داستان کوتاه از شهیدی که رتبه اول کنکورتجربی سال64 بود👌😍🌹
.
💠مادرش میگوید:
.یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت.
.
پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟!
گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در#دانشگاه داد!
گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید دانشگاه #رتبه_اول راکسب کرده ای.
.
باخوشحالی من و پدرش گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا#خوشحال نیستی؟؟!!
.
احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم!
.در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت#مسجد !!!....
.
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان#پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
.
💖#شهید_احمدرضا_احدی
.
#رتبه_یک #رشته_تجربی کنکور۶۴
.
دانشجوی نمونهٔ #رشته_پزشکی #دانشگاه_شهید_بهشتیتهران
.
💖#شهید احمدرضا احدی آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خطاب به همه مردم و مسئولین اینگونه خلاصه کرده است! :
.
«بسم الله الرحمن الرحیم
فقط نگذارید حرف #امام (#ولی_فقیه) روی زمین بماند! همین»
.
💠 قسمتی از آخرین دست نوشته این شهیدبزرگوار قبل از#شهادت :
...
«چه کسي مي تواند اين معادله را حل کند؟
.
هواپيمايي با يک و نيم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متري سطح زمين، ماشين تویوتایي را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت مي نمايد، مورد اصابت موشک قرار مي دهد؛
اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنيد کدام تن مي سوزد؟
کدام سر مي پرد؟
چگونه بايد اجساد را از درون اين آهن پاره له شده بيرون کشيد؟
چگونه بايد آنها را غسل داد؟
چگونه بخنديم و نگاه آن عزيزان را فراموش کنيم؟
چگونه مى توانيم در شهرمان بمانيم و فقط #درسبخوانيم؟
چگونه مى توانيم درها را به روى خود ببنديم و چون موش در انبار کلماتِ کهنهٔ #کتاب لانه بگيريم؟!
کدام مسئله را حل مى کنى؟ براي کدام امتحان درس مى خوانى؟!
به چه #اميد نفس مى کشى؟ کيف و کلاسورت را از چه پر مى کنى؟
از خيال؟ از کتاب ؟ از لقب شامخ دکتر يا از آدامسى که هر روز مادرت درکيفت مى گذارد؟؟
کدام #اضطراب جانت را مى خورد؟
دير رسيدن به اتوبوس، دير رسيدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چه چيز بسته اى؟ به #مدرک؟ به #ماشين؟ به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟؟
.
#صفايى_ندارد_ارسطو_شدن !
#خوشا_پرکشیدن_پرستو_شدن !
#پیروان_موعود_عج
#من_فقط_یک_حاجت_دارم
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
✨| @shahadat_arezoomee
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
☎️زنگ عبرت: این بار مذهبی های در خطر هستند !!
لطفاکامل مطالعه بفرمائید.
✅ تکرار سه #فتنه زمان حضرت علی(عليه السلام) – در زمان ما .!!!؟
1⃣ #فتنه رنگی #جمل
سهم خواهی- حبس خانگی – انحراف توسط فرزندان – ناکثین
2⃣ #فتنه_مذاکره
مذاکره با شیطان بزرگ زمانه - و فریب خوردن ابوموسی اشعری - قاسطين
3⃣ #فتنه القای ناکارآمدی
القای عدم عدالت- توسط مذهبی های احمق – #مارقین یا #خوارج
🔺در #فتنه اول:
یاران نزدیک پیامبر (طلحه و زبیر) که بعد از پیامبر خیلی ثروتمند شده بودند.
- وقتی دیدند نمی توانند در حکومت حضرت علی (ع) سهم خواهی کنندو به پست و مال ومقام برسند با همراهی خانواده پیامبر (یعنی عایشه) علیه جانشین پیامبر (یعنی علی ع) شورش کردند– و خیلی ها در این وسط کشته شدند.
– زبیر از اولین یاران پیامبر و علی (ع) بود
– ولی پسرش او را منحرف کرد . و بعد از جنگ به شکل بدی کشته شد.
- حضرت علی (ع) از کشته شدن دوست قدیمی اش (یعنی زبیر) در حال انحراف خیلی غمگین و ناراحت شد
– این یک فتنه رنگی بود و به جَمل (یعنی شتر سرخ) شهرت یافت.
- در آخر با اینکه بانی اصلی جنگ جمل موجب فتنه و قتل و کشتار خیلی ها شده بود .
حضرت علی (علیه السلام) او را به حبس خانگی محکوم کرد تا مسبب #فتنه دیگری نشود و افراد بیشتری در این میان کشته نشوند.
به نظر شما #زبیر زمان ما چه کسی است؟
🔺در #فتنه دوم:
#سپاه حضرت علی(ع) با #سپاه شیطان بزرگ زمان (یعنی معاویه) در جنگ بود و چون #معاویه در حال شکست بود پیشنهاد #مذاکره داد
– برخی یاران حضرت علی فریب خوردند و پیشنهاد #مذاکره را باور کردند
– حضرت قبول نکرد و فرمود به آنها اعتماد نکنید
– ولی مردم با سر کَردگی بعضی از #منافقین و خائنین داخلی ، و مذهبیون بی بصیرت، با تبلیغات مسموم بین یاران ،، حضرت علی (ع) را تحت فشار گذاشته و مجبور کردند.
– حضرت پذیرفت و شخصی را برای مذاکره فرستاد یعنی (مالک اشتر)
–اما باز مردم و بعضی از مسئولین نظر ایشان را نپذیرفتند و گفتند ما مالک اشتر را نمی خواهیم او جنگ طلب است
– ما فرد باسواد سیاستمدار و صلح طلب را میفرستیم (ابوموسی اشعری) که امنیت و آرامش به ارمغان بیاورد.
– چند مدت #مذاکره طول کشید
– تا اینکه ابوموسی اشعری فریب خورد و ابتدا شرایط را اجرا کرد و انگشتر را درآورد و حضرت علی را از خلافت و رهبری خلع کرد.
– ولی #معاویه و #عمروعاص تعهدات را اجرا نکردند و معاویه شد ولی امر و ....
– بعد از اینکه مردم دیدند در #مذاکرات شکست خوردند به جای اینکه پشیمان شوند و از علی حمایت کنند.
– گفتند ما اشتباه کردیم. چرا علی قبول کرد پس علی هم اشتباه کرده و باید توبه کند
به نظر شما #ابوموسی زمان ما چه کسی است؟
🔺اما #فتنه سوم:
برخی از #یاران حضرت علی(ع) (یعنی مذهبی های بی بصیرت و مدعی) با استدلال خود به این نتیجه رسیده بودند که حکومت حضرت علی ناکارآمد و ناعادلانه است – آنها در نتیجه جنگ های متعدد و تخلف و خیانت های برخی #مدیران به این نتیجه رسیده بودند
– آنها به حضرت علی(ع) اعتراض میکردند و قصد داشتند ایشان را #وادار به #توبه و مذاکره کنند
– آنها خود را از رهبر و ولی امرشان حضرت علی (ع) عادل تر و دین شناس تر و فهمیده تر میدانستند - شروع به اعتراض کردند
– سه خصوصیت عجیب #خوارج این بود که
1- آنها همه را فاسد می دانستند و برای ولی امرمسلمین (یعنی علی ع) تعیین تکلیف میکردند
2– خود را #عدالت طلب و دین دار واقعی می دانستند و جلوتر از امام حرکت میکردند
3 – و در آخر باقیمانده #خوارج حضرت علی (ع) را به شهادت رساندند
📌📌📌خیلی مواظب باشیم
این #فتنه قصد القای ناکارآمدی و بی عدالت را دارد و همچنین ناامید کردن بچه های #مذهبی – توسط افراد به ظاهر #مذهبی و #عدالت_خواه
با رمز
#فساد_همه_گیر
#عدالت
#امام_زمان
#ظهور
✍ولی #رهبر_عزیز_انقلاب در تمام سخنرانی ها به مردم #امید می دهند و تاکید میکنند خیلی از #مسئولین فاسد نیستند.
بصیرت داشته باشیم
عمار گونه یاور رهبرمان باشیم
🌹🌹🍃🍃🌹🌹🍃🍃
@shahadat_arezoomee
🌹🌹🍃🍃🌹🌹🍃🍃
🇮🇷دلم آسمون میخاد🇮🇷
🍂قلم در دست میگیرم تا بنویسم از تو...✍
.
تویی که حضورت،
.
#امید زندگی را به لحظه ها تزریق میکرد...!
.
🍂دست بوسِ #مادر بودی و سجده گاهت، خاکِ پای بی بی سه ساله ای که برخلاف سن کمش، گره های بزرگ باز میکند.🍃
.
🍂التماس های #شهادتت در گوش زمان مانده، آن روزها که پیاده به سمت حضرت عشق میرفتی.
.
🍂با #پرواز تو جمله ے_گر دخترکی پیش پدر ناز کند_مجسم شده است.🕊
تا بوده،
تو،
سر به دیوار #هیئت میگذاشتی و زار میزدی،
چند صباحیست دیوار هیئت به عکس تو تکیه کرده...!!
.
🍂کتیبه ها با ذکر #حسین حسینت زار میزنند😭
رفتنت توان از جانها گرفته...!
.
🍂چه #پدرت که علیِ سه ساله رابه یاد تو به آغوش میکشد، چه رفقایت که سر به دیوار گذاشته و به گوشه ای خیره میشوند...!😞
.
🍂انگار #سوختن موروثی است.
روزی مادری بین در و دیوار و حالا هم پسری میان شعله ها...😭
و چه #علی_اکبرانه #بهارت خزان شده!
.
🍂جسمی سوخته...
تنی #ارباً_اربا...
امان از دلِ زینب💔😭
.
🍂ماهرچه شد، ز تنت جمع کرده ایم
وای بر دلمان، چقدر کم شدی امید💔
.
#قلبت بوی دنیا نمیداد که اگر میداد انتخاب مادر نمیشدی با پروازی ویژه به وقت #فاطمیه...
.
🍂پروازت سوزِ #سرمای بهمن را با #داغ قلب مادرت شرمنده کرد...
با این خبر موهای مادر #سپید شد؛ حواست هست؟😔
.
🍂از همان روز که رفتی، زمستان آمد
بعد تو #بهمن و #اسفند چه فرقی دارند؟!
راستی امید،
امیدی به دل هایمان هست؟😔
به زندگیهایمان؟
.
🍂با این اوضاع، آرزوی #شهادت میکنیم خنده دار نیست؟
.
#دعایمان کن...
امیدواریم به اجابتش😔
.
"ولاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتا بَل اَحیاءُ عِندَرَبِهِم یُرزَقون"⚘
.
🍂اینچنین است که حضورت حس میشود...😍
.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
.
به مناسبت شهادت #شهید_امید_اکبری
.
📅تاریخ تولد :۱۳۶۸/۱۰/۲
.
📅تاریخ شهادت: ۱۳۹۷/۱۱/۲۴
.
📇تاریخ انتشار :۱۳۹۸/۱۱/۲۳
.
❣محل شهادت: زهدان
.
🥀محل دفن: گلزارشهدا اصفهان
.
#گرافیست_الشهدا #عمار_عبدی #طراحی #مشهد #اربعین #مدافع_وطن #مدافعان_حرم #دل_نوشته
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
❣ #سلام_امام_زمانم❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا غَوْثَ الْمَلْهُوفينَ...
💠سلام بر تو ای #امید دلهای رنجور💔
تنها آرزوی #ظهور توست که امید را در این قلب های خسته زنده نگاه می دارد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
🇮🇷دلم آسمون میخاد🇮🇷
و هوالشهید♥️ ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاه
و هوالشهید♥
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
🇮🇷دلم آسمون میخاد🇮🇷
🌿🌻 کلیپ تصویری به مناسبت تولد شهید محمد حسین محمد خانی ♥️
🍃دلم تنگ و #اشک با چشمانم غریبه است.
تقویم، تولد شهیدی را نشانم می دهد که روزی #رفیق_شهیدم شد و عهد بستم دلش را خون نکنم با کارهایم اما #عهدها شکسته شد و #دلم را زخمی کرد💔
.
🍃می دانی رفیق، من نتوانستم چون تو، روی دنیا را کم کنم .
خودم کم آورده ام .دست به زانو گرفته ، با نفس های بریده در جاده #انتظار ایستاده ام و به آرزوهایی که زیر پای سنگین از #گناه ، له شده با حسرت می نگرم .😥
.
🍃سرزمین قلبم، مدتی است اشغال شده و یاد خدا را گم کرده است.
#فرمانده_حلب بیا و فرمانده قلبم باش.
این نیروی خسته از خود را جان دوباره ببخش .برایم خط و نشان بکش .
لکه های گناه و #نفرت و کینه را با یک عملیات، پاکسازی کن . .یاری ام کن پیروز شوم در این جنگ که تا به حال مغلوب این #نفس_سرکش شده ام.😓
.
🍃مدتی است نماز صبح هایم با طلوع خورشید ، قضا می شود و روزگار و تلخی هایش را در این قضا مقصر می دانم .تو را قسم به #نماز_شب_هایت ، دعا کن بیدار شوم از این خواب غفلت که در آن #اسیر شده ام...😔
.
🍃تو را قسم به #بین_الطلوعین که در آن شهد #شهادت نصیبت شد دعا کن برای طلوع ایمان در دلم. مدتی است فقط غروبش را نظاره گر هستم.😞
.
🍃 حاج عمار نتوانسم خودم را خرج #امام_حسین کنم . روز به روز دورتر می شوم از ارباب.فقط اگر گاهی کسی از #تل_زینبیه و #چشم_مضطر_خواهر و #گلوی_بریده_برادر بگوید.دلم می لرزد...😭
.
🍃کاش تو بودی و اتاق اشک #مشهد_الرضا با وسعتی بی پایان.تو #زیارت_عاشورا بخوانی و من برای عاشورای دلم گریه کنم.
تو مداحی کنی و من بر سر بزنم و گریه کنم برای خودم که بندگی را گم کرده ام .شاید اشک های #روضه روح خسته ام را #شفا دهد...🕊
.
🍃رفیق شهید، #رفیق_نیمه_راه بودم اما میدانم تو بر سر همان راه منتظری تا بازهم دست گیری کنی و فانوس #امید را نشانم دهی. بندگی کنم برای خدا و #زیارت_آل_یاسین هدیه کنم به تو...🥀
.
🍃راستی #تولدت_مبارک_فرمانده .ببخش که امروز هم سنگ صبور درد های دلم بودی.💔
.
🍃به مناسبت تولد #شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
.
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
.
📅تاریخ تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴
.
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه
.
📅تاریخ انتشار: ۹ تیر ۱۳۹۹
.
🥀مزار : بهشت زهرا.قطعه ۵۳
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
13.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
10.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 این فیلم برای صهیونیستها از دهها حمله موشکی حماس دردناکتره ... علیرغم همه حملات و جنایتها و کودککشیها هنوز این مردم با #امید ایستادهاند.
🔹از بین بردن امید، از مهمترین هدف صهیونیستها در غزه برای کوچ اجباری ساکنین آن است!
#طوفان_الاقصی
#امید
- اگر یک انسان امیدوار به آینده بهتر، فقط به انتظار بنشیند چه تفاوتی با یک فرد ناامید دارد.
📍دستور کار صریح رهبر انقلاب به همهی فعالین فرهنگی و رسانهای و سیاسی
📝 «همهی کسانی که در زمینههای تبلیغاتی مخاطبی دارند، حرف میتوانند بزنند، زبان گویایی دارند، یکی از بزرگترین و اوّلیترین اهدافشان بایستی این باشد که #امید را در دلها زنده کنند. حرف ناامیدکننده بر زبان جاری نکنند...
امروز کار اساسی، کار مهم برای دستگاههای تبلیغاتی ما، برای دستگاههای فرهنگی ما، تبلیغات ما، وزارت ارشاد ما، صداوسیمای ما، فعّالان فضای مجازی ما، کار اساسی این است که پردهی توهّم اقتدار دشمن را پاره کنند، بشکنند، نگذارند تبلیغات دشمن بر روی افکار عمومی اثر کند.» ۱۴۰۳/۱۰/۱۹
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 امیدآفرینی به سبک امام خامنهای (حفظه الله)
پ.ن: به تاریخها خوب توجه کنید
#جهاد_تبیین #امید