مقام معظـّم رهبـری: یکی از مهمترین و برجسته ترین مظاهر فداکاری، همین شجره طیبه بسیج است.🌴
مطالب، فیلم و پی دی اف های رایگان😍
تربیتی❣
بصیرتی👀
معرفتی 🌷
داستان📖
🔷🔹مناسبِ مادران، مربیان و معلمان
🔶سطوح مختلف سنی
کودکان، نوجوانان و بزرگسالان🔶
📢📢 طلبه یا مربی هستید؟؟
تو مساجد و مدارس کار فرهنگی می کنید؟؟
این کانال را ازدست ندید 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2155675662C1ffe46bfc8
#قرار_عاشقے
#صبحگاهے_را_با_شهدا_آغاز_مےڪنیم
❣زیارت "شهــــــداء"❣
🍃بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🍃
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات
🌺اللهم عجل لوليک الفرج🌺
#ظهور_نزدیک_است
https://eitaa.com/shahadat_arezoomee
🍃❤️
🍃🌸〰
•| #شهید_سیدمرتضے_آوینے
شـهـدا، شـاهـد
بر باطڹ وحقیقتـ عالمند؛
و هـم آںـاننـد ڪـه
به دیگراں حیاتـ مےبخشند...
#روزتوڹ_شهدایے
@shahadat_arezoomee
🍃⛅️
🍃⁉️
#احڪام
#قبله_نامشخص
❓مساله ۱۵۹: در مسافرت اگر جایی باشیم که هیچ راهی برای پیدا کردن قبله وجود نداره، چه کنیم؟
📚 آیات عظام، امام، خامنه ای، صافی، فاضل و نوری:
🔸اگر وقت کافی دارید و نماز قضا نمی شه، باید به چهار طرف نماز بخونید تا یقین کنید که یکی از اونها رو به قبله بوده.
📚آیات عظام، بهجت، تبریزی، سیستانی، مکارم و وحید:
🔸اگر به یک طرف نماز بخونید کافیه؛ ولی اگر وقت هست، مستحبه به چهار طرف بخونید.
💢 منبع نقل: سایت حوزه
@shahadat_arezoomee
🌀💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
#قرار_عاشقی
«یٰارَئــ♥️ــوف»
به نیابت از :
#امام_زمان_علیه_السلام
و #همه_شهدا
💟اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِڪ💟
⬅️ ساعت هشت ⌚️
❣به وقت امام رضــا علیه السلام❣
@shahadat_arezoomee
🍃❤️〰
♥*•♫.•*♥♥*•یلدامبارک .•*♥♥*•♫.•*♥
قرائت عمومی دعای فرج امشب ساعت 21..
اللهم عجل لولیک الفرج..
⭕️ #نفوذ در حوزه یعنی چی ؟
⁉️ آیا میدونستید مسعود بهنود یکی از کارشناسان اصلی شبکه BBC فارسی در جوانی #طلبه بوده و در فیضیه قم حضور داشته؟
🌐 @shahadat_arezoomee
❤️ #دو_مدافع ❤️
قسمت ۵۰
الان ساعت چنده ؟
هیچے یکم فشارت افتاده بود دیروز آوردیمت اینجا نگراݧ نباش چیزے نیست ساعت ۴بعد ازظهر
مامانم اینا کجاݧ؟
ایـݧ جا بودݧ تازه رفتـݧ
علے
امروز پنج شنبست باید بریم بهشت زهرا تا فردا هم زیاد وقت نیست بریم
با تعجب نگاهم کردو گفت:یعنے چے بریم؟دکتر هنوز اجازه نداده
بعدشم مـݧ جمعہ جایے نمیخوام برم
بہ حرفش توجهے نکردم سرمم یکم مونده بود تموم بشہ از جام بلند شدم سرمو از دستم درآردمو رفتم سمت لباسام
اومد سمتم اسماء دارے چیکار میکنے؟بیا بخواب
علے مـݧ خوبم برو دکترمو صدا کـݧ اجازه بگیریم بریم
کجا بریم اسماء؟چرا بچہ بازے در میارے؟ بیا برو بخواب سر جات
علے تو نمیاے خودم میریم لباسامو برداشتم و رفتم سمت در دستم و گرفت و مانع رفتـنم شد
آه از نهادم بلند شد دقیقا هموݧ دستم کہ سوزݧ سرم زخمش کرده بود و گرفت
دستم و از دستش کشیدم و شروع کـردم بہ گریہ کردݧ
گریم از درد نبود از حالے کہ داشتم بود درد دستم و بهانہ کردم اصلا منتظر یہ تلنگر بودم واسہ اشک ریختـݧ
علے ترسیده بود و پشت سر هم ازم معذرت خواهے میکرد
دکتر وارد اتاق شد رفتم سمتش مثل بچہ ها اشکامو با آستیـݧ لباسم پاک کردم و رو بہ دکتر گفتم:آقاے دکتر میشہ منو مرخص کنید ؟مـݧ خوب شدم
دکتر متعجب یہ نگاه بہ سرم نصفہ کرد یہ نگاه بہ مـݧ و گفت:اومده بودم مرخصت کنم اما دختر جاݧ چرا سرمو از دستت درآوردے ؟چرا از جات بلند شدے؟
آخہ حالم خوب شده بود
از رنگ و روت مشخصہ با ایـݧ وضع نمیتونم مرخصت کنم
ولے مـݧ میخوام برم تو خونہ بهتر میتونم استراحت کنم
با اصرار هاے مـݧ دکتر بالاخره راضے شد کہ مرخصم کنہ
علے یک گوشہ وایساده بود و نگاه میکرد
اومد سمتم و گفت بالاخره کار خودتو کردے ؟
لبخندے از روے پیروزے زدم
کمکم کرد تا لباسامو پوشیدم و باهم از بیمارستاݧ رفتیم بیروݧ
بخاطر آرام بخشے کہ تو سرم زده بودݧ یکم گیج میزدم سوار ماشیـݧ کہ شدیم بہ علے گفتم برو بهشت زهرا
چیزے نگفت و بہ راهش ادامہ داد
تو ماشیـݧ خوابم برد چشمامو کہ باز کردم جلوے خونہ بودیم
پوووووفے کردم و گفتم :علے جاݧ گفتم کہ حالم خوبہ اذیتم نکـݧ برو بهشت زهرا خواهش میکنم
آهے کشید و سرشو گذاشت رو فرموݧ و تو هموݧ حالت گفت:اسماء بہ وللہ مـݧ راضے نیستم
بہ چے؟
ایـݧ کہ تو رو تو ایـݧ حالت ببینم اسماء مـݧ نمیرم
کے گفتہ مـݧ بخاطر تو اینطورے شدم؟بعدشم اصلا چیزیم نشده کہ ،مگہ نگفتے فقط یکم فشارت افتاده؟
سرشو از فرموݧ بلند کردو و تو چشمام نگاه کرد
چشماش کاسہ ے خوݧ بود
طاقت نیوردم نگاهم و از نگاهش دزدیدم
ماشیـݧ رو روشـݧ کرد و حرکت کرد
تمام راه بینموݧ سکوت بود
از ماشیـݧ پیاده شدم سرم گیج میرفت اما بہ راهم ادامہ دادم
جاے همیشگیموݧ قطعہ ے سرداران بے پلاک
شونہ بہ شونہ ے علے راه میرفتم
شهیدمو پیدا کردم و نشستم کنار قبرش اما ایندفعہ ݧ از گل یاس خبرے بود ݧ از گلاب و آب
علے میخواست کنارم بشینہ کہ گفتم:علے برو پیش شهید خودت
ابروهاشو داد بالا و باتعجب گفت:چرا؟خوب حالا اونجا هم میرم
ݧ برو
اے بابا باشہ میرم
میخواستم قبل رفتنش بہ درد و دل کردنش باشهیدش نگاه کنم یقیـݧ داشتم کہ حاجتشو از اوݧ هم خواستہ و بیشتر از اوݧ بہ ایـݧ یقیـݧ داشتم کہ حاجتشو میگیره
رفت و کنار قبر نشست
اول آهے کشید بعد دستشو گذاشت رو پیشونیش و طورے کہ مـݧ متوجہ نشم اشک میریخت
پشتمو بهش کردم کہ راحت باشہ
خودمم میخواستم باشهیدم درد و دل کنم
سرمو گذاشتم رو قبر خاک هاے روے قبرشو فوت کردم از کارم خندم گرفت مثل بچہ ها شده بودم بیـݧ خنده بغضم گرفت
لبخند رو لب داشتم اما اشک میریختم
حالم و نمیدونستم از خودش خواستم تو انتخابم کمک کنہ
کمکم کرد و علے و انتخاب کردم
حالا هم اومده بودم علیمو بسپرم بهش بگم مواظبش باشہ
بگم علے کہ بره قلبم و هم با خودش میبره
کمکش کـݧ خوب ازش نگهدارے کنہ
باصداے علے بہ خودم اومدم
اسماء بستہ دیگہ پاشو بریم هوا تاریک شده.
بلند شدم تمام چادرم خاکے شده بود
خاک چادرمو با دستش پاک کرد و مـݧ
بالبخند تلخے بهش نگاه میکردم
چند قدم ک برداشتم سرم گیج رفت اگہ علے نگرفتہ بودم با صورت میخوردم زمیـݧ
علی عصبانے شد و با صدایے کہ هم عصبانیت هم قاطیش بود گفت:
بیا خوبم خوبمت ایـݧ بود؟
چیزے نیست علے از گشنگیہ
خیلہ خوب بریم
روبروے یہ رستوراݧ وایساد
دیگہ از عصبانیت خبرے نبود نگاهم کردو پرسید:خوب خانمم چے میخورے
اوووووووم،فلافل.
فلافل؟
آره دیگہ علے فلافل میخوام
آخہ فلافل کہ
حرفشو قطع کردم إ مگہ ازمـݧ نپرسیدے؟هوس کردم دیگہ
خیلہ خب باشہ عزیزم
فلال و خوردیم و رفتیم سمت خونہ ے علے اینا
وارد خونہ کہ شدیم ماماݧ علے زد تو صورتشو گفت :خاک بہ سرم اینجا چیکار میکنید؟اسماءجاݧ حالت خوبہ دخترم؟
پشت سر اوݧ بابا رضا اومد و با خنده گفت:سلام منظور خانم ایـݧ بود کہ خدارو شکر کہ
❤️ #دومدافع ❤️
@shahadat_arezoomee
🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃