همسایه ای داشتیم به نام نوید که بسیار با برادرم حسن رفیق بود. مادرش اما حجاب درستی نداشت.
بخاطر انقلاب، یک روسری روی سرش می انداخت، اما توجهی به حجاب نداشت.
برای همین موضوع ، بسیاری از اهل محل به او توجهی نداشتند.
این خانم که سن و سالش هم زیاد بود ، برادرم یعنی "شهید حسن طاهری" را بسیار دوست داشت.
چند روز بعد از شهادت حسن، همین خانم آمد منزل ما و با گریه گفت: دیشب در عالم رویا دیدم که اتوبوس به محله ما آمده و همه را سوار کرد تا به #کربلا ببرد.
اما کسی به من توجه نکرد و بخاطر حجاب، اجازه ندادند من سوار شوم. درخواب خیلی گریه کردم ، همان موقع شهید حسن آمد و مرا با خودش به #کربلا برد.
نمیدانید چه زیارتی بود وقتی از حرم بیرون آمدیم، تازه اتوبوس اهل محل به #کربلا رسید!
همین رویا باعث شد که در رفتار و ایمان این خانم تغییرات عجیبی حاصل شود...
📚 منبع:کتاب #شهیدان_زنده_اند
به روایتِ برادرِ" شهید حسن طاهرے"
شادے روح این شهید بزرگوار #صلوات
•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕