eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.6هزار ویدیو
118 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17341201133437 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
❤🌹❤ مادرش فاطمـہ باشد و پدر هم که علـے پسری همچو شیر جمل خواهد شد 💪💚 ‌ میلاد باشکوهِ دومین ستاره آسمان امامت، (ع) مبارک باشه 😍 التماس دعای فرج 💚 ما شهادت دادیم که زیباست❤️ @shahadat_arezoomee 💞
دلم آسمون میخاد🔎📷
❤️❤️ سالیانیست ز ویرانی و تخریب میگذرد ... و هنوزم که هنوز است بی حرم است 😔 😔 :) @shahadat_arezoomee 🌿🌸
بر تن و قامت شهر رخت عزا جام کنید بوی تابوتِ پر از تیـــر می آید 🖤🏴 امام رضا تمام زندگیمه: 💚🍁 ↳ @shahadat_arezoomee
دلــــم میخــواد بمیــــرمـــ از گمنــــامے امــامــ 💔💔
|🌱🖤| اگر‌چہ‌عسڪری، اما بود دردم آخر گمانم‌ذڪر«لایوم‌ِ‌ڪَیومڪ»بر زبانش‌داشت به‌یاد‌ظهر‌عاشورا،به‌یاد‌جد‌مظلومش دم‌آخر‌چه‌حاݪ‌روضه‌‌در‌اشڪ‌روانش‌داشتــ پدرپیش‌پسر‌درسامرا.... درڪربلا اما پسرپیشِ‌پدر‌جان‌داد!سربرزانوانش‌داشتـــ @shahadat_arezomee ما دادیم که شهادت زیباست💚
دلم آسمون میخاد🔎📷
پروفایل مذهبی #طرح_جدید🖤♥️
⁦◼️⁩خدا انوار خلقت خود را فرو فرستاد تا به دل‌ها روشنی بخشد و روح آدمی را جلا دهد‌ و ها را آنچنان صیقل دهد که آماده پذیرش لهم فیها خالدون شوند.🌿 . ⁦◼️⁩اما باز کار که به اختیار بشر رسید و دستِ بازتر شد، تمام آن سیزده پاره‌ی خورشید را یا یا کردند یا و یا و و...😞 . ⁦◼️⁩عاقبت تمام تجلی در دویست‌و‌پنجاه سال، شده روضه‌ای ۱۴۰۰ ساله که تا امروز بر جگر ماست و کاری از دست ما بر نمی‌آید.😔 . ⁦◼️⁩هــــــادی، آل طاها و بشارت دهنده تولد منجی، جهل زمانه را به جایی فرستاد که محصور در سایه گرگ بنی‌عباس شد و تمام عمر، در گودال بود و جماعت دورش هلهله می‌کردند و شیعیان نیز محکوم به تقیّه و سکوت...🤫😔 . و اما سکوت، در گذر زمان معنایی را در دل خود جای داده است که گاه فکر به آن، گلویت را با خودِ گلو پاره خواهد کرد😣 . سکوت در خانه، سکوت در کوچه، سکوت در ، سکوت در و...😭 . ⁦◼️⁩گاه برای از بین رفتن جهلِ مردم باید دندان روی هم سایید و کرد و پلک زد، تا سرازیر نشود، تا ملت در جهل خود بمانند و حالِ غریقی چون تو را با تمام وجود نفس بکشند.🥺 . ⁦◼️⁩! اینک ما ۱۳ نور را خاموش کرده و در سر، بانگِ داریم؛ تو خود دانای کل جهانی! باشد که کاری کنی در مرض نباشد و از دل طلب کنیم رنگ فیروزه‌ای تو را...💙💚 . ✍نویسنده: . 🖤به مناسبت (ع) .
‍ آخرین روز سال ۹۳ بود. مردم روز شماری می‌کردند تا تحویل شود و سال جدیدی را شروع کنند؛ سالی جدید و زیبا. این سال برای همه یکسان بود به‌جز علیرضا. علیرضا سال جدید زندگی‌اش را با مُهر شهادتش تمام کرد و پرکشید تا سال نو را کنار بگذراند. بیایید بار دیگر ببینیم، بخوانیم و بدانیم، از شهیدی که جوشان اشکش ز و (ع) بود. ذکر لبانش که با نام (ع) جان می‌گرفت. روح پریشانش که با پرفروغی روح فاطمه(س) آرام می شد، و آن خوش‌رویی عمیقش که نشان‌ها از الگویش اکرم(ص) را در میان می‌گذاشت. شهیدی که شهادتش با رنگ نوشته و تقدیرش با سرنوشتی همچون رقم خورد. مردی که از همان خردسالی‌اش با رفاقتی عمیق داشت و همیشه به مهمانی‌شان می‌رفت. مهمانی‌ای که ارمغانش آرامی و سوغاتش تجربه و زندگی‌شان بود. هر گاه که خواستم زندگی‌اش را بخوانم، هایم بر گونه هایم هجرت می‌کردند. اشک هایی گرم و مزاحم که باعث می‌شد عکس رخسار پر فروغش را تار ببینم. هرسخنم با او، با این جمله شروع می‌شد، بارالها تا چه حد می‌توان خوب بود؟ تا چه حد می‌توان شهـــادت بود؟ تا چه حد می‌توان لحظه‌شماری کرد برای رسیدن به ؟ او در نهایت به معشوقش رسید، و چه بسیار معشوق زیبایی ▪️مردان خدا پرده پندار دریدند ▪️یعنی همه جا غیرِ خدا هیچ ندیدند به مناسبت سالروز شهادت ✍نویسنده: 📆 تاریخ تولد: ۵مرداد ۱۳۶۶ 📆 تاریخ شهادت: ۲۹اسفند ۱۳۹۳ سوریه شیخ هلال 🗺مزار: گلزار شهدای نجف اباد 🌹🍃🌹🍃
دلم آسمون میخاد🔎📷
و هو الشهید♥ ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هجدهم 💠 در این قحط #آب، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای
و هو الشهید♥ ✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
دلم آسمون میخاد🔎📷
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~ به نظرتون چطوری میشیم بنده یِ ⁉️ سلام های گمنام حضرت ❤️ حالتون خوبه انشالله؟🌱 حواسِتون هست ؟ روزها همین طور سپری میشن و گویا عقربه های ساعت هم برای دیدن طلعت نورانی✨مولا صاحب الزمان🌸 از هم سبقت میگیرند به قول یه رجزخونی، {زمان آنقدر جلو رفته که نزدیک ظهوریم} دوره ی آخرالزمان دوره ی عجیبی👀 هست اهل طوری وانمود میکنن که انگار اونا هستن و حزب اللهی ها بیشترمون رو فقططط تو هیات و ذکر گفتن📿 میبینیم و اگر از ما بخوان ده دقیقه درمورد صحبت کن نمیتونیم فقط میدونم یه اقایی هستن که ساله از دیده ما پنهان شدن و پدرشون بی علی😍 و مادرشون خاتون☺️هستن و یا از ما بپرسن پنج تا از امام علیه السلام رو بگو اور نیست که نتونیم😔؟! ناشایست نیست برای یک سرباز که نتونسته رو درست بشناسه😞؟ به قول ما بچه ایم‌ مون اما چراااا آگاهیمون📚 رو بالا نمی بریم تا اول از همه خودمون یک و واقعی بشیم و بعدش فقط یک نفر رو کنیم که اگه این کارو انجام بدیم به نقل از آقای {برای اقا💎 و یار میشیم}، در سیره ی امامی بارها بار به و خردورزی دعوت و تاکید❗️ شده و پیامبر مهربانی ها فرمودن ساعتی بهتر از هفتاد سال است این قضیه اهمیت علم و اندیشه در دین رو روشن میکنه پس بسم الله بگیم شرووع کنیم امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف رو بشناسیم با استفاده از منابع 💯 چون وجود داره........ {} حلال کنین سرتون رو به درد اوردم اما الان تنهایی آقامون یک درد بزرگتری هست 💔هرروز ساعت *۷* آنلاین باشین درمورد امیرِ حاضر و ناظر زمانه عج الله تعالی فرجه الشریف صحبت کنیم😊 حرفاتون رو میخونم♥️ @ireyhanee یاعلی 👋🏻
دوشنبه های امام حسنی💚 • [ هرکه پرسید چه دارم اگر از دار جهان همۀ‌ی دارو ندارم بنویسید ] • •ⓙⓞⓘⓝ•↴ 🕊|•→[@shahadat_arezoomee]•
هـر کس که عاشق است دم ز معشوق خود میزند، شُکرِ خدا که نامِ بر زبانِ ماست... ✋🏻 💚🏴
‌ ‌[•🌿🌻•] ‌ " همیشه داغِ دلـم قبر خلوت است به سر هواےِ و زیارت حسن است " 💚 ‌ ●「 ڪانال‌دلم‌آسمون‌میخاد 」•
enc_1708209298441119640954.mp3
2.41M
یک خدا با دلبرش 😍💚 . . عطایی عیدتون مبارک 🌱💐