنید چراکه این تصویر به دلایلی که خدمتتون عرض میکنیم نمادی از روی مبارک حضرت قمربنی هاشم (ع) #نیست ⚠️
1) اگر تصویر رو روی دست ها بزرگتر کنیم متوجه میشیم که در این تصویر به جای دست از #پنجه استفاده شده و پاها نیز سُم هستن..
2) روی زره این شخص از حرف لاتین S استفاده شده که میتونه ابتدای کلمه ی Satan به معنای ابلیس باشه
و دلایل جزئی تر
⚠️لطفا از انتخاب تصویر زیر #خودداری کنید⚠️
جهت آگاه سازی بیشتر این مطلب رو نشر بدید. 👇
🌻 امام صادق علیه السلام:
🍀 منْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ.
🍀 هرکس که خداوند خیرش را بخواهد، حب حسین علیه السلام و زیارتش را در دل او میاندازد.
📚 وسائل الشیعه، ج14، ص496.
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
سلام عزیز چله جدید از روز عاشورا شروع میشه دوست دارید شرکت کنید و لینک رو هم به ۱۰ نفر بدین تا تعدادمون بیشتر بشه برای چله برداشتن ♥️
#ترک_گناه ✨
#از_گناه_تا_رهــایــــے🕊🏴
🖤 @Tarkegonah100
سلام.. ضمن قبولی عزاداری هاتون..🖤 ان شاءالله ب حول و قوه الهی از امشب دوپارت از #رمان_طعم_سیب رو میذاریم..🌸🍃
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 🍎 #رمان_طعم_سیب 💠 #قسمت_27 دستشو از روی دهنم پس زدم چشمامو ریز
🍂🍁🍂🍁
🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿
🍂🍁
🍁
🍎 #رمان_طعم_سیب
💠 #قسمت_28
حدود یک هفته ای از اومدن مامان و بابا به تهران میگذره حالا...حال و روزم خیلی تغییر کرده توی این چند روز خیلی بیرون رفتیم چند بارم با امیرحسین رفتم پارک...
روحیم کامل عوض شده بود علی توی زندگی من داشت کم رنگ می شد...دیگه تموم روز توی فکرش نبودم...نمیگم اصلا...ولی خیلی کم بهش فکر می کردم...
زندگیم از حالت یک نواختی و خواب آلودگی در اومده بود...
کلاس هام هم رو روال عادی بود و تأخیر و غیبت نداشتم...همه چیز داشت خوب پیش می رفت...البته تقریبا...
از کلاس داشتم بر می گشتم که با هانیه برخورد کردم...
هانیه_اوه اوه خانم کجا با این عجله!!!
من_إ سلام هانیه خوبی؟
ایستادیم و شروع به صحبت کردن کردیم...
هانیه_قربونت توخوبی؟شاد به نظر میرسی!
خندیدم و گفتم:
-آره دیگه مامان و بابا اومدن بالاخره...
-به سلامتی...
بعد با کنایه گفت:
-پس علی پر بالاخره!!!!!
لب هام لرزید ولی لبخندمو حفظ کردم...و گفتم:
-گذشته ها گذشته...
بلد خندید و گفت:
-پس حالا که گذشته بذار یه چیزی بهت بگم...
هیچی نگفتم فقط نگاهش کردم لب هاشو چرخوند یکی از ابروهاشو انداخت بالا و باحالات تمسخر گفت:
-علی ازدواج کرده!!!
پلک هام سنگین شد لبخندم کاملا جمع شده بود بغض سنگینی گلومو مورد هجوم قرار داد...
سرمو گرفتم بالاو گفتم:
-گفتم که...گذشته ها گذشته...
بعد سرمو انداختم پایین و به چپو راست چرخوندم و با صدای یواش گفتم:
-مبارکه...
بعد هم با شونم کوبوندم به شونه ی هانیه و سریع ازش دور شدم...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#مریم_ســرخہای👉
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 🍎 #رمان_طعم_سیب 💠 #قسمت_28 حدود یک هفته ای از اومدن مامان و باب
🍂🍁🍂🍁
🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿
🍂🍁
🍁
🍎 #رمان_طعم_سیب
💠 #قسمت_29
❣راوے : علـــــے❣
❣10ماه بعد...❣
نزدیک یک سالی میشه که از قضیه دوری من از زهرا میگذره...
دلم خیلی براش تنگ شده...
شاید حالا دستش توی دستای یه نفر دیگه باشه!!!
دستمو سفت مشت کردم و دندون هامو روی هم فشار دادم...
بعد هم نفس عمیقی کشیدم و وقتی اتوبوس ایستاد پیاده شدم...بعد از حساب کردن کرایه...راه افتادم طرف خونه...
تموم طول این مدت من لحظه ای از فکر زهرا بیرون نیومدم...
هرکاری کردم برای این که بتونم فراموشش کنم نتونستم...
شاید از لحظه های فکر کردن بهش کم کرده باشم اما...
هم چنان دوسش دارم...
اما باید اینم در نظر بگیرم که اون بدون من شاده...اون دوستم نداره و نخواهد داشت...
تموم راه از پیاده شدن اتوبوس تا رسیدن به خونه توی فکر بودم...کاش میتونستم برگردم تهران و هرروز که از خواب پامیشم به عشق زهرا برم جلوی در...تا اون لحظه ای که میره دانشگاه ببینمش...
ولی یک ساله که با رویایی این فکرا زندگی میکنم...رسیدم جلوی در خونه کلید رو انداختم و وارد شدم...
بابا سرکار بود و مامان طبق معمول بوی غذاهای خوش مزش تا جلوی در می اومد...
رفتم داخل خونه و با یه سلام گرم به مامانم خسته نباشید گفتم...
مامان رو به من گفت:
-پسر گلم تا الان کجا بودی خب نگرانت شدم...
-نوکر مامانمم هستم ببخشید نگرانت کردم...
مامان خیلی بی مقدمه گفت:
-علی؟؟؟
-جانم؟؟
-باید برای کاری بری تهران...
من که تازه نشسته بودم روی مبل یهو از جام پریدم چشمام گرد شدو گفتم:
-تهران؟؟؟؟؟؟
مامان تکیه داد به گوشه ی دیوارو گفت:
-آره تهران...
دستمو کشیدم روی سرم و گفتم:
-نه...نه...نه نه مامان تهران نه!!!
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#مریم_ســرخہای👉
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
اُمُ البنین بھ پیشِ همھ
روضھ خواند و گفت:
شرمندھ ام رُباب،پسرم را حلال ڪن..
#علمدار_نیامد💔
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
لبیڪ یا مهدے(عج):
🍃🌸🍃
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
بزرگترین داشتہ ها
را هم ڪہ داشتہ باشم،
همیشہ یڪ ڪنج خالی
در دلم پیدا میشود
انگار قطعہ اے از وجودم
گم شده بیا اے
گم شده وجودم...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
#ڪلام_شهید
#شهیدرسولپورمراد
امیدوارم حضورم در سوریه مرا به امام زمان(عج) نزدیک ڪند...
خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم چون خودم بیشتر از همه به آن نیاز دارم، فقط جهت یاد آوری:
۱. نمازڪه انسان راازفحشا و منڪر دور مے ڪند
۲. روزه ڪه سپر آتش است
۳. یادآورے مرگ
۴. جهاد با نفس
۵. ولایت مدارے و گوش به فرمان رهبر بودن
۶. دعا براے سلامتے و فرج آقا
۷. طلب شهادت...
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
🌺 پیامبر اکرم (ص) خطاب به حضرت فاطمه (س):
🍀 يا فَاطِمَةُ، كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ إِلاَّ عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ اَلْحُسَيْنِ فَإِنَّهَا ضٰاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِيمِ اَلْجَنَّةِ.
🍀 ای فاطمه!
روز قيامت هر چشمى گريان است، مگر چشمى كه در مصيبت حسين (ع) گريست..
پس همانا آن چشم در قيامت خندان و نوید گرفتهی نعمات بهشتی است.
📚 بحارالانوار، ج ۴۴، ص۲۹۳.
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕