eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.6هزار ویدیو
118 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17341201133437 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️توجه‼️ ‼️توجه‼️ ‼️توجه‼️ ضمن سلام و خسته نباشید خدمت دوستان عزیز و گرامی .. باید به عرض شما بزرگواران برسانم که: بنده خدایی به دلیل مشکل مالی (به مقدار دو میلیون تومان) راهیه زندان هستن تا آخر این هفته.😔 از عزیزان و خیرین گرامی خواهشی عاجزانه دارم هرکسی هر چقدر توان دارد از کمک کردن دریغ نکند🙏 به امید خدا که گره از کار این بنده خدا باز شود عزیزان هرچه قدر توان داشتید به عنوان صدقه یا خیرات اموات خودتون کمک کنید و به آیدی زیر مراجعه فرمایید👇 @Z11018 ‼️توجه‼️ ‼️توجه‼️ ‼️توجه‼️
🍃🌹 #حدیث 💢حضرت آیت الله العظمي بهجت «ره» ڪسانے منتظرفرج هستندڪہ براے خداو راه خدامنتظرآن حضرت باشند،نه براے برآوردن حاجات شخصے خود. 📒درمحضربهجت/ج ۲/ص ۱۸۷ @shahadat_arezoomee 🍃❣
هم اڪنون شبڪه دو سیما مستندشهیدمدافع
✘اگه مانتوی تنگ و کوتاه بپوشی و چادرتو چارتاق باز بذاری! ✘اگه چادر سرت کنی و دستت تا آرنج معلوم باشه! ✘اگه چادر سر کنی و ولو یه نمه موهاتو بیرون بریزی! ✘اگه چادر سر کنی و رژ قررررمز بزنی و یه کیلو آرایش رو خودت خالی کنی! ✘اگه چادر سر کنی و کفش هایلایت بپوشی! ✘اگه چادر سر کنی و ساپورت بپوشی و چادرو کلا جمع کنی ببری بالا! ✘اگه چادر سر کنی و زل بزنی تو چشم نامحرم! ✘اگه چادر سرکنی و قهقهه بزنی جلو چشم نامحرم! ✘اگه چادر سر کنی و انگشتر به چه گندگی دستت کنی! ✘اگه چادر سر کنی و برق النگوهات تا دو فرسخ اونورترو بگیره! ✘اگه چادر سر کنی و لاک رنگوارنگ بزنی! خلاصه اینکه اگه چــــادر سرکنی ولی عفــــیــــف نباشی ↶حضرت زهـــرا شـــفاعتت که نمی کنه هیــــــچ شــــکایت هم می کنه! اونوقته که میشی مصداق خســـرالدنیـا و الاخــره!ببیــن دختـــر خوب! ✘ارزش نداره به قیمت خلـق خدا پا بذاری رو دستـورات خـدا✘ نگـاه کـن ببین خـدا ازت چـی خواسته! یـادت باشه ✔اون موهایی که بیرون میریزی ✔خنده های از ته دلت ✔زینت های ظاهریت همـه و همـه اول ←امانت→ خداست بعد هم فقـط برای ←یک نفـره→! کسی که قراره تمام زندگیتو باهاش به شـراکت بذاری! از همیـن حالا عهـد ببند با خودت که امانتدار خـوبی باشی و اینـو بدون که هـرچقـدر بیشتـر از الان متعهـد باشـی خـدا هم کسیـو برات میفرسته که به همون اندازه متعهـد باشه! ✘چادری ها اگه پهلوشون درد دیـن نداشته باشه زهـرایی نیستن✘ اینـو یـادت نـره @shahadat_arezoomee
⚘﷽⚘🍃❤️ │ فرازی از وصیّت نامہ ✍│ "امر به معروف و نهی از منکر" را فراموش نڪنید و نگذارید "خون شهدا" پایمال شود... @shahadat_arezoomee 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃📹 بہ ڪجا داریم میریم 😔 این بودحرمتـ #زهرا ؟ @shahadat_arezoomee 🍃💔〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃👌 #حدیث 🔹پیامبراڪرم"صلوات علیه وآلہ" ⚠️بدانیدڪہ هیچ مردے بازن نامحرم خلوتـ نمے ڪند، جزاینڪہ سومے آن ها شیطان است! @shahadat_arezoomee 🍃❣🍃❣🍃❣🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ ❤️ قسمت۶۳ واسہ دیدنش روز شمارے میکردمهر روز کہ میگذشت ذوق و شوقم بیشتر میشد هم براےدیدݧ علے عزیزم هم براے عروسیموݧ. احساس میکردم هیچ کسے تو دنیا عاشق تر از منو علے نیست اصلا عشق ما زمینے نبود.بہ قول علے خدا عشق مارو از قبل تو آسمونا نوشتہ بود همیشہ میگفت:اسماء ما اوݧ دنیا هم باهمیم مـݧ بهت قول میدم همیشہ وقتے باهاش شوخے میکردم و میگفتم:آهاݧ ینے تو از حورے هاے بهشتے میگذرے بخاطر مـݧ؟؟از دستم ناراحت میشد و اخم میکرد اخم کردناشم دوست داشتم واے کہ چقدر دلتنگش بودم با خودم میگفتم :ایندفعہ کہ بیاد دیگہ نمیزارم بره مـݧ دیگہ طاقت دوریشو ندارم چند وقتے کہ نبود خیلے کسل و بے حوصلہ شده بودم دست و دلم بہ غذا نمیرفت کلے هم از درسام عقب افتاده بودمحالا کہ داشت میومد سرحال ترشده بودم میدونستم کہ اگہ بیاد و بفهمہ از درسام عقب افتادم ناراحت میشہ شروع کردم بہ درس خوندݧ و بہ خورد و خوراکم هم خیلے اهمیت میدادم تو ایـݧ مدت چند بار زنگ زد یک هفتہ بہ اومدنش مونده بود قسمم داده بود کہ بہ هیچ وجہ اخبار نگاه نکنم و شایعاتے رو کہ میگـݧ هم باور نکنم از دانشگاه برگشتم خونہ بدوݧ اینکہ لباس هامو عوض کنم نشستم رو مبل کنار بابا چادرمو در آوردم و بہ لبہ ے مبل آویزوݧ کردم بابا داشت اخبار نگاه میکرد بے توجہ بہ اخبار سرم رو بہ مبل تکیہ دادم و چشمامو بستم خستگے رو تو تمام تنم احساس میکردبا شنیدݧ صداے مجرے اخبار چشمامو باز کردم: تکفیرے هاے داعش در مرز حلب..یاد حرف علے افتادم و سعے کردم خودمو با چیز دیگہ اے سر گرم کنم اما نمیشد کہ نمیشد قلبم بہ تپش افتاده بود ایـݧ اخبار لعنتے هم قصد تموم شدݧ نداشت یہ سرے کلمات مثل محاصره و نیروهاے تکفیرے شنیدم اما درست متوجہ نشدم چادرمو برداشتم رفتم تو اتاق بہ علے قول داده بودم تا قبل از ایـݧ کہ بیاد تصویر هموݧ روزے کہ داشت میرفت با هموݧ لباس هاے نظامیش و بکشم ایـݧ یہ هفتہ رو میتونستم با ایـݧ کار خودمو مشغول کنم هر روز علاوه بر بقیہ کارهام با ذوق شوق تصویر علے رو هم میکشیدمیک روز بہ اومدنش مونده بود اخریـݧ بارے کہ زنگ زد ۶روز پیش بود تاحالا سابقہ نداشت ایـݧ همہ مدت ازش بے خبر بمونم نگراݧ شده بودم اما سعے میکردم بهش فکر نکنماتاقم تمیز و مرتب کردم و با مریم رفتم خرید دوست داشتم حالا کہ داره میاد با یہ لباس جدید بہ استقبالش برمخریدام رو کردم و یہ دستہ ے بزرگ گل یاس خریدموقتے رسیدم خونہ هوا تقریبا تاریک شده بود گل هارو گذاشتم داخل گلدوݧ روے میزمفضاے اتاقو بوے گل یاس برداشتہ بود پنجره ے اتاقو باز کردم نسیم خنکے وارد اتاق شدو عطر گلهارو بیشتر تو فضا پخش کرد .یاد حرف علے موقع رفتـݧ افتادم گل یاس داخل کاسہ ے آب و بو کردو گفت:اسماء بوے تورو میدهلبخند عمیقے روے لبام نشست ساعت ۱۰بود و دیدار آخر مـݧ ماه و آخریـݧ شب نبودݧ علےروبروے پنجره نشستم هوا ابرے بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو ببینم.باوخودم گفتم:عیبے نداره فردا کہ اومد بهش میگمباروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ نفس عمیقے کشیدم بوے خاک هایے کہ باروݧ خیسشوݧ کرده بود استشمام کردم پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم تو ایـݧ یک هفتہ هر شب خوابهاے آشفتہ میدیدم نفس راحتے کشیدمو با خودم گفتم امشب دیگہ راحت میخوابمتو فکر فرداو اومدݧ علے و اینکہ وقتے دیدمش میخوام چیکار کنم چے بگم.بودم کہ چشمام گرم شد و خوابم بردنزدیک اذاݧ صبح با صداے جیغ بلندے از خواب بیدار شدم.تمام تنم عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریہ کردم نمیدونستم چہ خوابے دیدم ولے دائم اسم علے و صدا میکردم ماماݧ و بابا با سرعت اومدݧ تو اتاق ماماݧ تکونم میدادو صدام میکرد نمیتونستم جواب بدم فقط اسم علے رو میبردمبابا یہ لیواݧ آب آورد و میپاشید رو صورتم یدفعہ بہ خودم اومدم ماماݧ از نگرانے رو صورتش قطرات اشک بود و بابا هم کلے عرق کرده بودماماݧ دستم رو گرفت :اسماء مادر باز هم خواب دیدی؟سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم و نفس عمیقے کشیدم صداے اذاݧ تو خونہ پخش شدبلند شدم آبے بہ دست و صورتم زدم و وضو گرفتم چادر نمازم رو سر کردم و نمازم و خوندم بعد از نماز مثل علے تسبیحات حضرت زهرا رو بادست گفتم دستم و بردم سمت گردنم و گردنبندے کہ علے برام گرفتہ بود گرفتم دستم و نگاهش کردم یکدفعہ بغضم گرفت و شروع کردم بہ گریہ کردݧ گوشیم زنگ خورد اشکهامو پاک کردم و گوشیمو برداشتم ینے کے میتونست باشہ ایـݧ موقع صب؟؟؟حتما علےگوشے و سریع جواب دادم.... ❤️ ❤️ @shahadat_arezoomee 🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃
✨❤️ از امشبـ سعےڪنیم بلند بشیم باحضرت معشوق (خدا) راز ونیاز ڪنیم.😍 باهاش درد دل ڪنیم،صداش ڪنیم،اره براش ناز کنیم...👌 |مگہ شهادتـ نمیخوایم.| شرط عاشقےودورے از معشوق گریہـوزارےِ برا رسید بہ معشوقه دیگہ 🌹 @shahadat_arezoomee 🍃🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃☀️ 💚تو هر زمان که بیایے بهار خواهد بود... مجال شادےبے اختیار خواهد بود... خوش آن زمان ڪه برایدبه یڪ ڪرشمه دوڪار... یڪے ظهور امام ویڪے شروع بهار.. 😔 🌹تعجیل در فرج اقا3صلواټ🌹 @shahadat_arezoomee 🍃💔
🌻🍃 اینجوری ایستاده اند... گم شد! هم پلاکت... هم #استخوانت... هم آرمانت... و اتوبان رد شد از کوچہ ای ڪہ بہ نامت بود😔💔 به یاد مردان بی ادعا @shahadat_arezoomee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🎈 🎤آیت الله مجتهدے تهرانے ||ڪسانے ڪه به هر درے مے زنندولے ڪارشان نمے شود,براے این است ڪه وقت نمے خوانند.|| @shahadat_arezoomee 🍃✨👌
❣چادرٺ ........ چون صدفے🐚 #تو آن میان مروارید تا ڪور شود ....... هر آنڪه نتواند دید😉 @shahadat_arezoomee 🍃❣
وقتے چشم هایتــــ را بر حرام مے بندے ...😌 وقتے با آهنگـــ نجــابـتـــ و وقـار ... از جادہ تلخ گناه پیروزمـندانهہ میگذرے ...☺️ وقتے پـاڪـے وجودتــــ را ... از نگاه هاے چرڪین مے پوشانے! آنگاه ; پیشڪش توستــ بلنداے آسمـان هــا ڪـہ حیایتــ , فریاد" لـبیڪــ یـا مهدے" سر  مے دهــد....😍😍😍😍 و تو مے مانے و ♥حس زیباےِ بَندگــے♥️ @shahadat_arezoomee
ابراهیم مےگفت: اگه جایے بمانی ڪہ دست احدے بهت نرسہ کسے تو رو نشناسہ خودت باشے و آقا مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره، این خوشگلترین شهـادتہ... 💐💐 @shahadat_arezoomee
❤️بسم رب الشهید❤️ مرا بـالےسـٺ از پـرواز مـانده قدمهایےسـٺ در آغـاز مانده شهیدان! دستـهایـم را بگیـریـد منــم همــراهِ از ره بـاز مـانـده #باز_پنجشنبہ‌‌و🌷 #یاد_شهدا_باصلواٺ 🕊 @shahadat_arezoomee 🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨صـلــواتـــ و دعا شـــبـــ جـمـعـہ✨ ✳️علامه مجلسی فرمودند: شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم: ☜ اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها. اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه☞ 👌بعد یک هفته مجدد خواستم، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه ندایی شنیدم، از ملائکه که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم... 🌹🌹جـهــتــ تــعـجــیـل در فــرجــ حـضـرتـــ ولـــے عــصـــر (عـجـل الـلـه تـعـالـے فـرجـہ الشـریــفـــ) صـــلــواتــــ🌹🌹 صلوت شب جمعه یا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ. مستحب است این دعا در شب جمعه ده مرتبه خوانده شود. التماس دعا @shahadat_arezoome 💫✨💫✨💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ ❤ ️ قسمت ۶۴ (آخر) گوشے و سریع جواب دادم!!! الو؟ الو سلام بفرمایید سلام خوبے اسماء ؟؟ اردلانم. سلام داداش ممنونم شما خوبید؟؟ چرا صداتوݧ گرفتہ؟ هیچے یکم سرماخوردم زنگ زدم بگم مـݧ با علے یکے دو ساعت دیگہ پرواز داریم بہ سمت تهراݧ إ شما هم میاید؟ الاݧ کجایید؟؟ آره ایندفعہ زودتر برمیگردم الاݧ دمشقیم علے خودش کجاست چرا زنگ نزد؟علے نمیتونہ حرف بزنہ فعلا مــݧ باید برم خدافظ مواظب خودتوݧ باشید خدافظ پوووفے کردم و گوشے و انداختم رو تخت بہ انگشتر عقیقے کہ اردلاݧ براموݧ از سوریہ آورده بود نگاه کردم خیلے دوسش داشتم چوݧ علے خیلے دوسش داشت ساعت۶بود یک ساعتے خوابیدم وقتے بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس هاے جدیدے رو کہ دیشب آماده کرده بودم و پوشیدم یکم بہ خودم رسیدم و روسریمو بہ سبک لبنانے بستم یکمے از عطر علے و زدم و حلقم و تو دستم چرخوندم و از انگشتم در آوردمپشتش و رو کہ اسم خودم و علے وتاریخ عقدموݧ تو حرم و نوشتہ بودیم نگاه کردملبخندے زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم تصویرے رو کہ کشیده بودم و لولہ کرده بودم و با پاپیوݧ بستمش.اردلاݧ دوباره زنگ زدو گفت کہ بریم خونہ ے علی اینا میاݧ اونجا گل هاے یاسو از تو گلدون برداشتم چادرم رو سر کردم و تو آینہ نگاه کردمالاݧ علے منو میدید دستش و میذاشت رو قلبش و میگفت :اسماء واے قلبم خندیدم و از اتاق خارج شدم ماماݧ و بابا یک گوشہ نشستہ بودݧ و با اخم بہ تلوزیوݧ نگاه میکردن ماماݧ شما آماده نیستیـݧ؟ الاݧ اونا میرسـن ماماݧ کہ حرفے نزدبابا برگشت سمتم لبخند تلخے زدو گفت :تو برو دخترم ما هم میایم تعجب کردم:چیزے شده بابا؟ دخترم یکم با مادرت بحثموݧ شده باشہ مـݧ رفتم پس شما هم زود بیاید ماماݧ جاݧ حالا دامادت هیچے پسرتم هستاااباسرعت پلہ هارو رفتم پاییــݧ سوار ماشیـݧ شدم و حرکت کردم با سرعت خیلے زیاد رانندگے میکردم کہ سریع برسم خونہ ے علی اینا بعد از یک ربع رسیدم ماشیـݧ و پارک کردم و دوییدم در خونہ باز بودپس اومده بودݧ یہ عالمہ کفش جلوے در بودزیر لب غر میزدم و وارد خونہ شدم:اینا دیگہ کیـݧ؟؟حتما دوستاشـݧ دیگہ ؟؟اه دیر رسیدم‌ الاݧ علے ناراحت میشه وارد خونہ شدم همہ ے دوستاے علے بودݧ با دیدݧ مـݧ همہ سکوت کردن اردلاݧ اومد جلو ریشهاش بلند شده بود چهرش خیلے خستہ بود دوییدم سمتشو بغلش کردم سرمو دور خونہ چرخوندم ݧ علے بود ݧ ماماݧ باباش داداش پس بقیہ کوشـݧ؟؟علے کو؟؟چیزے نگفت وبا دست بہ سمت بالا اشاره کرد اتاقشہ‌؟ آره بدو بدو پلہ هارو رفتم بالا بہ ایـݧ فکر میکردم کہ چقدر تغییر کرده ؟حتما ریشهاش بلند شده و صورتش مث اردلاݧ سوختہ رسیدم بہ دم اتاقش گل و زیر چادرم قایم کردم و در زدم جواب نداد یہ صداهایے شنیدم درو باز کردم پدر مادر علے و فاطمہ خودشوݧ انداختہ بودݧ رو یہ جعبہ و گریہ میکردن فاطمہ با دیدݧ مـݧ اومد جلو بغلم کرد حالم دست خودم نبود معنے ایـݧ رفتاراشوݧ نمیفهمیدم سرمو دور اتاق چرخوندم اما علے و ندیدم.فاطمہ رو از خودم جدا کردم و پرسیدم : علے کو؟؟ علی؟؟؟ گریہ ے همہ شدت گرفت رفتم جلو تر بابا رضا از رو جعبہ بلند شد و نگاهم کرد یک قسمت از جعبہ معلوم بود یہ نفر خوابیده بود توش کم کم داشتم میفهمیدم چے شده خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد بابا رضا فاطمہ و ماماݧ معصومہ رو با زور برد بیرون ماماݧ معصومہ کہ بلند شد علیمو دیدم آروم خوابیده بود و اطرافش پراز گل یاس بود کنارش نشستم و تکونش دادم: علے؟؟ پاشو الاݧ وقت خوابہ مگہ؟؟میدونم خستہ اے عزیزم اما پاشو یہ بار نگاهم کـݧ دوباره بخواب قول میدم تا خودت بیدار نشدے بیدارت نکنم قول میدم إ علے پاشو دیگہ قهر میکنما چرا تو دهنت پنبہ گذاشتے؟؟لبات چرا کبوده؟؟مواظب خودت نبودے؟؟تو مگہ بہ مـݧ قول ندادے مواظب خودت باشي؟دستے بہ ریشهاش کشیدم نگاه کـݧ چقد لاغر شدے؟؟ریشاتم بلند شده تو کہ هیچ وقت دوست نداشتے ریشات انقد بلند بشہ عیبے نداره خودم برات کوتاهشوݧ میکنم تو فقط پاشوبیا مـݧ دستاتو میگرم کمکت میکنم علے دستهات کو؟؟جاشوݧ گذاشتے؟؟ عیبے نداره پاشوپیشونیشو بوسیدم و گفتم:نگاه کـݧ همیشہ تو پیشونے منو میبوسیدے حالا مـݧ بوسیدمش علے چرا جوابمو نمیدے؟؟؟ قهرے باهام بخدا وقتے نبودے کم گریہ کردم پاشو بریم خونہ ے ما ببیـݧ عکستو کشیدما وسایل خونمونو هم خریدم باید لباس عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جاݧ الاݧ اشکام جارے میشہ ها تو کہ دوست ندارے اشکامو ببینےعلے دارے نگرانم میکنیا پاشو دیگہ تو کہ انقد خوابت سنگیـݧ نبودکم کم بہ خودم اومدچشمهام میسوخت و اشکام یواش یواش داشت جارے شد علے نکنہ ...نکنہ زدے زیر قولت رفتے پیش مصطفے؟؟ حالا دیگہ داد میزدم و اشک میریختم علے؟؟؟؟ پاشوقرارموݧ ایـݧ نبود بے معرفت؟؟؟ تو بہ مـݧ قول دادےمحکم چند بار زدم تو صورتم من دارم خواب میبینم هنوز از خواب بیدار نشد م. ❤️ ❤️ @shahadat_arezoomee 🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃